برنامه‌11سپتامبر: چینی، رامسفلد و «امتدادِ دولت»/ جمهوری خواهان چگونه دولت خود را استمرار دادند؟

از هر دیدگاهی که به یازده سپتامبر نگاه کنید، دیک چنی یک چهره‌ی کلیدی ماجرا باقی می‌ماند. او زمانی خود گفته بود: «تا یک زمان اصول قابل توجه هستند اما اصول تاثیرگذار نخواهند بود مگر اینکه شما دست به انتخاب بزنید و نامزد انجام کاری بشوید.» او قطعاً چهره‌ای زیرک است. چیزی از دونالد رامسفلد کم نمی‌آورد، البته هر دو رفیق صمیمی همدیگر هستند. زندگی هر دو به‌شکلی گسترده گره‌خورده به بخش معاصر و تاریکِ تاریخ امریکا است.

کد خبر : 250643

سرویس بین الملل«فردا»: گلوبال ریسرچ این روزها یک تنه بار افشاگری درباره لایه پنهان قدرت در آمریکا را بر دوش گرفته است. در تازه ترین نمون این پایگاه مطالعاتی اطلاعاتی ناب را درباره پیشینه جمهوری خواهان و پروژه سیاسی آنان برای ماندن در قدرت منتشر کرده است. این گزارش توسط پائول شریِر نوشته شده است و اینگونه آغاز می شود؛«اگر یک چینی در امریکا حکومت می‌کرد، شورای بررسی یازده سپتامبر این دولت، چهره‌ای مانند دیک چنی را مقصر می‌شناخت».

جورج بوش پسر، دونالد رامسفلد و دیک چینی

با توجه به تروریسم، برنامه‌های اورژانسی و نقشِ چهره‌های سیاسی می‌توان تاریخ 11 سپتامبر را از جنبه‌های دیگر بسیاری از نو نوشت.

از هر دیدگاهی که به یازده سپتامبر نگاه کنید، دیک چیی یک چهره‌ی کلیدی ماجرا باقی می‌ماند. او زمانی خود گفته بود: «تا یک زمان اصول قابل توجه هستند اما اصول تاثیرگذار نخواهند بود مگر اینکه شما دست به انتخاب بزنید و نامزد انجام کاری بشوید.» او قطعاً چهره‌ای زیرک است. چیزی از دونالد رامسفلد کم نمی‌آورد، البته هر دو رفیق صمیمی همدیگر هستند. زندگی هر دو به‌شکلی گسترده گره‌خورده به بخش معاصر و تاریکِ تاریخ امریکا است.

چنی و رامسفلد از قدیم همراه همدیگر هستند. بخش عمده‌ای از سابقه‌ی کاری خودشان را در کنار همدیگر گذرانده‌اند. هیچ‌کدام از خانواده‌ای قدیمی و معتبر نیامده‌اند. پدر چینی کارمند وزارت کشاورزی بوده است، پدر رامسفلد در یک شرکت معاملات املاک کار می‌کرد. وضعیت زندگی خانوادگی آن‌ها در بهترین حالت، معمولی بود. هر دو فقط با کمک‌های دولتی توانستند تحصیلات دانشگاهی داشته باشند.

رامسفلد در سال 1932 متولد شده است و در رشته‌ی علوم سیاسی تحصیل کرده است. او انسانی کوتاه‌قد و سرسخت با انرژی‌ای کاریزماتیک است. در دانشگاه بیشتر مشغول ورزش بود و او را خواننده‌ای موفق می‌شناختند. بعدها رامسفلد به نیروی دریایی رفت تا ناخدای کشتی بشود. کلاه نیروی دریایی، درحقیقت بخشی از هزینه‌های تحصیلی دانشگاهی او را پرداخت. او در اواخر دهه‌ی 1950 درنهایت شغل سیاسی را به‌عنوان مشاور یک عضو کنگره شروع کرد. درهمین‌حال پدر خانواده‌ای جوان بود و بعد از دوره‌ای کوتاه کار سرمایه‌گذاری در بانک، رامسفلد خود نامزد کنگره شد، در آن زمان تنها 29 سال داشت.

دونالد رامسفلد

کسب کردن قدرت!

رامسفلد از شیکاگو نامزد کنگره شده بود و از حمایت رهبران تجاری شهر و یک روزنامه‌ی معروف برخوردار شد و در سال 1962 نماینده‌ی حزب محافظه‌کار، به واشنگتن رفت. در دهه‌ی 1960 او در سخنرانی‌های دانشگاه شیکاگو حاضر شد، جاییکه میلتون فریدمَن تدریس می‌کرد و یکی از برجسته‌ترین اقتصاددان‌های زمانه‌ی خود بود. او همچنین از پدران نئولیبرالیسم است. او خواستار حضور کم‌رنگ‌تر دولت و نقش گسترده‌تر بازارهای آزاد بود. رامسفلد تحت‌تاثیر اندیشه‌های او قرار گرفته بود.

میلتون فریدمَن

چهل سال بعد او در در سخنرانی خود به افتخار فریدمَن گفت: «او به ما گفت دولت تنها سه کارکرد اصلی دارد: باید حمایت نظامی از کشور را مهیا کند. باید مداقل قراردادهای بین افراد باشند و درنهایت دولت می‌بایست از حقوق مردم در مقابل همدیگر و همچنین از اموال مردم محافظت کند.» [1] در دهه‌ی 1960، همین ایده‌ها از دولت در ذهن رامسفلد حاکم بود.

کارآموزِ سیاست

چنی 9 سال جوان‌تر از رامسفلد است، هرچند او نیز در رشته‌ی علوم سیاسی تحصیل کرده است. ابتدا در دانشگاه ییل که به‌خاطر عدم توانایی مالی مجبور به ترک دانشگاه شد و سپس در یک دانشگاه بی‌نام در میدوِست. او برخلاف رامسفلد با ظاهری دفاعی در دنیای سیاست ظاهر شد؛ ساکت و محتاط. او به‌خاطر تحصیل در دانشگاه و حاملگی همسر خود، در جنگ ویتنام حاضر نشد تا زمانیکه در سال 1967 به‌خاطر سن بالا دیگر لازم نبود چنین نگرانی داشته باشد.

او در 27 سالگی دنبال شغلی در واشنگتن بود. او خواستار کارآموزی در دفتر رامسفلد شد اما چنین موقعیتی به او داده نشد. هرچند درنهایت راه هر دو به همدیگر رسید.

رامسفلد در دولت نیکسون، از کنگره خارج شد و سمتِ دولتی گرفت. ابتدا در اداره‌ی فرصت‌های اقتصادی مشغول به کار شد. او در آنجا ناظر برنامه‌های اجتماعی‌ِ فدرال بود - البته این موضوع از دل‌مشغولی‌های اصلی او نبود اما درنهایت این یک قدم رو به جلو بود. یکی از دوستان‌اش توصیه کرد چینی را به‌عنوان دستیار خود قبول کند. چینی با آغوش باز کار می‌کرد و خودش را مقبول جلوه می‌داد. هرکسی با رامسفلد کار داشت، بتدریج آموخت باید ابتدا سراغ چینی بیاید.

شغل رامسفلد اوج گرفت، بتدریج بقیه‌ی آدم‌های دنیای سیاست متوجه حضور او شده بودند. او خوش‌قیافه، پرانرژی و با لبخندی دل‌فریب ظاهر می‌شد. نبوغ او خارق‌العاده بالا جلوه می‌کرد هرچند همیشه دوست داشت اغراق کند و بعضی ‌مواقع لاف هم می‌زد. کمی بعد او مشاور رئیس‌جمهور نیکسون شد (نیکسون او را با عنوان «عوضیِ کوتاه‌قدِ بی‌پروا» تحسین کرده بود). سه سال بعد رامسفلد به اروپا رفت و سفیر امریکا در ناتو شد - توانست کمی پیش از آنکه رسوایی واتر گیت بسیاری از مشاوران نیکسون را بیکار کند، از واشنگتن فرار کند.

تجربه‌ی قدرت

امریکا در میانه‌ی دهه‌ی هفتاد، در بحران غرق شده بود. اقتصاد سقوط کرده بود. جنگ را در ویتنام باخته بودند، دانشجوها در تمام کشور به خیابان‌ها ریخته بودند و رسوایی واتر گیت نشانه از جنگ داخلی قدرت می‌داد و درنهایت در سال 1974 نیکسون از قدرت کناره‌گیری کرد. جرالد فورد جایگزین نیسکون شد و او رامسفلد را را همراه با سایه‌اش چینی به عنوان معاون خویش به سمتی در کاخ سفید منصوب کرد: رئیس ستاد.

حالا هر دو مرد به مرکز قدرت وارد شده بودند. رئیس ستاد در کاخ سفید، تاثیرگذاری فراوانی داشت. نیسکون مشاور نزدیک رئیس جمهور بود، برنامه‌اش را کنترل می‌کرد و همچنین برنامه‌های او را می‌ریخت. در وضعیت بغرنج آن زمان امریکا، جایگاه رئیس ستاد، هر روز اهمیت بیشتری می‌یافت.

حالا رامسفلد و چنی همکار همدیگر بودند و تاثیر گسترده‌ای بر رئیس جمهور فورد داشتند. در سال 1975 رامسفلد رئیس پنتاگون شد و در اینجا برنامه‌های گران‌قیمت دفاعی خود مانند تانک‌های اِبرامز و بمب‌افکن‌های بی-1 را شروع کرد که در دهه‌های بعدی در اقتصاد امریکا تاثیر خود را گذاشتند. در همان زمان چینیِ 34 ساله سمت رئیس ستاد را در کاخ سفید گرفته بود. حالا او دیگر دستیار رامسفلد نبود بلکه در قدرت سهیم شده بود.

درهای چرخان

اتفاق درنهایت افتاد. جمهوری‌خواهان انتخابات 1976 را باختند و هر دو نفر از سمت‌هایشان عزل شدند. آن‌ها همراه خانواده‌هایشان در دریای کارائیت به تعطیلات رفتند. در بازگشت به امریکا، چینی در یک شرکت مشاوره مشغول به کار شد و تلاش می‌کرد فضای داخلی واشنگتن را بیاموزد، او به مشتری‌های ثروتمند خود کمک می‌کرد تا سرمایه‌گذاری بکنند. هرچند کمی بعد دوباره به دنیای سیاست بازگشت. در اواخر دهه‌ی 1970، او در خانه‌ی نمایندگان، عضو کنگره شد. هرچند استرس و فشارهای کاری، کار خود را کرد - او در 37 سالگی اولین حمله‌ی قلبی خود را گذراند. [2]

هرچند رامسفلد مدتی طولانی‌تر در دنیای تجارت باقی ماند. او مدیر اجرایی ارشد شرکت شیکاگو پارما شد و توانست در این سمت، وضعیت اقتصادی خود را بشدت بهبود ببخشد. او در این سمت سالیانه 250 هزار دلار درآمد داشت، یعنی 4 برابر بیشتر از وزیر دفاع کشور حقوق می‌گرفت. [3] او در دوران کاری خود نیمی از کارمندهای این شرکت را اخراج کرد و توانست سود گسترده‌ای را از این طریق نصیب شرکت کند. روزنامه‌های تجاری عنوان مدیر خارق‌العاده را در آن زمان به او دادند.

در دهه‌ی 1980 جمهوری‌خواهان با رونالد ریگان دوباره قدرت را به‌دست گرفتند. رئیس‌ جمهور جدید از شوروی سوسیالیستی تصویری سیاه ساخته بود: «امپراتوری اهریمنی» و خواهان افزایش بودجه‌های نظامی شد. جنگ سرد در این دولت به اوج خود رسید.

برنامه‌ی آرماگدون

در آن زمان کاخ سفید برنامه‌ی اورژانسی مخفیانه‌ای را شروع کرد که البته تنها در 11 سپتامبر 2001 برای نخستین بار اجرایی شد [4] . برنامه بر این اساس ریخته شده بود که دولت محافظه‌کار بتواند بعد از هجوم شوروی سوسیالیستی به دوام خود ادامه دهد. این برنامه را DOG (به‌معنای «امتداد دولت / continuity of government » نامیدند) و آن را یک برنامه‌ی خیلی اورژانسی ویژه نامیدند: اگر دولت به نقطه‌ی فاجعه‌باری برسد، سه تیم مختلف باید سه نقطه‌ی مختلفِ کشور فرستاده شوند. هر تیم «رئیس جمهور» خودش را دارد هرچند چهره‌های مختلف از وزارت‌خانه‌ها و آژانس‌های گوناگون دولتی نیز در آن حاضر هستند. اگر یک تیم کشته بشود، تیم دوم فعال می‌شود. طراحان برنامه امیدوار بودند حتی اگر یک بمب اتمی منفجر بشود و دولت در واشنگتن نابود بشود، بتوانند فاجعه را در بخشی دیگر از کشور کنترل کنند. [5]

برنامه‌ی DOG فقط بر روی کاغذ وجود نداشت. در دهه‌ی 1980 حتی موارد قانونی چنین برنامه‌ای تهیه شده بود. هر سال سه تیم، تشکیل شده از یک «رئیس جمهور»، یک «رئیس ستاد» و 50 کارمند بود و از واشنگتن به یک پایگاه نظامی، جایی در ایالات متحده پرواز می‌کرد. آن‌ها در پایگاه‌های خود برنامه‌های اورژانسی را تمرین می‌کردند. حتی نزدیک‌ترین فامیل‌های اعضای این تیم‌ها از مقر یا برنامه‌ی تمرینی آن‌ها خبری نداشت [6] .

رامسفلد و چنی از اعضای ثابت تمرین‌های DOG بودند. آن‌ها درحقیقت به این برنامه‌ها شکل می‌دادند. آن‌ها هر سال چند روز غیب می‌شدند تا این برنامه‌ها و تمرین‌ها را اجرایی کند.

فراتر از قانون

این برنامه پنهانی باقی ماند چون خلاف قانون اساسی امریکا بود. چیزی فراتر از قانون شده بود: طبق قانون اگر رئیس جمهور بمیرد، معاون رئیس جمهور جانشین او می‌شود و سپس سخنگوی کاخ سفید جانشین معاون رئیس جمهور می‌شود، بعد سناتوری که بیشترین حضور در سنا را داشته باشد، بعد وزیر کشور، وزیر دفاع و به همین ترتیب. درعوض این برنامه رئیس جمهور اضطراری مشخص کرده بود که رای مردم را نداشت.

این برنامه‌ی مخفیانه به دستور ریگان انجام می‌شد. درحقیقت او سه رئیس جمهور تیم‌ها را مشخص می‌کرد. [7]

دست‌یابی به سمت رئیس جمهور

رامسفلد در دیدار با صدام حسین

در پایان دهه‌ی 1980 چنی عضو شورای سیاست‌گذاری‌های خارجی شده بود، شبکه‌ای که با تجار و سیاست‌مداران در کشورهای مختلف، مرتبط است و بر سیاست خارجی امریکا تاثیرگذاری گسترده‌ای دارد. در این فاصله رامسفلد از سمت خود در شرکت پارما به ثروتی چند ده میلیون دلاری رسیده بود. او حتی در سال 1988 تلاش کرد نامزد ریاست جمهوری بشود اما شکست خورد. بوش پدر توانست رئیس جمهور امریکا بشود: او معاون اول ریگان بود.

حالا هرچند چنی شانس پیدا کرد. او وزیر دفاع دولت جدید شد، سمتی که رامسفلد 12 سال پیش کسب کرده بود. چینی اولین یورش به عراق را در سال 1991 با موفقیت نظامی اجرایی کرد و توانست راه نفوذ ارتش امریکا به شبه جزیره‌ی نفت‌خیز عرب را باز کند. حالا راه برای کنترل کامل عراق نیز باز شده بود.

در سال 1992 چنی سعی کرد خود نامزد ریاست جمهوری بشود اما حمایت کافی نداشت. درنتیجه به بخش خصوصی رفت و مدیر اجرایی ارشد شرکت هالیبِرتون شد، یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های خدمات نفتی جهان. او در دوران وزارت خود ارتباط با این شرکت را شروع کرده بود و قراردادهای چند میلیارد دلاری بین این شرکت و پنتاگون امضا کرده بود. شغل جدید جیب چینی را نیز پر می‌کرد و او را نیز مولتی میلیونر ساخت.

برنامه‌ی DOG همچنان مخفیانه وجود داشت و دنبال می‌شد. بعد از سقوط شوروی سوسیالیستی دیگر نگرانی عمده از سمت روسیه وجود نداشت هرچند حالا صحبت از تروریسم جدی شده بود. هرچند در دهه‌ی 1990 کلینتون می‌خواست این برنامه را کنار بگذارد، بعدها معلوم شد فقط بخش مربوط به احتمال خطر هسته‌ای از این برنامه حذف شده بود. [8] بعدها مشاور امور ضد ترور، ریچارد کلارک اعلام کرد که برنامه‌ی DOG در سال 1998 به روز شده است. [9] هرچند همچنان این برنامه پنهانی باقی ماند و محتوای آن به روی عموم جامعه، منتشر نشد. [10]

اجرای مجدد جنگِ سرد

در این زمان حلقه‌ای از محافظه‌کارهای نو دور رامسفلد و چینی جمع شده بودند و خواستار بازگشت به قدرت بودند. در پایان دهه‌ی 1990 آن‌ها یک سازمان با نام «پروژه برای امریکای قرن جدید» ( PNAC ) را شروع کردند. هدف خود را نیز این چنین عنوان کردند: «افزایش گسترده‌ی هزینه‌های دفاعی» و «به چالش کشیدن رژیم‌هایی که با علایق ما مخالفت می‌کنند.» [11]

هم‌زمان رامسفلد در کنگره رئیس کمیسیونی شده بود که به خاطر موشک‌های دوربُرد خارجی می‌پرداخت. در دهه‌ی 1980 رامسفلد پروژه‌ای برای دفاع ملی در برابر حملات موشکی را شروع کرده بود و تا آن زمان 50 میلیارد دلار تجهیزات را در مرزهای کشور نصب کرده بود. حال در دهه‌ی 1990 دیگر آژانس‌های امنیتی خطری واقعی برای امریکا نمی‌دیدند. چه کسی می‌خواست در آینده‌ای نزدیک به امریکا موشکی شلیک بکند؟ یلتسین در مسکو؟ یا چین، کشوری که هر روز بیشتر و بیشتر از لحاظ اقتصادی شریک امریکا می‌شد؟ با این حال کمیته به رهبری رامسفلد نظرات آژانس‌های امنیتی را کنار گذاشتند. آن‌ها در 1998 کشورهایی که خطر حمله به امریکا داشتند را معرفی کردند: کره‌ی شمالی، ایران و عراق. [12]

در همان سال رامسفلد و همراهان‌اش در PNAC نامه‌ای در رسانه‌ها خطاب به کلینتون منتشر کردند و از او خواستند رفتاری خشن‌تر با عراق داشته باشد. در آن نامه آن‌ها می‌گفتند رژیم صدام حسین باید برود. [13]

عاقبت در سپتامبر 2000، دو ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری، PNAC یک مقاله‌ای مفصل استراتژیک منتشر ساخت و توصیه‌های خود به دولت آینده را ارائه داد. عنوان برنامه این بود: «نظام دفاعی امریکا را بازسازی کنید» و در آن اصول و هدف‌های سیاست‌های دفاعی و نظامی جدید دولت مشخص شده بود.

در این مقاله خواستار افزایش حیرت‌انگیز رقم‌های نظامی در بودجه شده بودند و اینکه توانایی‌هایی خلق بشود که بتوان نیروهای نظامی را سریع جابه‌جا کرد و قدرت حضور ارتش در جهان را افزایش داد. هدف این برنامه، حذف برتری نظامی امریکا بود و به‌گفته‌ی PNAC این موضوع نیازمند نظام‌های موشکی جدیدی مثل موشک‌های دفاعی جدید بود. هرچند این مقاله همچنین صحبت از یک دوره‌ی مقاومت طولانی می‌کرد و می‌گفت: «در برابر رویدادی ویرانگر و نابودکننده - یک جور حمله به پرل هاربِر جدید.» [14]

سوال مربوط با انرژی

در ژانویه‌ی 2001 جورج بوش پسر سوگند خورد و اعضای PNAC سمت‌های مهمی در دولت به‌دست آوردند. چینی تبدیل به چهره‌ی برجسته‌ی تمامی آن‌ها شد. در سال 2000 بوش از او کمک خواست تا معاون اول خود را انتخاب کند و درنهایت چینی خود این سمت را کسب کرد. [15] تا این زمان این چهره‌ی پرکار سه مرتبه دچار حمله‌ی قلبی شده بود. یکی از اولین توصیه‌های چینی به بوش، سمتی برای رامسفلد بود که تقریباً هفتاد ساله شده بود تا وزیر دفاع امریکا بشود.

یکی از اولین قدم‌های دولت جدید، خلق «گروه توسعه‌ی سیاست‌های ملی انرژی» برای امریکا بود. چینی خود رهبری این گروه را برعهده داشت. در می 2001 گزارش نهایی گروه منتشر شد و آشکارا مشکلات موجود را عنوان کرد:

«امریکا در سال 2001 بیشتر کمبود انرژی از زمان محدودیت عرضه‌ی نفت به بازار در دهه‌ی 1970 را تجربه می‌کند... یک نابرابری اساسی بین عرضه و تقاضای ملی انرژی وجود دارد و منجر به بحران می‌شود... این نابرابری، اگر به گسترش خود ادامه دهد، درنهایت اقتصاد ما را به زانو می‌کشد، استانداردهای زندگی ما را کاهش می‌دهد و امنیت ملی ما را متزلزل می‌سازد... تخمین‌ها می‌گویند تا 20 سال آینده، نیاز امریکا به نفت 33 درصد افزایش پیدا می‌کند، نیاز به گاز طبیعی 50 درصد بیشتر می‌شود و نیاز به الکتریسته 45 درصد رشد می‌کند. اگر تولیدات انرژی امریکا به همین سرعت در دهه‌ی 1990 رشد کرده بود، به چنین فاصله‌ای بین عرضه و تقاضا نمی‌رسیدیم... تا سال 2020، تولیدات نفت خلیج فارس بین 56 تا 67 درصد نفت مصرفی جهان خواهند بود. درنتیجه دنیا متکی به نفت تولید اوپک خواهد بود، مخصوصاً کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس. درنتیجه این منطقه برای علایق امریکا اهمیت فراوانی خواهد داشت.» [16]

کمی بعد نماینده‌های چینی در امور مرتبط به انرژی نقشه‌ی منابع نفتی عراق را سنجیدند، خطوط انتقال نفت و همین‌طور تاسیسات این کشور را بررسی کردند. دوباره، این تازه مارچ 2001 میلادی بود.

پیش‌دستی در ناممکن

دولت جدید «دفتر آمادگی ملی» را تاسیس کرد. هدف این دفتر پاسخ به حملات احتمالی به خاک امریکا بود و زیرنظر «آژانس مدیریت اورژانسی فدرال» ( FEMA ) اداره می‌شد. [17] FEMA تا آن زمان مسئول برنامه‌ی COG بود که از دهه‌ی 1980 اجرا می‌شد. برای یادوآری: «از 1982 تا 1984، الیور نورث از فیما کمک می‌گرفت تا کشور را برای جنگ اتمی آماده نگه دارد، مخصوصاً در شرایطی که ارتش‌ها به جنگ مشغول باشند.» [18]

چنی از طرف بوش رئیس اجرای این برنامه‌ها بود. [19] در ماه‌های منتهی به 11 سپتامبر، چینی مدیریت ضد ترور و اورژانسی کشور را با سیاست‌های ملی انرژی کشور، همسو ساخت. کمیسیون‌های مختلف در این موضوعات کار می‌کردند و هم‌زمان گزارش‌های خود را به‌دست چینی می‌دادند. این ارتباط را بعد از 11 سپتامبر به چشم دیدیم، خلاصه‌اش استفاده از حملات تروریستی برای توجیه جنگ در مناطقی بود که منابع انرژی گسترده‌ای دارند.

برنامه‌ی پنهانی که رامسفلد و چینی از دهه‌ی 1980 در آن دخیل بودند بالاخره در سال 2001 نمایان شد. برنامه‌ی پنهانی COG در برای اولین بار در 11 سپتامبر اجرایی شد. [20] کمی پیش از ساعت ده صبح، بعد از سقوط هواپیما بر روی ساختمان پنتاگون، چینی دستور اجرایی شدن این برنامه را صادر کرد. [21]

پاترویت با شدت

از اولین پاسخ‌های سریع در مقابل حملات 11 ستامبر، قانون پاتریوت است که تنها یک ماه بعد تصویب شد و این قانون اجازه می‌دهد تا اقدامات گسترده و شدیدی عملی بشوند، از کنترل‌های داخلی تا تنبیه با خشونت تمام گروه‌های تروریستی خارج از مرزهای کشور. همین قانون اجازه داد تا گوآنتانامو همراه با دیگر زندان‌های امریکا خارج از مرزهای این کشور باز بشوند. این قانون، بخشی از برنامه‌ی از پیش نوشته شده‌ی COG بود که در دهه‌ی 1980 تهیه شده بود. [22]

اقتصاد یک کشور تسلیم ارتش

اگر آدمی نگاهی به برنامه‌های دفاعی امریکا از دهه‌ی 1940 تاکنون بیاندازد، نتایج متناقضی جلوی چشمانش پدید می‌آیند. [23] به‌نظر حملات به پرل هاربر و حضور امریکا در جنگ جهانی دوم، تاثیرهای گسترده‌ای بر اقتصاد امریکا گذاشته باشد. بعد از این دوره، اهمیت ارتش هیچ گاه به حالت «معمولی» بازنگشته است. هر دهه بودجه‌های نظامی افزایش یافته است. درنتیجه کل اقتصاد کشور وابسته به تجارت نظامی شده است.

تنها بعد از سقوط شوروی سوسیالیستی این روند دچار وقفه شده بود. ده سال بعد 11 سپتامبر دوباره توانست راه برای افزایش بودجه‌های نظامی را باز کند - با تمام تاثیرهایی که چنین روندی بر اقتصاد کشور می‌گذارد.

چینی و رامسفلد به‌نظر بازیکن‌های اصلی این «بازی» نیستند، بلکه فقط دو مدیر هستند که توانسته‌اند بر بالای موج حوادث سوار بشوند و چهره‌ای جدید برای امریکا بسازند.

[1] US Department of Defense, 09.05.02, "Secretary of Defense Donald H. Rumsfeld speaking at Tribute to Milton Friedman"

http://www.defense.gov/speeches/speech.aspx?speechid=216

[2] James Mann, "Rise of the Vulcans. The History of Bush ́s War Cabinet", New York 2004, p. 73

[3] (3) Donald Rumsfeld, "Known and Unknown. A Memoir", New York 2011, p. 240

[4] ABC, 25.04.04, "Worst Case Scenario - Secret Plan to Control U.S. Government After an Attack Went Into Motion on 9/11″

[5] James Mann, "Rise of the Vulcans. The History of Bush ́s War Cabinet", New York 2004, pp. 138-145

[6] http://abcnews.go.com/sections/Nightline/Politics/armageddon_plan_040425.html

http://web.archive.org/web/20040429063810/

[7] James Mann, "Rise of the Vulcans. The History of Bush ́s War Cabinet", New York 2004, p. 142

[8] Peter Dale Scott, "The Road to 9/11. Wealth, Empire, and the Future of America", Berkeley 2007, p. 186

[9] Richard Clarke, "Against All Enemies. Inside America ́s War on Terror", New York 2004, p. 167

[10] PDD-NSC-67 - "Enduring Constitutional Government and Continuity of Government Operations", 21.10.98

www.fas.org/irp/offdocs/pdd/pdd-67.htm

[11] Project for the New American Century, 03.06.97, "Statement of Principles"

http://newamericancentury.org/statementofprinciples.htm

[12] New York Times, 16.07.98, "Panel Says U.S. Faces Risk Of a Surprise Missile Attack", Eric Schmitt

http://www.nytimes.com/1998/07/16/us/panel-says-us-faces-risk-of-a-surprise-missile-attack.html

[13] Project for the New American Century, 26.01.98, "Iraq Clinton Letter"

www.newamericancentury.org/iraqclintonletter.htm

[14] Project for the New American Century, September 2000, "Rebuilding America´s Defenses", p. 51

[15] Barton Gellman, "Angler. The Cheney Vice Presidency", New York 2008, Chapter 1

[16] "National Energy Policy - Report of the National Energy Policy Development Group", 16.05.01

[17] White House press release, 08.05.01, "Cheney to Oversee Domestic Counterterrorism Efforts"

http://www.usembassy.it/file2001_05/alia/a1050801.htm

[18] Miami Herald, 05.07.87, "Reagan Aides and the 'secret' Government", Alfonso Chardy

http://theforbiddenknowledge.com/hardtruth/secret_white_house_plans.htm

[19] White House press release, 08.05.01, "Cheney to Oversee Domestic Counterterrorism Efforts"

http://www.usembassy.it/file2001_05/alia/a1050801.htm

[20] 9/11 Commission Report, p. 38

http://govinfo.library.unt.edu/911/report/911Report.pdf

[21] "Brief Timeline of Day of 9/11 Events, drafted by White House"

www.scribd.com/doc/12992821/Brief-Timeline-of-Day-of-911-Events-drafted-by-White-House

Washington Post, 27.01.02, "America's Chaotic Road to War", Dan Balz and Bob Woodward

http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2006/07/18/AR2006071801175_pf.html

[22] Salon, 21.11.01, "Why Daschle and Leahy?", Anthony York

http://dir.salon.com/story/politics/feature/2001/11/21/anthrax/index.html

[23] US Office of Management and Budget, "Table 3.1 - Outlays by Superfunction and Function: 1940-2016″

www.whitehouse.gov/omb/budget/Historicals

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: