چرا مذاکره با آمریکا اشتباه است؟

تحولات ایالات متحده امریکا، آینده نقش‏آفرینی جهانی این کشور و تعاملات ایران و امریکا مسائلی بود که با دکتر فؤاد ایزدی در میان گذاشتیم تا به تحلیلی دقیق‏تر از وضعیت جامعه امریکایی و برنامه‏ای که می‏بایست در نسبت با آنان داشته باشیم، دست پیدا کنیم.

کد خبر : 254199

مشرق:استاد دانشگاه تهران معتقد است به واسطه وجود اختلافات در آمریکا بر سر نوع مواجهه با ایران، مذاکره سود و سرانجامی نخواهد داشت. او می‏گوید در عوض فکر کردن به مذاکره که به ضرر ما تمام خواهد شد، می‏بایست ظرفیت‏هایمان را در دل جامعه امریکایی بازبشناسیم و نوعی حرکت خزنده از درون را برای مدیریت مناسبات پی بگیریم. او در عین حال معتقد است اگر فشارها علیه ایران افزایش پیدا کند، ایران باید وارد فاز مقابله به مثل بشود. متن گفتگوی خواندنی فواد ایزدی با نشريه اصولگرا را در ادامه از نظر می‏گذرانید: به عنوان سؤال اول بفرمایید علت اصلی تغییر برخی پست‏های کلیدی ایالات متحده توسط آقای اوباما چیست؟ این یک رسم حکومت‏داری در آمریکاست، که معمولا یک وزیر در یک دوره بیشتر وزیر نمی‏ماند، یعنی اگر رئیس‏جمهوری دوباره انتخاب شود، رسم است که معمولا وزرای جدیدی برای پست‏های موجود انتخاب می‏کند. پس وقتی می‏بینید؛ هیلاری کلینتون می‏رود، لئون پانتا می‏رود، معمولش این می‏باشد، غیر معمولش این است که فردی برای هشت سال مثلا وزیر خارجه آمریکا باشد. شاهد هستیم که برای وزارت‏خارجه فردی معتدل و میانه‏رو مانند جان کری و برای وزارت دفاع فردی مانند چاک هگل انتخاب می‏شود، که قائل به تفاوت منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی است. وي جمله مشهوری دارد مبنی بر اینکه من یک سناتور آمریکایی هستم نه یک سناتور اسرائیلی. این انتخاب‏ها در ظاهر امر نشانی از عقب‏نشینی و کاهش رویکرد تهاجمی ایالات‏متحده را به همراه خود دارد، علت اصلی این عقب‏نشینی چیست؟ با توجه به شعارهایی که آقای اوباما در سال 2008 داد، این تغییر چهره‏ها‏ را باید در همان سال مشاهده می‏کردیم، ولی این اتفاق نیفتاد، چرا؟ چون به نظر می‏رسید هدف اوباما به ریاست رسیدن بود، و وقتی که به ریاست رسید، به علت این که قصد داشت دوباره انتخاب شود، از این جهت تغییری که ادعا می‏کرد، می‏خواهد انجام دهد را نه در حوزه‏ی داخلی و نه در حوزه‏ی سیاست خارجی انجام نداد. الان یک فرضیه‏ای که وجود دارد، این است که ایشان در همان سال معتقد به تغییر بود، اما به دلایل سیاسی این کار را نکرد، ولی الان که دوباره انتخاب شده است، و دیگر نیازی به رأی آوردن ندارد، قصد دارد به شعارهایی که در آن سال مطرح کرد، جامه عمل بپوشاند، این یک فرضیه است. یک فرضیه دیگر این است که با توجه به مشکلاتی که آمریکا در حوزه اقتصادی دارد و اکنون چهار پنج سال است که از بحران اقتصادی 2007-2008 می‏گذرد، قطعا اقتصاد آمریکا ضعیف‏تر شده و بدهی‏ها‏ی آمریکا بیشتر شده است. آماری را اعلام کرده بودند که بدهی‏ها‏ی دوران چهار‏ساله‏ی آقای اوباما بیش از بدهی‏ها‏ی آمریکا از دوره تاسیس آمریکا یعنی ریاست‏جمهوری جرج واشنگتن تا زمان آقای کلینتون بوده است. یعنی حدود دویست سال. این وضعیت شکننده‏ای است که دولت آمریکا در حوزه‏ها‏ی مالی دارد و قابلیت حل آن را هم ندارد، یعنی برای حل آن دعوا می‏کنند ولی با همدیگر کنار نمی‏آیند.با توجه به این مباحث نیاز بود تا افرادی سر کار بیایند تا به صورت ریشه‏ای به برخی از مباحث مالی بپردازند. صحبت‏ها‏یی را آقای جان‏کری در همین زمینه در جلسه رای اعتماد خود انجام داد، و فردی که برای تصدی وزارت‏خارجه انتخاب شده بود، آمد و بحث اقتصادی را مطرح کرد. ایشان مطرح کرد که آمریکا نمی‏تواند با این اقتصاد ضعیف به عنوان یک قدرت برتر مطرح باشد. پس این فرضیه دوم این است که بنا بر شرایط روز و مشکلات آمریکا نیاز هست تا افرادی روی کار آیند تا بتوانند مشکلات آمریکا را به طور ریشه‏ای حل نمایند. در حوزه وزارت دفاع هزینه‏ها‏یی که امریکا در بخش نظامی داده است، مجموع هزینه‏ها‏ بیش از یک تریلیون دلار اعلام شده است، که مجموع هزینه‏ها‏ی نظامی کشورهای جهان کمتر از این رقم می‏باشد. این سنتی در آمریکا بوده است که هزینه‏ها‏ی نظامی بسیار بالاست، و فردی را نیاز دارد تا در این زمینه تحولاتی را ایجاد نماید. می‏توان به یکی از این دو فرضیه توجه کرد و اثبات درستی هریک از این دوفرضیه نیاز به زمان بیشتری دارد، تا ببینیم کدام به حقیقت نزدیک‏تر بوده است.چیزی را که می‏توان در این زمینه با قاطعیت عرض کرد این است که این شرایط فعلی در تاریخ آمریکا بی‏سابقه بوده است، مخصوصا نسبت به ایران، هیچ موقع تا کنون شاهد این شرایط نبوده‏ایم. آقای هگل در سخنرانی خود از دو واژه استفاده کرد که تاکنون بعد از انقلاب اسلامی هیچ یک از مقامات آمریکایی در این سطح از این کلمات استفاده نکرده بودند، یکی واژه elected بود، که برای دولت ایران به کار برد، یعنی کشوری که دولت آن منتخب مردم است، و دیگری Legitimate بود، به معنای مشروعیت. که تاکنون بی سابقه بوده است. پس این تفاوت را باید احساس کنیم. اما آیا این به این معنی است که حالا آمریکایی‏ها‏ برخی تحریم‏ها‏ را علیه ایران حذف می‏کنند، تا تعامل با ایران داشته باشند و تغییر جدی در سیاست‏خارجی خوشان اعمال می‏کنند؟ در جواب باید گفت خير. چرا؟ چون آقای هگل وزیر دفاع است، وزیر خارجه نیست، در نهایت ایشان یک فردی است در میان افرادی که می‏توانند، نفوذ داشته باشند اما حرف آخر را نمی‏زند. با توجه به اینکه این تفاوت‏ها‏ را می‏بینیم، باید بدانیم که سیاست‏گذاری در آمریکا پیچیده‏تر از آن است که فقط وزیر دفاع بخواهد تصمیم بگیرد. آمریکا در مجموع به این نتیجه نرسیده که حرفی که آقای هگل زد را واقعا بپذیرد و در نهایت کنگره و سپس قوه‏مجریه هست که حرف آخر را می‏زند. در تحریم‏ها‏یی که علیه ایران وضع شده است، در برخی از آنها حتی قوه مجریه رسما مخالفت کرد، مانند تحریم بانک مرکزی در سال گذشته که در سنا با صد رأی (یعنی رأی کامل) به تصویب رسید. در واقع مشکل اصلی ما با کنگره است. با توجه به این که هم جان‏کری و هم چاک‏هگل معتدل و نرم‏تر هستند، هرچند آقای کری به قوانین ضدایرانی رأی می‏داد، ولی هگل رأی نمی‏داد، اگر حتی آقای اوباما تصمیم بگیرد شرایط را در رابطه با ایران تغییر دهد سنا در این زمینه وضعیت خوبی ندارد. کنگره هم همین‏طور؛ و چون بحث ایران در آمریکا پیچیده است نباید از این اظهارات ذوق زده شد. در عمل نشان دادند که تغییری در سیاستشان می‏تواند اتفاق بیفتد، ولی فعلا خبری نیست.لذا مذاکره رسمی مستقل با جمهوری اسلامی اصلا به نفع جمهوری‏اسلامی نمی‏باشد. اکنون شاهد تکثر و تشتت آرا در بین تصمیم‏گیران آمریکا در رابطه با ایران هستیم و چون در این زمینه آمادگی ندارند، قطعا این مذاکرات با شکست مواجه خواهد شد و شکستِ مذاکرات شرایط را بدتر می‏کند. در این حالت ادعا می‏کنند مذاکره هم کردیم و به نتیجه‏ای نرسیدیم! مذاکره اصلا به نفع ما نیست، ولی باید عنایت داشته باشیم که درون آمریکا بر سر مساله ایران مابین تصمیم‏گیران دعواست و این دعوا به نفع جمهوری اسلامی است. دعوا بین دو گروه، که گروه اول معتقد است باید تحریم‏ها‏ علیه ایران تشدید شود و گزینه جنگ را به کار می‏برند و گروه دوم که قائل به تشدید تحریم‏ها‏ و گزینه جنگ نیستند، هر چند موافق توقف تحریم‏ها‏ و فشارها هم نیستند، ولی خواهان تشدید آن هم نیستند، تا بتوانند وضعیت را کنترل کنند. از این جهت با توجه به این که این دعواها وجود دارد، جمهوری‏اسلامی نباید مذاکره کند، ولی باید پروژه‏ها‏ و کارهایی را برای ارتقای گروه دوم تعریف کند. یعنی باید از بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم. یعنی مثلا از بین تحریم‏ها‏ی دوران بوش و دوران اوباما، هر دو برای ما بد هستند، ولی تحریم‏ها‏ی دوران اوباما بسیار بدتر از دوران بوش می‏باشد. پس چون این تفاوت برای ما مهم می‏باشد، باید به دنبال ارتقای گروه دوم باشیم. که متاسفانه در این زمینه ما برنامه خاصی را نداریم، و این یکی از ضعف‏ها‏ی دیپلماسی ماست. با توجه انتخاب دو شخصیت كمتر تندرو، که از اعتبار قابل توجهی هم در عرصه داخلی آمریکا برخوردار هستند و با توجه به تمرکز بیشتر دولتمردان در مسائل داخلی ایالات متحده، آیا شاهد کاهش نقش ایالات‏متحده در سیاست جهانی و مشغول شدن بیشتر در مرزهای خود آمریکا خواهیم بود؟ تفکری در ذهن برخی نخبگان سیاسی امریکا وجود دارد، مبنی بر اینکه سرعت و شتابی که آمریکا در حوزه مسائل جهانی دارد، عقبه اقتصادی مناسبی که بتواند آن را ادامه دهد وجود ندارد، و این شتاب را باید کمی کندتر کرد. باید به مسائل اقتصادی داخلی بیشتر پرداخت تا با مدیریت فضای داخلی بتوانند ظرفیت اقتصادی همسانی را با نقش جهانی آمریکا به‏وجود آورند. در هردو حزب افرادی وجود دارند که به این مساله توجه داشته‏اند، البته دموکرات‏ها‏ بیشتر توجه کردند. افرادی هم که به این تفکر دامن می‏زنند، در همان گروه دوم که پیشتر عرض کردم، جای می‏گیرند. تیم جدید سیاسی- امنیتی آقای اوباما موضعی را در قبال ایران مطرح کرده‏ است، مانند صحبت‏ها‏ی آقای کری مبنی بر حل دیپلماتیک مساله هسته‏ای ایران و ادامه استراتژی تحریم، و یا آقای هگل علیرغم این که قائل به تشدید تحریم‏ها‏نیست، مطرح می‏کند که من هم به روی میز بودن همه گزینه‏ها‏ اعتقاد دارم. از طرفی در نطق سالانه آقای اوباما در کنگره بحث تعامل با ایران در کنار جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‏ای مطرح می‏شود و یا پیشنهاد مذاکره مستقیم جو بایدن در کنار تحریم‏ها‏ی 6 فوریه 2013 وجود دارد، آیا هم‏چنان آمریکا بر راهبرد شکست خورده‏ی فشار و مذاکره یا تهدید و تطمیع تاکید می‏کند و این دستکش مخملی همچنان بر روی آن دست چدنی قرار دارد؟ این که می‏بینید اوباما صحبت از گزینه‏ها‏ی روی میز و حمله نظامی می‏کند، دو دلیل دارد، دلیل اول آنکه در محیط داخلی ایالات متحده کسی نمی‏تواند در مورد ایران صحبت کند، بدون اینکه چند تا ناسزا و فحش به ایران ندهد؛ چون گفتمان حاکم بر آمریکا این را می‏پذیرد. اگر این کار را ایشان نکند، رسانه‏ها‏ اولین نهاد‏ها‏یی هستند که به ایشان حمله می‏کنند، چون رسانه‏ها‏ی اصلی مرتبط با نهادهای صهیونیستی هستند.از آن‏طرف جمهوری‏خواهان به او حمله می‏کنند و یا حتی برخی دموکرات‏ها‏ به او حمله می‏کنند، یعنی این گفتمان غالبی هست که نسبت به ایران وجود دارد، فحاشی، تندگویی و ... و ایشان این حرف‏ها‏ را نمی‏تواند در عمل نزند، چون حالت غیر طبیعی پیدا می‏کند. بالاخره این هجمه تبلیغاتی ایران‏هراسی در این سی‏و‏چند‏سال از زمان پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به ایران وجود داشته است. از این جهت این حرف‏ها‏ زده می‏شود. آن خوی استکباری هم همیشه در آمریکا وجود داشته است، یعنی این هم فشار بیرونی است که او را مجبور می‏کند، این حرف‏ها‏ را بزند، و هم به عنوان یکی از رؤسای جمهور امریکا عادت دارند حرف‏ها‏ی تند بزنند و خودشان هم خیلی بدشان نمی‏آید. چون هم شرایط بدین گونه است و هم نگاه استکباری در این زمینه وجود دارد. از آن‏طرف چرا بحث مذاکره و تعامل و این‏جور صحبت‏ها‏ را دارند، برای این که بعضی افرادی که نام بردید این‏ها‏ در گروه دوم هستند، مثل آقای بایدن. ایشان مناظره‏ای را در زمان انتخابات داشت با آقای پال‏رایان، پال‏رایان به او گیر می‏داد که شما نسبت به ایران ضعیف عمل کردید و خوب برخورد نکردید. تهدید ایران را دائما برجسته می‏کرد، که این‏ها‏ بمب می‏سازند و ...، بایدن در جواب به چهار نکته اشاره کرد، اولا ایرانی‏ها‏ غنی‏سازی بالای 90 درصد ندارند، فوقش بیست درصد است، دوما اگر غنی‏سازی بالای نود درصد داشته باشند، سلاح و محیطی که این مواد را درون آن قرار دهند و آنرا به بمب تبدیل کنند ندارند، نکته سوم اینکه اگر این محیط را هم ایجاد کنند ما متوجه می‏شویم، و نکته چهارم اینکه اسرائیلی‏ها هم این نظر ما را قبول دارند. پس این افراد چون مرتبط با گروه دو هستند برخی حرفهای نرم‏تر هم می‏زنند، و مشکل این‏ها‏ این است که می‏دانند اگر بخواهند با صراحت بیشتری در این حوزه‏ها‏ قدم بردارند، یا حرف بزنند، از آن‏طرف هجمه عظیمی علیه این‏ها‏ شکل می‏گیرد. در عمل می‏دانند که کنگره در دست لابی اسرائیل قرار دارد و یک ذره احساس بکند قوه‏ی مجریه در راستای لغو قوانین حرکت می‏کند، جلوی آن می‏ایستد. خیلی از این تحریم‏ها‏ی ضد ایرانی که الان وجود دارد، این‏ها‏ قانون شده، مثلا می‏گویند فلان تحریم ادامه پیدا می‏کند، مگر اینکه ایران از حمایت از تروریست دست بر دارد، یعنی از مقاومت حمایت نکند. پس حالتی را ایجاد می‏کنند، که در عمل امکان ندارد. یا بهانه‏ها‏ی دیگری که می‏گیرند، مثلا می‏گویند غنی‏سازی را متوقف نمایید. بر همین اساس عرض کردیم که جمهوری‏اسلامی نباید با آمریکا مذاکره کند، و هم چنین نباید نسبت به این وضعیت اختلاف و دعوا در داخل آمریکا نسبت به ایران بی‏تفاوت باشد.اولا اینکه دعوا خوب است، و اجماع بد، چرا به عراق حمله شد، چرا به افغانستان حمله شد چون اجماع شد هم دموکرات‏ها و هم جمهوری‏خواهان موافق آن بودند. پس باید راهکارها و پروژه‏هایی اندیشیده شود که این دعواها و اختلاف‏ها ادامه پیدا کند. در داخل سنا هم ما با دو طیف سر و کار داریم، یک عده آن‏ها که خودشان صهیونیست هستند، گروه دوم کسانی هستند، که می‏بینند اگر علیه ایران رای بدهند برای آنها کف می‏زنند، و لابی اسرائیل هم از آنها حمایت می‏کند. اگر رای ندهند می‏شوند مانند هگل، جمهوری اسلامی هم در داخل آمریکا نهادسازی نکرده است. شما وضعیتی را که داخل آمریکا در حوزه سیاست داخلی و خارجی دارید، شبیه یک شرکت تعاونی سهامی است، یعنی شما هرچه قدر پول بگذارید منافع بیشتری را به دست می‏آورید. امروزه دور افتاده‏ترین کشورهای آفریقایی هم یک لابی داخل واشنگتن دارند، مثلا کشور فقیر و بیچاره‏ای که سالیانه ده میلیون از آمریکا کمک مالی دریافت می‏کند، یک میلیون آن را در اختیار شرکت لابی‏گری خود در آمریکا قرار می‏دهد که مطمئن باشد در سال بعد این ده میلیون کم نمی‏شود! در این شرکت‎های لابی‏گری هم نمایندگان سابق کنگره که اکنون در حال پول در آوردن هستند، فعالیت می‏کنند، و با نفوذی که در کنگره دارند، منافع کشور صاحب لابی را پیگیری می‏کنند. یعنی در این حد خیلی ساده لابی‏گری وجود دارد. نمی‏دانم چرا ما در آمریکا در این حوزه‏ها اصلا وارد نشدیم. یعنی وقتی سیستمی به شما اجازه می‏دهد، که بتوانی در داخل آمریکا لابی‏گری کنی، چرا ما بی‏تفاوت مانده‏ایم؟ اسرائیلی‏ها از همین روش استفاده می‏کنند که مصوبات کنگره علیه ایران رای صد به صفری می‏آورند. ما هم در آمریکا پتانسیل‏های خیلی خوبی داریم، که در صورت فعال کردن آنها به دستاوردهای خیلی خوبی نائل می‏شویم و می‏توانیم نهادهای قدرت را در داخل آمریکا ایجاد کنیم، کاری که صهیونیست‏ها هفتاد سال پیش آن‏را شروع کرده‏اند. البته نه لزوما استفاده از آن مدل، بلکه مدل ایرانی لابی‏گری را ایجاد کنیم. رابطه ما با آمریکا قطعا یک رابطه گرگ ومیش می‏باشد، حضرت امام فرمودند و حضرت آقا هم تاکید کردند، فعلا گرگ و میشه، ولی هیچ‏کس اختیار ندارد، این گوشت لخم میش را در اختیار گرگ قرار بدهد، باید یک حرکتی، کاری انجام دهیم. می‏توانیم مثل کشور کوبا که با تحریم‏هایی از طرف دولت فدرال امریکا روبروست، ولی با ایالت‏ها تعاملات تجاری برقرار کرده، ما هم به این کار دامن بزنیم؟ بله. خیلی کارها می‏شود کرد. سیستم سیاسی امریکا یک سیستم فدرال است، یعنی ایالت‏ها هم برای خودشان دولت دارند. ما الان ظرفیت بسیار خوبی را در ایرانیان مقیم آمریکا داریم، البته این‏هایی که شما می‏بینید می‏آیند و در تلویزیون‏های لس آنجلسی فحش می‏دهند این‏ها فسیل‏های ساواکی رژیم طاغوت می‏باشند، که هر هفته هم چند تا از اینها می‏میرند. نباید همه‏ی ایرانیهای مقیم را از این سنخ دید، این‏ها یک ظرفیت بسیار بالایی است، مسلمانان یک ظرفیت بسیار بالایی هستند، شیعیان هم همین‏طور. ما الان در جامعه امریکا دو میلیون شیعه داریم، فقط 500 روحانی معمم در آمریکا داریم، جمیت سیاه‏پوست‏ها اکثریت قابل توجهی از آنها مورد اعتماد هستند، گروه‏های ضد جنگ و... وجود دارند. گفتمانی که آمریکایی‏ها نسبت به ایران ایجاد کرده‏اند، گفتمانی است که راحت شکننده است و ما متاسفانه در حوزه افکار عمومی در این زمینه کاری را انجام نمی‏دهیم،زمانی پرس‏تی‏وی در امریکا وجود داشت که البته بیشتر از یک هزارم مردم آمریکا نمی‏توانستند آن را ببینند، چون وارد سیستم کابلی امریکا نشده بود. الان آن را هم آمریکایی‏ها بسته‏اند، و دیگر آن یک هزارم هم به پرس‏تی‏وی دسترسی ندارند. در نهایت باید در حوزه افکار عمومی امریکا به شدت فعال شویم، تا از این طریق موانعی را در مقابل تصمیم‏گیران امریکایی ایجاد کنیم. که البته ما نمونه‏هایی را داریم، که یک آمریکایی به ایران می‏آید و بر می‏گردد و یک متنی را می‏نویسد که در داخل جامعه امریکا به شدت تاثیر دارد. آینده روند تحریم‏های یکجانبه امریکا علیه ایران به چه صورت خواهد بود؟ تحریم‏ها ادامه پیدا می‏کند، البته ممکن است یک مقداری کم‏تر شود. یعنی دولت آمریکا متوجه شود که دیگر دامن زدن به بحث هسته‏ای ایران سودی را عائد او نمی‏کند. البته معلوم نیست متوجه شود، پس این تحریم‏ها ادامه پیدا می‏کند، و ممکن است اندکی کم‏تر شود، و احتمال زیادتر شدن آن نیز وجود دارد. تحریم‏ها را کنگره تصویب می‏کند و اوباما اگر بخواهد هم نمی‏تواند آن را وتو کند، چون اگر قانونی دوسوم آراء کنگره را به خود اختصاص دهد، نمایندگان می‏توانند وتوی رئیس‏جمهور را بشکنند. ما باید پروژه‏هایی را برای تاثیرگذاری روی برخی سناتورها ایجاد کنیم. ببینید؛ لابی اسرائیل قوی است ولی گاهی اوقات شکست‏هایی هم می‏خورد، مثلا در قضیه تشکیل دولت مستقل فلسطینی تلاش‏های لابی اسرائیل در سنا با شکست مواجه شد. ما باید این حالت را نسبت به ایران ایجاد کنیم. آینده جایگاه امریکا را در هندسه و نظم جدید جهانی چگونه می‏بینید؟ قطعا آمریکا رو به افول قرار دارد، این هم تحلیل ما نیست، مراکزی در داخل آمریکا این را اعلام می‏کنند، شما این گزارش 2030 در مورد آینده‏پژوهی تهدیدات فراملی ایالات متحده که اخیرا توسط یکی از نهادهای اطلاعاتی امنیتی رسمی آمریکا منتشر شده است را مشاهده کنید، در آنجا با صراحت گفته می‏شود که در سال 2030 هیچ هژمونی در دنیا نخواهد بود.پس این تحلیل ما نیست که امریکا در حال افول می‏باشد، بلکه این تحلیل خود آمریکاییهاست، و تحلیل درستی هم هست. آمریکا در حال تبدیل شدن از یک ابرقدرت به یک کشور قدرتمند معمولی می‏باشد. آمریکا در حوزه اقتصادی بسیار ضربه‏پذیر است و این خانه عنکبوتی اقتصاد سرمایه‏داری خیلی قرص و محکم نیست، احتمال شکنندگی آن بسیار زیاد است. جمهوری اسلامی در عین حال که باید در فکر تقویت گروه دوم باشد، در عین حال اگر ببیند که فشارها در حال بیشتر شدن است، باید به سمت مقابله به مثل حرکت کند، یعنی وقتی آنها به دنبال ضربه زدن به اقتدار جمهوری‏ اسلامی هستند، هیچ دغدغه‏ای در داخل کشور برای مقابله به مثل نباید وجود داشته باشد. سیستم اقتصادی آمریکا بسیار شکننده‏تر از سیستم ماست، یعنی چون ما به تحریم عادت کردیم و مردم ما مردم مقاومی هستند، اما آنجا هم عادت ندارند و هم مقاومت مردمشان بسیار کم می‏باشد. از این جهت در این حوزه‏ها هم باید مطالعاتی صورت گیرد و در زمان لازم اقداماتی را انجام دهیم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: