بیماری مزمن در برج میلاد

این نوشتار به برخی «مقایسه» ها درباره فیلم‌های جشنواره انتقاد کرده است.

کد خبر : 246155

خبرآنلاین: شما را نمی‌دانم اما برای ما که هر روز در سینمای رسانه‌ها فیلم می‌بینیم، هر روز به محض اینکه فیلم تمام می‌شود و هنوز تازه از روی صندلیتان بلند شده‌اید با این سئوال که «فیلم چطور بود؟» مواجه می‌شوید. اگر هم کسی از شما اول این سئوال را نپرسد، حتما شما از دوستان و همکارانتان خواهید پرسید. خیلی وقت‌ها هم اصلا نیازی به پرسش نیست، کافی است از کنار هم رد شوید و در این ازدحام جمعیت تا رسیدن به خروجی سالن وقت کافی وجود خواهد داشت برای تبادل نظر. اما مساله‌ای که در همین نظرسنجی‌های گذرا برایم بسیار پررنگ شده است، مسالهء مقایسه است. ظاهرا بیماری مقایسه کردن در همهء حوزه‌ها وجود دارد اما اینکه بخواهد تا این اندازه به عنوان یک «نظریه» که بتوان با آن آثار هنری را متر کرد مطرح شود، واقعا تاسف‌برانگیز است. از روز اول جشنواره همین ماجرا درباره اکثر فیلم‌ها وجود داشته. «گناهکاران» را می‌بینی، می‌گویند: «فیلم شبیه کارهای کیمیایی بود، چیز خاصی نداشت». هنوز تیتراژ پایانی «قاعدهء تصادف» تمام نشده که می‌شنوی: «عین «درباره الی» بود. تا کی عین فرهادی فیلم ساختن؟»، «حوض نقاشی» را می‌بینی نکته شبیه و قابل مقایسه‌ای پیدا نمی‌کنند، می‌گویند: «راه رفتن نگار جواهریان شبیه «اینجا بدون من» بود»! «هیچ کجا هیچ کس» که کلا پنبه‌اش با «بیست و یک گرم» زده شده است. از آن طرف اگر دنبال شباهت چیزی با چیز دیگر نباشند، دنبال مقایسه‌اند. آن هم از نوع منفی‌اش. روز گذشته بعد از اکران آخرین ساختهء داریوش مهرجویی «چه خوبه که برگشتی» کمتر کسی بود که خود فیلم را نقد کند. بیشتر همه نگران کارنامه مخدوش‌شده کارگردان بودند. کم نشنیده‌ام که «قابل مقایسه با هامون و سارا نبود» یا «این فیلم کجا و «دایره مینا» کجا»! جالب اینجاست که این مقایسه‌ها اصلا محدود به فیلم نمی‌شوند. یادم می‌آید چند سال پیش وقتی موسیقی بی‌نظیر «یه حبه قند» را شنیدم، باز چند نفر گفتند که این موسیقی کپی «در حال و هوای عشق» است! همینطور بود درباره موسیقی «پرسه در مه» و مقایسه آن با «ساعت‌ها». مساله این نیست که این مقایسه‌ها اشتباه‌ است یا نه؟ لازم است یا نه؟ منصفانه‌ است یا نه؟ مساله این است که اکثر این مقایسه‌ها با هدف کوبیدن اثر هنری اعمال می‌شوند. فرا‌تر از این مساله اینکه «مقایسه» یا «جستجوی شباهت» اثر هنری با اثری دیگر و تحقیر آن به مدد این کار به عنوان فصل‌الخطاب فرض می‌شود و نیاز به موشکافی و تحلیل خود اثر را به شکل بسیار دم دستی از بین می‌برد. از کی تا به حال «مقایسه» کردن فضیلت شده است و اصلا مگر مقایسه کردن یا دنبال شباهت گشتن، هنر و تخصص ویژه‌ای است؟ برای این کار هر فردی با اندک اطلاعاتی هم قادر به اظهار نظر و دست به قلم شدن است. دیگر چه نیازی است به یدک کشیدن عنوان «منتقد» و «روزنامه‌نگار» و امثالهم؟ به هر حال افراط و تفریط از آن بلاهای آسمانی است که فعلا در قالب‌های مختلفی گریبانگیر سینمای ایران شده است که یکی از فراگیرترین‌هایش همین «مقایسه» بود که عرض کردم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: