آثار سوء ريا در عبادات چیست؟/ اهميّت اخلاص در پذيرش عمل

روايت مي‌گويد اگر عالم هستيد، بايد طبق علم خود عمل کنيد. علماي عامل نيز وقتي در معرض هلاکت نيستند و خداوند به آنها عنايت مي‌کند که مخلص باشند. هيچ چيز و هيچ ‌کس جز خداي سبحان در نظر آنان نباشد؛ زيرا اگر نعوذبالله ذره‌اي ريا و تظاهر در عمل کسي باشد، به تعبير قرآن کريم کفر است و موجب بطلان عمل مي‌شود.

کد خبر : 251548

سرویس فرهنگی«فردا»: آنچه می خوانید متن کامل یکی از دروس اخلاق حضرت آیت الله مظاهری است که درباب آثار اخلاص در حیات فردی و اجتماعی است.حکایات و روایتی که معظم له در این باب شرح داده است،به خوبی اهمیت اعتقادی اخلاص در پذیرش اعمال را عیان می کند.

********************

برخورداري از صبر در اطاعت، بسيار سخت و دشوار است؛ امّا در عين حال براي رسيدن به مقام عبوديّت، به عنوان هدف خلقت، گريزي از آن نيست و بايد با پشتکار و تلاش مداوم، به آن دست يافت.

يکي از راه‌هاي درک مقام صبر در عبوديت، رعايت حضور قلب و خلوص در تمامي اعمال، مخصوصاً در نماز، با تمام مراتب آن است. مثلاً انسان از وقتي نماز را شروع مي‌کند، دلش نيز نماز را شروع کند و از اول تا آخر نماز، توجّه کاملي به خداوند متعال داشته باشد.

حضور قلب و خلوص در عبادات، مرهون توفيق الهي

چنان‌که در جلسۀ قبل نيز بيان شد، درک حضور قلب و دستيابي به خلوص نيّت در عبادات، تنها با تلاش فردي ميسّر نيست، بلکه تا توفيق و عنايت ويژۀ خداوند همراه انسان نباشد، نمي‌تواند اين درجات و مقامات را تحصيل کند. معلم اخلاق انسان بايد خداي سبحان باشد. کسب حضور قلب و داشتن خلوص، توفيقي از جانب خداوند متعال است که با مقدّمه ‌چيني انسان، فراهم مي‌شود.

به عبارت ديگر تا وقتي لياقت و زمينۀ مناسبي در دل انسان براي درک عنايات خاص الهي نباشد، از درک آن عنايات محروم مي‌ماند. انسان بي‌لياقت، نظير چراغ سوخته‌اي است که با وجود ارسال برق از نيروگاه، قادر به روشنايي نيست. روشن نشدن چراغ، تقصير نيروگاه برق نيست؛ زيرا نيروگاه، برق را به همۀ وسايل برقي مي‌رساند، پس خاموشي چراغ به علّت آماده نبودن آن براي پذيرش نيروي برق و روشن ‌شدن است. وقتي دل انسان سراسر گناه ‌آلود و تاريک باشد، نمي‌تواند عنايات نوراني و خاصّ خداوند متعال را دريافت کند. بنابراين براي پيدا کردن حضور قلب و خلوص، بايد زمينه‌سازي شود تا خداوند رحمان نيز اين فضائل ارزشمند را در تمامي مراتب، به انسان عنايت فرمايد.

اهميّت خلوص

خلوص نيّت، بسيار مهم است و در تعاليم اسلامي بر آن سفارش فراواني شده است. در روايات آمده است:

«الناس كلهم هلكى إلا العالمين، و العالمون كلهم هلكى إلا العاملين و العاملون كلهم هلكى إلا المخلصين و المخلصون على خطر عظيم‏»[1]

بر اين اساس، همۀ مردم در معرض هلاکتند جز علما. البته علم بي عمل نيز بسيار خطرناک است. علم بي عمل انسان را به سقوط مي‌کشاند؛ لذا روايت مي‌گويد اگر عالم هستيد، بايد طبق علم خود عمل کنيد. علماي عامل نيز وقتي در معرض هلاکت نيستند و خداوند به آنها عنايت مي‌کند که مخلص باشند. هيچ چيز و هيچ ‌کس جز خداي سبحان در نظر آنان نباشد؛ زيرا اگر نعوذبالله ذره‌اي ريا و تظاهر در عمل کسي باشد، به تعبير قرآن کريم کفر است و موجب بطلان عمل مي‌شود.[2]

در ادامۀ روايت مي‌فرمايند: «و المخلصون على خطر عظيم‏» مخلصين هم بايد به شدّت مواظب و مراقب اعمال خود باشند؛ زيرا خطر، آنها را نيز تهديد مي‌کند و ممکن است به سقوط کشيده شوند. بسياري از اوقات ديده مي‌شود کسي چهل‌ يا پنجاه سال عالم و عامل بوده، امّا ناگهان از مسير حق منحرف مي‌شود. در اثر رفيق بد، نشست و برخاست با افراد ناپاک يا به دليل اينکه مواظب زبان يا غذا يا نگاهش نبوده، خداوند متعال به او خذلان داده است. مصاديق اين مسائل، در تاريخ و روايات فراوان ذکر شده است. به تجربه نيز اثبات شده که گاهي يک غذاي حرام، انسان را منحرف مي‌کند و به سقوط مي‌‌کشاند، آن هم چه انجراف و سقوطي!

پرهيز خالصانه از غذاي شبهه ناک در سيرۀ علما

شخصي مرحوم آيت الله آقا سيد محمدباقر درچه‌اي را که يكى از علماى بزرگ اصفهان بودند، براي صرف غذا به منزل خود دعوت کرد. ايشان معمولاً منزل کسي نمي‌رفتند، امّا با اصرار و دعوت فراوان آن شخص، به منزل او رفتند. بعد از صرف غذا که ميهمانى به پايان آمد و آيت الله دُرچه‏‌اى عازم رفتن شدند، صاحب خانه که تاجر بود، سندى‏ را پيش‌روي ايشان گذاشت تا امضا كنند.

آن عالم بزرگ احساس كردند كه آن ميهمانى و غذاي آن، شبهۀ رشوه داشته است. نقل مي‌کنند در آن هنگام، رنگ صورت ايشان تغيير كرده و شروع به لرزيدن كرده و به ميزبان فرموده‌اند: من با تو چه كرده بودم كه اين زهرمار را به خورد من دادى؟! بعد بلافاصله از اتاق بيرون رفته، غذاهاى خورده شده را برگردانده‌اند. سپس با گريه و ناراحتي گفته‌اند: ذرّه‌هاي غذا که در دلم مانده را چه کنم؟

گاهي يک لقمۀ حرام يا يک تهمت و غيبت، انسان را به پرتگاه سقوط بکشاند؛ لذا مخلصين هم بايد مواظب اعمال خود باشند.

آثار سوء ريا در عبادات

قرآن کريم، عمل همراه با ريا را باطل و در رديف کفر مي‌داند و مي‌فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»[3]

اگر چيزي به کسي داديد، بر سر او منّت نگذاريد و موجب اذيّت او نشويد؛ زيرا اگر منت گذاشتيد، عمل باطل مي‌شود. همچنين مواظب باشيد تظاهر و ريا در کارهايتان نباشد. اگر در عملي ريا آمد، عمل باطل است. حتّي بزرگان مي‌فرمايند: اگر کسي نماز را براي خداوند متعال مي‌خواند، امّا براي آنکه مردم بگويند اين فرد مسجدي است، به مسجد برود، عبادت او باطل مي‌شود!

ورود ريا در اعمال، بسيار مخفيانه و پنهان است. يکي از مهارها و دام‌هاي بزرگ شيطان، رياست که انسان را به سقوط مي‌کشاند. گاهي انسان يک عمر عبادت مي‌کند و ناگهان متوجّه مي‌شود همۀ اعمال او بر اثر ريا باطل بوده است.

شخصي به مسجد مي‌آمد و هميشه صف اول نماز مي‌ايستاد و در اثر تداوم نماز جماعت، وجهه‌اي پيدا کرده بود. شبي دير به مسجد رسيد و ديد جاي هميشگي او را گرفته‌اند و به ناچار در صف دوّم ايستاد. مرتّب در دل خود از اينکه در صف دوّم ايستاده است، ناراحت بود. در اين حين، ناگهان متوجه شد که چرا اينقدر ناراحت است؟ پس از تأمّلي فهميد همۀ اين مدّت که در صف اوّل نماز جماعت مي‌ايستاده، براي مردم بوده و همۀ نمازهاي قبلي او باطل است!

در روايات آمده است که خداوند متعال مي‌فرمايد:

«أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ‏ فَمَنْ عَمِلَ لِي وَ لِغَيْرِي فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَهُ غَيْرِي»[4]

خداي سبحان مي‌فرمايد من شريک خوبي هستم. هرکس در عملي، ديگري را با من شريک کند، من همۀ عمل را به شريک خود واگذار مي‌کنم. گاهي انسان هفتاد سال عبادت کرده، ولي چون ريا و شرک خفي همراه آن بوده است، ناگهان در قيامت مي‌بيند هيچ ندارد. گردويي با ظاهر خوب و دروني پوچ و بي‌مغز نصيب او شده است.

به تعبير بزرگان و علماء، عمل بايد هم حسن فعلي داشته باشد و هم حسن فاعلي. عمل بايد نيک باشد، ضمن آنکه انجام آن، تنها براي رضاي الهي صورت گيرد. عمل خالص، چه عبادي مانند نماز و روزه باشد و چه اجتماعي مانند خدمت به خلق خدا، تنها در صورتي که مخلصانه انجام شود، مورد پذيرش پروردگار عالم قرار مي‌گيرد.

اهميّت اخلاص در پذيرش عمل

مرحوم شهيد ثاني «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در مورد اهميّت اخلاص، روايتي را نقل مي‌کنند که بسيار قابل توجّه و تأمّل است. ايشان نقل مي‌کنند که در روز قيامت، بنده‏اى را مى‏آورند و از او سؤال مي‌کنند در دنيا چه کارهايي انجام مي‌دادي؟ او مى‏گويد: من براى رضاى خدا جهاد كردم. به او مى‏گويند: نه، اين‌گونه نيست! تو جهاد كردى تا بگويند فلانى چقدر شجاع است! سپس امر مي‌شود که او را با صورت در آتش جنهّم بيندازيد. سپس عالمي را مي‌آورند که يک عمر قال الباقر و قال الصادق مي‌گفته است. از او مي‌پرسند تو چه مي‌کردي؟ پاسخ مي‌دهد: من علم مي‌آموختم و ديگران علم ياد مي‌دادم. به او گفته مي‌شود: دروغ مي‌گويي! تو دنبال علم بودي تا به تو بگويند براي خودت کسي هستي! خطاب مي‌شود او را در آتش جهنّم بيندازيد. پس از آن فردي را مي‌آورند که قاري قرآن بوده و قرآن مي‌خوانده است. از او مي‌پرسند تو چه کاره بوده‌اي؟ او پاسخ مي‌دهد: براي خدا، قرآن مي‌خواندم. به او نيز مي‌گويند: تو قرآن مي‌خواندي تا به تو لقب قاري قرآن داده شود و بگويند که صداي خوبي براي قرائت قرآن داري! پس مانند نفرات قبلي، دستور مي‌دهند او را نيز به رو در آتش جهنّم بيندازند.[5]

در برخي روايات بر ضرورت رعايت اخلاص در خدمت به خلق خدا و در انفاق نيز تأکيد شده و افرادي که به قصد ريا و خودنمايي و براي جلب توجه مردم، از ديگران دستگيري کرده‌اند را مستحق جهنّم دانسته‌اند.

عباداتي که در اين روايات نقل شده است، بسيار ارزش‌مند هستند. مثلاً ترويج دين و هدايت ديگران، از زنده‌کردن جهان ارزش‌مندتر است. خدمت به خلق خدا از صدها حج و عمرۀ مقبول و مبرور بالاتر است. جهاد في‌ سبيل الله انسان را به بالاترين درجات عرفاني مي‌رساند. امّا اين عبادات اگر بدون اخلاص و نيّت الهي باشد، ذرّ‌ه‌اي ارزش ندارد و حتّي مي‌تواند انسان را جهنّمي کند!

رنگ اخلاص و رنگ الهي، بهترين رنگ‌هاست:

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة»[6]

بدون خلوص نيّت، بهترين و بزرگ‌ترين اعمال، در پيشگاه خداوند متعال، ارزشي ندارد.

مراتب اخلاص

خلوص از نظر علت غايي و نتيجه، مراتبي دارد. اصل خلوص آن است که همۀ اعمال انسان، براي خدا باشد. عملي که در نيّت آن، منيّت، به رخ کشيدن، خودنمايي و غرور باشد، مسلّما خالص نيست. رسيدن به اين مرتبه نيز سخت و دشوار است.

نازل‌ترين مرتبۀ خلوص

وقتي کسي عملي را براي رضاي خدا و در راستاي رسيدن به منافع دنيوي انجام مي‌دهد، در حقيقت نازل‌ترين مراتب اخلاص را داراست. چنين عملي گرچه صحيح است و اگر صلاح باشد، خداوند متعال متاع دنيوي نيز به او عطا مي‌کند، امّا چون عبادت براي اهداف مادي بوده، به تعبير علماي اخلاق «پست‌ترين عبادات» محسوب مي‌شود.

توجّه به اين نکته ضروري است که قرآن کريم مي‌فرمايد:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»[7]

هرکس به طور جدّي کار شايسته انجام دهد، در همين دنيا، به او حيات طيب و در آخرت حيات طيّت‌تر به او عطا مي‌شود.

تفاوت اين مسأله با پايين‌ترين مراتب اخلاص در آن است که گاهي کسي عملي را براي رضاي خدا و رسيدن به دنيا انجام مي‌دهد و گاه، عمل صرفاً براي رضاي الهي صورت مي‌گيرد و دنيا خود به خود به سوي انسان مي‌آيد. به عبارت ديگر، يکي با عبادت، اهداف مادي را دنبال مي‌کند و در خصوص ديگري، بر اثر عبادت خالصانه، دنيا به سوي او مي‌آيد.

به عنوان مثال، نماز جعفر طيّار که قبل از ظهر روز جمعه خوانده مي‌شود، تأثير فراواني در رفع حوائج مادي، شفاي مريض‌‌ها و برطرف کردن درماندگي‌ها دارد؛ در حقيقت کبريت احمر است. اگر کسي آن را براي رفع حوائج مادي بخواند، به مقصود خود مي‌رسد و ثواب هم دارد، ولي گاهي کسي اين نماز را تنها براي رضاي الهي مي‌خواند و به رفع حاجتي توجّه ندارد، مسلّماً بين اين دو نوع نيّت، تفاوت زيادي وجود دارد. گرچه پس از خواندن نماز خالصانه، مشکل و حاجت هم برطرف شود.

مرحوم حاج شيخ عبّاس قمي «رحمة‌الله‌عليه» در کتاب شريف مفاتيح الجنان، صدها نماز و ذکر براي رفع حوائج دنيوي بيان مي‌کند، امّا برخي آن عبادات را براي رفع حوائج دنيوي مي‌خوانند و پس از آن به حوائج خود نيز مي‌رسند. افرادي نيز صرفاً براي کسب رضاي الهي و براي برقراري رابطه با خداوند به انجام آن عبادات مي‌پردازند و ناخودآگاه به حوائج خود هم مي‌رسند.

در مرتبۀ اول خلوص، گرچه در کنار رضايت الهي، منافع دنيوي و رفع حوائج و خواسته‌ها دنبال مي‌شود، اصل عبادت صحيح است؛ اما حيف است که در کارهاي انسان، چه در اعمال عبادي و چه در کارهاي اجتماعي، غير خدا مدّ نظر باشد. دل انسان متعلّق به خداست و نبايد غير خدا در آن حکومت کند: «قَلْب الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَن‏»[8] در روايتي قدسي آمده است:

«لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِن‏»[9]

خداوند متعال مي‌فرمايد من در آسمان ها و زمين نمي‌گنجم، امّا اگر مي‌خواهيد مرا بيابيد، در قلب مؤمن جستجو کنيد. با اين وجود، بسياري از دل‌ها به جاي آنکه عرش خدا و محلّ حضور خداي سبحان باشد، به باغ وحش تبديل شده و هر قسمتي از دل را يکي از اغيار تصاحب کرده است.

يکي از علماي بزرگ مي‌گفت: قرآن کريم، پيامبر و همۀ علما و بزرگان مي‌گويند مشرک نباشيد، امّا من مي‌گويم مشرک باشيد! سپس حرف خود را معنا مي‌کرد و مي‌گفت: اين دل جاي خداست، اگر هم آن را به خدا نمي‌دهيد، دست کم قسمتي از آن را براي خدا بگذاريد!

متأسّفانه در زمان ما، افراد به جايي رسيده‌اند که همه چيز در قلب آنها هست، جز خدا! هرکس هر قسمت از دل خود را به کسي يا چيزي اختصاص داده و جايي براي خداي سبحان نگذاشته است. در حالي که دل بايد، فقط براي خداوند متعال باشد.

بالاترين مرتبۀ خلوص

اميرالمؤمنين «سلام‌الله‌عليه» مي‌فرمايند:

«مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏»[10]

خدايا! اينکه من عبادت مي‌کنم، نماز مي‌خوانم و کارهاي نيک انجام مي‌دهم، براي اين نيست که از جهنم ترس دارم، به طمع بهشت و نعمت‌هاي بهشتي هم نيست، بلکه تو مولايي و من عبد هستم. عبد بايد در مقابل مولا،‌خاضع و خاشع باشد. عبادت من براي آن است که تو شايستۀ عبادتي.

اين مرتبه که بالاترين مراتب خلوص است، تنها با عنايت ويژۀ الهي به انسان عطا مي‌شود و رسيدن به آن، خصوصاً در زمان ما و با اين نوع رفت و آمدهاي آلوده و غذاهاي شبهه‌ناک و ...، بسيار مشکل است، امّا اين بيانات به ما مي‌آموزد که اگر کسي به راستي خالص و مخلص شود، به مقامي مي‌رسد که هيچ چيز، حتّي بهشت و جهنّم و ثواب، براي او موضوعيّت ندارد و فقط به رضايت و خشنودي خداوند سبحان مي‌انديشد.

نگرش انسان به دنيا، تحت تأثير ميزان خلوص

ميزان خلوص انسان، در نگرش او به دنيا و در برخوردي که با نعمت‌هاي دنيوي و زرق و برق آن دارد، تأثير گذار است. به عبارت روشن‌تر، انسان خالص که در کردار و گفتار خود فقط رضاي الهي را در نظر مي‌گيرد، نمي‌تواند دنيا طلب و دنياگرا باشد و به دنياي حلال هم توجه نمي‌کند، چه رسد به اينکه گرايش به دنياي حرام و شبهه‌ناک داشته باشد.

اميرالمؤمنين «سلام‌الله‌عليه» دربارۀ دنيا مي‌فرمايند:

«فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ كَفَيْ‏ءِ الظِّلِّ بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّى نَقَص‏»[11]

دنيا در نظر خردمندان چونان سايه‏ اى است كه هنوز گسترش نيافته، كوتاه مى‏گردد، و هنوز فزونى نيافته كاهش مى‏يابد. در روايت ديگري از قول امام حسين «سلام‌الله‌عليه» نقل شده است: دنيا و آنچه در دنياست، پيش اولياي خداوند، ارزشي بيش از سايۀ سايۀ انسان ندارد.

نقل شده است که از طرف هارون الرشيد، ظرف غذايي براي بهلول آوردند. بهلول گفت: آن غذا را جلوي سگ بگذاريد تا بخورد. حامل غذا گفت: غذا تشريفاتي و از طرف خليفه و بسيار لذيذ است و مرتّب شروع به تعريف از غذا کرد. بهلول گفت: غذا را بگذار و برو و اگر پيش اين سگ از آن تعريف کني و سگ بفهمد از طرف هارون است، اصلاً غذا را نمي‌خورد!

اميرالمؤمنين «سلام‌الله‌عليه» راجع به دنياي حلال مي‌فرمايند:

«وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عُرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُوم‏»[12]

اين دنياي شما، در ديدۀ من، از استخوان خوكى كه در دست بيمارى جذامى باشد، پست‏تر است!

يا در روايت ديگري مي‌فرمايند:

«دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»[13]

دنياى شما نزد من، از آب بينى بزغاله‏اى بى‌ارزش‏تر است.‏

ظلم و فساد، از انسان سر نمي‌زند

همۀ اين مباحث، دربارۀ دنياي حلال است وگرنه به قول بهلول، مال حرام را سگ هم نمي‌خورد. مفاسد اقتصادي کنوني، اعمّ از حيف و ميل‌، دزدي‌، خوردن مال غصبي‌، غشّ در معاملات، جمع آوري مال و ثروت با ظلم و زور و خلاصه همۀ مفاسد اقتصادي و نيز مفاسد اداري، از انسان و به خصوص از شيعه سر نمي‌زند. يعني نمي‌توان باور کرد کساني که مرتکب اين اعمال و رفتار زشت مي‌شوند، انسان باشند.

رواياتي که ذکر شد و آيات و روايات فراوان ديگري که در اين زمينه وجود دارد، براي تذکّر و يادآوري است که مبادا انسان دنياي حلال را بگيرد و از خداي سبحان غافل شود! مَثل اين دنيا در برابر معنويّات، مانند دُرّ شيشه‌اي در برابر دُرّ حقيقي است که اگر در کنار هم قرار داده شوند، بچّه‌ها دُر شيشه‌اي را که جلوۀ بيشتري دارد، انتخاب مي‌کنند، امّا درشناس، دُرّ اصلي و حقيقي را برمي‌دارد.

پي‌نوشت‌ها

=====================

1. روضة المتقين، ج‏12، ص146.

2. بقره، 246.

3. بقره، 246.

4. المحاسن، ج 1، ص 252.

5 . منية المريد، ص 134.

6 . بقره / 138.

7 . نحل / 97

8. بحارالانوار، ج 55، ص 39

9. بحارالانوار، ج 55، ص 39

10. بحارالانوار، ج 67، ص 186

11. نهج البلاغه، خطبه 63

1 2. نهج البلاغه، حکمت 233

1 3. نهج البلاغه، خطبه

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: