کارگردانی که با کیمیایی عاشق سینما شد
کارگردان فیلم"جیببر خیابان جنوبی" عنوان کرد با فیلمهای مسعود کیمیایی عاشق سینما شده است. وی تاکید کرد که فیلمش ادای دینی به ساموئل فولر و فیلم"جیببر خیابان جنوب" نیست.
* تا امروز استقبال از فیلم تان در سینماهای مردمی چگونه بوده است؟ - خوشبختانه استقبال در سینماهای مردمی خوب و حتی بیش از انتظار من بوده است. حتی در سینما فلسطین استقبال به اندازه ای بود که کار به صندلی های اضافه کشیده شد و برخی سرپا فیلم را دیدند.
*نام فیلم شما از فیلم سینمایی"جیببر خیابان جنوب" ساموئل فولر وام گرفته شده است. در خط قصه نیز وامدار سینمای نوآر بودید؟
- در برخی روزنامه ها و نشریات عنوان شده که این فیلم براساس داستان کوتاه "شعله افتخار" نوشته شده است و فیلم من ادای دینی به فیلم ساموئل فولر است. اگر این طور باشد خود من به عنوان کارگردان باید اولین نفری باشم که این مسئله را اعلام میکنم در صورتی که من هیچ گاه از این داستان و ادای دینم به سینمای فولر صحبتی نکردم.
در واقع فیلم "جیب بر خیابان جنوبی" اقتباسی است از رمان "یک داستان فرانسوی" که من نیز تلاش کردم براساس سلیقه و تفکر خودم این داستان را ایرانیزه کنم.
*چقدر از این رمان برای پرداخت شخصیتها در فیلمتان بهره بردید؟ - در واقع پاشنه آشیلهای رمان و بخشی از نقطه عطف های میانی و خط کلی قصه را از رمان "یک داستان فرانسوی" وام گرفتم اما همه اینها از صافی سلیقه خودم گذشته است. *چطور تصمیم به ساخت اثری اقتباسی گرفتید؟ - متاسفانه فیلم اولم "حوالی اتوبان" در اکران دچار مشکلاتی شد و در برخی شهرستان ها به نمایش در نیامد و اجازه خروج از کشور و شرکت در جشنواره های خارجی هم پیدا نکرد. تنها کسانی هم که پشت این فیلم ایستادند اهالی رسانه و مطبوعات بودند که حمایت آنها از فیلم اول من یکی از بهترین لحظات زندگیام را رقم زده است.
بعد از ساخت"حوالی اتوبان" سه فیلمنامه برای ساخت ارائه دادم که رد شد. دو فیلمنامه را با همکاری سعید نعمت الله نگاشته بودم. نگارش این فیلمنامه ها هزینه و انرژی زیادی را از من گرفت. بنابراین تصمیم گرفتم به دنبال یک اثر اقتباسی بروم که به دنیای من نزدیک باشد.
چون معتقدم در حال حاضر جای این فیلمنامه ها در کشو منزل من امن تر است و باید زمانی به سراغ ساخت آنها بروم که برای تولید آن علاقمندی وجود داشته باشد. با توجه به اینکه من تحمل "نه" شنیدن ندارم تصمیم گرفتم از یک فیلمنامه اقتباسی برای فیلمم استفاده کنم. پس به سراغ این رمان رفتم چون به سلیقه ام هم نزدیک بود.
*فیلم های شما در دیالوگ نویسی به سینمای کیمیایی تعلق خاطر دارند. حتی در خلاصهای که از فیلمتان با این عنوان" بگذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را..." ارائه دادید این ردپا وجود دارد. این علاقه به کیمیایی و سینمایش از کجا و چطور در شما شکل گرفته است؟
- اول بگذارید یک نکتهای را بگویم؛ این خلاصه ای که از فیلم در اختیار مطبوعات قرار گرفته خلاصه "جیب بر خیابان جنوبی" نیست. بلکه خلاصه مرثیه ای است که ادموند روستان برای فیلم "رضا موتوری" مسعود کیمیایی نوشته بود. در واقع این نوشته به قلم ادموند روستان است و من در مصاحبه با نشریه ای گفتم این مقدمه را دوست دارم و آنها به جای خلاصه فیلمم آن را منتشر کرده اند. چون من خیلی کم مصاحبه می کنم برخی هرچه دوست داشته اند از قول من نوشته اند. متاسفانه زمانی که می بینم در نشریه ای مدیر فیلمبرداری این فیلم را مرتضی غفوری نوشته اند و زمانی که نام من را سیاووش اسلامی می نویسند خنده ام می گیرد. چند وقت قبل خانمی به من زنگ زد و گفت می خواهم درباره فیلمتان"جیب بر انتهای خیابان هشتم" با شما گفتگو کنم...
برگردیم بر سر دیالوگ نویسی و تعلق خاطر من به سینمای کیمیایی...
دیالوگنویسی کیمیایی نوعی از دیالوگ نویسی است که در آن همه چیز به صورت واقعی بیان نمی شود. این نوع دیالوگنویسی سلیقه من است. معتقدم دیالوگ باید سینما شود تا به ماندگاری برسد. من این سینما شدن دیالوگ را دوست دارم و کیمیایی به بهترین شکل این کار را انجام می دهد. در واقع مسعود کیمیایی پایه گذار دیالوگ نویسی درباره طبقه ای است که آن را خوب میشناسد و این دیالوگ ها برای عده ای تبدیل به کالت میشوند. سینمای کیمیایی به سلیقه من بسیار نزدیک است اما اینکه من نزدیک به او باشم درست نیست. چون خوشبختانه کیمیایی سالم و سلامت است و همچنان به راهش ادامه می دهد.
من با کیمیایی عاشق سینما شدم. بارها هم گفته ام که در واقع کیمیایی عضوی از خانواده ماست تا یک فیلمساز. در اصل سلیقه ام به دنیای کیمیایی نزدیکتر است. بنابراین ناخواسته کارهایم شباهت هایی به سینمای کیمیایی پیدا می کند. کیمیایی سینمای مردانهتری دارد اما نگاه من بیشتر زنانه است و شخصیتهای اصلی من نیز در هر دو فیلمم زن هستند. در واقع پرداخت و ریزه کاری ها در زن های فیلم هایم ایجاد شده است. چون تصور می کنم زنها موجودات جذاب تری نسبت به مردها برای تبدیل شدن به قصه هستند. مردها تک بعدی هستند اما زنها چند بعدی. تفاوت من با کیمیایی در همین است چون مرد تکلیفش با دنیا و جهانشان مشخص است اما زنها چند بعدی به دنیا و اتفاقاتش نگاه می کنند.