روزی که از تئاتر باز گشته بود، دخترانش او را پرسیدند: «مادر! تئاتر چگونه بود؟»گفت: «خوب بود، ولی آخرش را نفهمیدم چه شد!! قسمت اول که تمام گشت یک پلاکارد نشان دادند که بر آن مرقوم گشته بود، «پرده دوم، دو سال بعد» من دیگر حوصله نداشتم که دو سال صبر کنم آمدم بیرون!» چنین بود که از او برای اعلان برنده جایزه اسکار دعوت به عمل آمد!
کد خبر :
253815
سرویس خواندنی های «فردا»: به علت کثرت تقاضاهای نسوان محترم برای نواخته شدن به تازیانه نقد و هم چنین اعتراض به مردانه شدن طنازیهای سایت فردا! نویسندگان ستون تذکره الرجال تصمیم به خرق عادتی بزرگ گرفتند و پای در میدان پر خطر نقد نسوان گذاشتند. در این مطلب «پ. خالتور» به سراغ«میشل اوباما» رفته است.
آن همسرباراک حسین خان اوباما، آنبانوی اول ایالات متحده آمریکا، آن عاشق جلبک و زبان و کباب و ژیگو، آن دستیار سابق مسئول برنامه ریزی شهرداری شیکاگو، آنکه بود اِند مایه داری، آن مانکن لباسهای هفت هزار دلاری، آن که با همسر رامنی بودند چون پنیر و کارد!! آن دارای دکترای حقوق ازدانشگاه هاروارد، آن مخالف تبلیغات سیگارهای مارلبرو و وینستون! آن دانش آموخته دانشگاه پرینستون، آن که عصا قورت داده بود رفته بود در ستون فقرات، آن عضو و حامی حزب دموکرات، آن که در المپیک لندن هیات آمریکایی را بود قافله سالار، آن اعلام
کننده برنده جایزه اسکار، آن مادر دو دختر به نام های ساشا و مالیا، میشل لاوون رابینسون معروف به میشل اوباما. زاده ایلینوی شیکاگو در هفده ژانویه هزار و نهصد و شصت و چهار بود و اهل درس خواندن و دارای پشتکار بود و به گمانم حامی شعار همیشه بهار بود!!!! آورده اند که روزی میشل را پرسیدند: «بانوی اولا! از آشنایی خود با مولانا باراک اوباما بفرمایید!» فرمود: «زندگی من را به دو بخش تقسیم توان کرد!! نخستین بخش چندان مهم نیست! و بخش دومش هم به کسی مربوط نمی شود!!» به این حد زنی صدق و سیّاس بود!! آورده اند که مجله ای پیپِل نام فهرست صد نفر از جذاب ترین زنان و مردان روی زمین را منتشر
کرده بود و مولاتنا میشل اوباما در فهرست 100 نفر از زیباترین افراد جهان قرار گرفته بود! مریدان پس از شنیدن این خبر حیران و متعجب رفتند و آن نشریه را خریدند و دیدند زیر نام میشل نوشته بودند: «یا بانوی اول دانی که فرق تو با روز چیست؟ ۳۰ روز می بایست جمع گردد تا یک ماه شود اما تو همین طور ماه هستی!!» نویسنده: چوپان دروغگو نقل است روزی که باراک اوباما برای دومین بار به مقام ریاست جهمهوری ایالات نتحده برگزیده شد میشل به سمت او رفت و شوی را گفت: «یا باراک! ندانی از برای پیروزی ات در انتخابات برایت چه خریدم؟!» باراک تشکر کرد و گفت: حال بانو! بگو ببینم چه خریده ای؟» میشل
گفت: «صبر کن برم بپوشم و بیام!!!!» پس باراک فرمود: «الحق که خیلی پر رویی!! پس میشل پرسید: «یا شیخ! بــــچه پـــر رو کیست؟موجودی بسیار محترم که حجم حرفهایش از دوبرابر مساحت دهانش نیز بیشتر باشد!» پس میشل باراک را گفت: «با این تعریف که شما بسیار لایق ترید تا من!!» پس کار این دو بالا گرفت و صدا ها بالا رفت! پس میشل با لحنی غریب همسر را گفت: «گر من از تو جدا شوم تو چه می شوی؟فرمود: «دیوانه می شوم!» میشل پرسید: «دوباره زن نخواهی گرفت؟فرزیدنت!! گفت: «والا به دیوانه اعتباری نیست!!» مریدان گفتند الحق که به دیوانه اعتباری نیست!! نقل است به غایت به هنر های نمایشی علاقت داشت و
بسیار به سینما و تئاتر می رفت!! از پس همین علاقه روزی که از تئاتر باز گشته بود، دخترانش او را پرسیدند: «مادر! تئاتر چگونه بود؟»گفت: «خوب بود، ولی آخرش را نفهمیدم چه شد!! قسمت اول که تمام گشت یک پلاکارد نشان دادند که بر آن مرقوم گشته بود، «پرده دوم، دو سال بعد» من دیگر حوصله نداشتم که دو سال صبر کنم آمدم بیرون!» تا این حد زنی هنر شناس و فرهنگ دوست بود!! چنین بود که از او برای اعلان برنده جایزه اسکار دعوت به عمل آمد! آورده اند که پس از آن برخی مریدان در مورد برنده شدن فیلم آرگو پرسیدند و دلیل آنکه چرا بانوی نخست امریکا برنده شدن این فیلم را به عوام الناس اطلاع داده است
را خواستار شدند؟!! پس فرمود: «این خواسته از بسیاری از بزرگان خواستند و هیچ یک نپذیرفت لیک ما احساس مسئولیت کردیم و پای در این راه پر خطر گذاشتیم.» پس مناسب حال خود سرود:
هیچکس بار اهانت نتوانست کشید.... قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند