در قلعه مخوف ساواک چه میگذشت؟
«اگر ساواك و کمیته مشترک شکل نگرفته بود، مبارزین ایرانی زودترموفق ميشدند وانقلاب اسلاميزودتر به نتيجه ميرسيد.»جمله معروف فریدون توانگری(معروف به آرش) از بازجویان معروف کمیته مشترک ساواک و شهربانی که دراعترافات تلويزیونی خود، بعد ازدستگیری توسط نیروهای انقلابی بیان میکند.
باشگاه خبرنگاران: درآن فضای سیاسی که مبارزه علیه رژیم پهلوی شدت گرفته بود، وحدت مناسبی بین نیروهای انتظامي، امنیتی مانند شهرباني، ژاندارمری و ساواک برای سرکوب مردم وجود نداشت. ژاندارمري و شهربانی به روش خود به دستگیری مبارزین میپرداختند وساواک به روش خودش به سرکوب آنها مبادرت ميكرد. این عدم هماهنگی و تعادل سبب شده بود مبارزین بتوانند ازدست رژیم تاحدودي بگریزند. دردهه پنجاه کمیته ضد خرابکاری درمیان طیفهای گوناگون مبارزان سیاسی جایی شناخته شده و مشترک بود. این وجه اشتراک به آن دلیل بود که ساختمان کمیته مشترک، زندانیان سیاسی ازطیفهای گوناگون را درخود جای داده بود. بسیاری ازچهرههای تاثیرگذار انقلاب مانند آيتاللههاشمی رفسنجانی، آيتالله طالقانی، مقام معظم رهبری، حبيبالله عسگراولادی و دکترعلی شریعتی، که درآن دوره جزو خرابکاران و براندازان حكومت پهلوی شناخته میشدند، طعم حضوردرسلولهای تنگ و تاریک این ساختمان که ساخته دست آلمانیهاست را چشیدهاند. روزنامه تهران امروز با نگاهي به علل گوناگون ساختن این زندان معروف، ناگفتههای بسیاری از تاریخ معاصر ایران را به روشني ووضوح بیان میکند. علل تاریخی واجتماعی ساختن شکنجه گاه معروف این ساختمان درزمان فتحعليشاه قاجارتاسیس شد. رضاه شاه نیزبعدها با بهرهگیری ازمهندسان آلمانی این بنا را به اولین زندان مدرن ایران تبدیل کرد. چندسال بعد محمد رضاپهلوی این زندان رابرای شکنجه و بازجویی زندانیان سیاسی مورد استفاده قرار داد. دکتر رحیم نیکبخت پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره علل سیاسی واجتماعی تشکیل این زندان میگويد: «درآن فضای سیاسی که مبارزه علیه رژیم پهلوی شدت گرفته بود، وحدت مناسبی بین نیروهای انتظامي، امنیتی مانند شهرباني، ژاندارمری و ساواک برای سرکوب مردم وجود نداشت. شهربانی به روش خود به دستگیری مبارزین میپرداختند وساواک به روش خودش به سرکوب آنها مبادرت ميكرد. این عدمهماهنگی و تعادل سبب شده بود مبارزین بتوانند ازدست رژیم تا حدودي بگریزند. علت دیگری که شاید دراین بین مهمتربود وبه نوعی سبب ترس وسريع عمل كردن رژیم شده بود، ورود به فاز مسلحانه و چریکی بود که موجب وحشت و واهمه دو چندان رژیم پهلوی شده بود. اینفاز مسلحانه به نوعی سبب غافلگیری رژیم شده بود. مسئله بعدی که فضای ارعاب و ترس را برای ترساندن مبارزان طلب ميكرد، نزدیکشدن جشنهای دوهزاروپانصدساله بود. شاه دراین زمان میخواست بدون مزاحم ومنتقد به تبلیغ مسائل فرهنگی و سیاسی خود بپردازد. بنابراین بحث امنیتي برای رژیم دراولویت قرار داشت. ازدیاد ثروت ناشی از فروش نفت اولين دليلي بود كه سبب قدرت شاه وافزایش دیکتاتوری او شده بود.» طیف بازجوهای متفاوت در کمیته مشترک خاطرات زندانیان کمیته مشترک وشهربانی، با اینکه غم انگیزو ترسناک است اما نگاه عميق به اين خاطرات روزهاي نه چندان خوش این زندانیان، درهاي بسياري را براي بررسي تاریخ معاصر ایران ميگشايد. فضای ترس وارعاب که با اعمال انواع شكنجههای شدید روحی وجسمی همراه بود، شکستن روحیه زندانی و پشیمانی ازهدف مبارزه را دراهداف اولیه خود قرارداده بود. دکتررحیمی پژوهشگرتاریخ معاصر ایران درباره نوع تربیت نیروهای بازجوی کمیته مشترک ساواک وشهربانی میگوید: «زمانی که ساواک شکل گرفت. استفاده شاه از سیستمهای اطلاعاتی مانند Mi6 انگلستان وموساد اسرائیل خودش را نشان میداد. بازجویانی که با روشها و ابزار شکنجه نوین آشنا شده و راههاي شکستن روحیه یک زندانی را فرا گرفته بودند. بازجویان افراد برجسته وچهرههاي مهمتر ازبقیه بازجویان آگاهتر بوده وحتی اطلاعات دینی بیشتری برای پرسش و پاسخ از زندانی، آموخته بودند.» افزایش ترس، مانع آگاهی عمومی نمیشود اقبال این قلعه شکنجه و آزارانسانی که هدفی جزخاموش کردن آتش مبارزه علیه دیکتاتوری را برنمیانگیخت، درسال 56 رو به افول رفت. دراینسال درآمریکا حزب دموکرات با رياستجمهوری کارتر به قدرت رسید. شاه بنا به خواست آمریکاییها، زمانی که ازشکنجه کردن به نتیجه نرسیده بود، به فضای بازسیاسی روی آورد. اما ارتشبد نعمتالله نصيري رئيس وقت ساواك و ساير مسئولان بلندپايه اين سازمان نظير پرويز ثابتي مديركل اداره كل سوم معتقد بودند كه سركوب آخرين راه كنترل اوضاع كشور است. دکتررحیمی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره روش سرکوب ممتد که خاصیت مستبدان است میگوید: «عده ای ازافراد تصور ميکنند که اگرشاه به ایجاد فضای بياعتمادی درجامعه دست نمیزد و قطار سرکوب همچنان به آدمکشی وکشتارادامه میداد، شاید رژیم پهلوی میتوانست اندکی بیشتربه حکومت خود ادامه دهد. اما این نگاه درست نیست. فضای بازسیاسی درسالهای آخردهه پنجاه به علت ترس شاه ازکمونیستها وشکلگیری یک انقلاب کمونیستی درداخل بود. او تصور میکرد که با ایجاد این فضا ازخطراین گروه برای کشورخواهد کاست. حکومت به همین سبب موج آگاهی عمومی وحساسیت سیاسی که به سبب فعالیتهای گروههای مبارز انقلابی به جامعه سرازیرشده بود را درک نميكرد. دراینسالها به دلیل فعالیتهای شبانهروزی گروههای مذهبی که افرادی مانند دکتر شریعتی، شهید مطهری و شهید بهشتی درآن طیف قرار ميگرفتند، فضای سیاسی جامعه دیگرپذیرای استبداد فردی نبود. جلسات شبانهروزی گروههای مبارز و آگاهی ازحقوق انسانی وشهروندی، مردم را به سمت دانستن و پرسیدن سوق داده بود. نتیجه این مسئله نیز چیزی جزتداوم مبارزه آگاهانه نبود. امام خمینی(ره) ازجمله کسانی بودند که هرگز به مشی مسلحانه درمقابل دیکتاتوری اعتقاد نداشتند. امام(ره) معتقد بودند زمانی که جامعه به سطحی از آگاهی و شعوراجتماعی برسد، زمینههای تحول وحرکت آن به سمت بهبود فراهم میشود. درحالیکه اگرآگاهیهای اجتماعی فراهم نشود حتی اگرخود شاه ترورمیشد، ممکن بود ولیعهد یا فرد دیگری با منش استبدادی دوباره به قدرت برسد. خداوند درقرآن کریم ميگوید: «خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نميكند مگرآنکه خود آن قوم به تغییرسرنوشت خود دست بزنند.» این منطق قرآن نشان میدهد که آزادی و تحول بهایی دارد که اگر مردم یک قوم یا يك كشورخواهان آن هستند، همگی با هم باید برای آن اقدام کنند و همه با هم باید برای رسیدن به آن هزینههایی را بپردازند.» فضای جاری اجتماع برپایه بياعتمادی بود اعتماد و تعامل برای ساختن یک جامعه امری است که درنهاد یک جامعهسالم وآگاه ساخته و پرداخته میشود. فضای اجتماعی و فضای سیاسی یک جامعه درتمامی شرایط به یکدیگر مربوط هستند. دكتركاظم ميقاني استاد تاريخ دانشگاه تربيت معلم درباره فضای اجتماعی درسالهای شکل گیری کمیته مشترک ساواک وشهربانی به تهران امروز میگوید: «فضای اجتماعی درسالهای دهه پنجاه مقارن با تشکیل کمیته مشترک ساواک وشهربانی، فضايی اختناق آمیز و سنگین بود. صحبت ازمسائل جاری روزدر فضای عمومی اجتماع، امری بعید بود. هرکس تصور ميکرد کسی که شروع به صحبت درباره مسائل سیاسی میکند، قطعا مامورساواک است. درآن زمان این اعتقاد درمردم به شکل چشمگیری نهادینه شده بود. فضای سیاسی ناسالم ومحدود درجامعه علت اين اعتقاد همهگير بود. به دلیلسالها استبداد امکان نقد فضای عمومی درجامعه فراهم نبود، بنابراین به دلیل نبود این فضایسالم وطبیعی، کوچکترین حرف عادی بین یک راننده تاکسی با مسافر، معلم با دانشآموز، فروشنده با مشتری درفضای عمومی جامعه نوعی نفوذ ساواک دربین مردم ونوعی دستگیری حیله گرانه نهاد امنیتی یا همان ساواک تلقی میشد.» زندانیان، راویان ترس حکومت شده بودند آزادی زندانیان سیاسی و خروج آنها از زندان درتاریخ شفاهی کشورها اهمیت فراوان دارد. این استاد جامعه شناسی به فضای جامعه مقارن با آزادی زندانیان کمیته مشترک ساواک و شهربانی اشاره میکند و میگوید:«بعد از اینکه زندانیان سیاسی که هرکدام به شکلی درکمیته مشترک ساواک وشهربانی یا زندانهای دیگر مورد شکنجههای روحی یا جسمی قرارگرفته بودند، به بطن جامعه وارد میشدند، فضای جامعه تحت تاثیراین افراد قرارمیگرفت. قبل ازسال56 ، اگر درخانه ای زندانی سیاسی وجود داشت، مردم به علت ترس وخفقانی که درفضای جامعه حاکم بود نمیتوانستند با این افراد به معاشرت بپردازند، اما زمانی که آگاهیهای عمومی دراثر فعالیت روشنفکران ونیروهای سیاسی به دانایی رسیده بود وفضای سیاسی روشنی درجامعه شکل گرفته بود، این افراد با استقبال گستردهای ازسوی مردم مواجه میشدند. میتوان گفت این افراد به راویان نحوه برخورد خشن یک حکومت با مردمان آزادی خواه ومبارز، مبدل شده بودند. درآنسالها مردم به نوعی بااسناد زندهای مواجه میشدند که ساخته وپرداخته دست کسی نبودند. به عبارت دیگراین زندانیان با حضورشان در اجتماع بیانگر حقایقی از رفتار غیرانسانی یک حکومت با مالکین اصلی آن کشورکه همان مردم هستند را، نشان میدادند. به علت وجود این اسناد زنده، شاه هرچه شعارجبران یا آزادی خواهی میداد، برای کسی پذیرفتنی نبود. بازجویان اسیردست زندانیان شده بودند علی صارميكارشناس ارشد تاریخ معاصر ایران درباره برداشت تاریخی ازمعادلاتی که بین زندانیان وزندانبانان درکمیته مشترک ساواک وشهربانی وجود داشته است میگويد: «نخبگان سیاسی که درآنسالها درکمیته مشترک یا زندانهای دیگر اسیر شده بودند افرادی بودند که به لحاظ آگاهی و سواد ازمراتب بالایی برخورداربودند. وی ادامه داد: این آگاهی ودانش به هیچوجه برای بازجویان که اغلب از افراد بیسواد ولمپن انتخاب میشدند، قابل هضم ودرک نبود. بازجوها دربیشترمواقع به علت شعور اندک سیاسی در مقايسه با زندانیان درمرتبه پایینتری قرار ميگرفتند. در مقايسه با این مسئله توان بازجو را برای درک مواضع سیاسی زندانی کمتر میکرد وسبب ميشد که این افراد به خشونت بیشتر جسمی و روحی علیه زندانیان دست بزنند. دردهاي شكنجه گران بیان و گفتههای افراد، درتاريخ شفاهي اثرو ماندگاري فراواني دارد. فريدون توانگري معروف به آرش كسي كه دختر آيتالله شهيد غفاري را شكنجه كرده است دراعترافات تلويزيوني خود درباره روحيات مبارزين دربند و فعاليتهاي خود دركميته مشترك ساواك و شهرباني ميگويد: «زماني كه من جذب ساواك شدم هيچاطلاع دقيقي از ماهيت اين سازمان نداشتم زيرا و ظيفه اين سازمان را خدمت به وطن معرفي ميكردند. اولين بار دركميته مشترك به شكنجه يك زنداني با شلاق پرداختم. روحيه مبارزين و كساني كه به ايدئولوژي خود پايبند بودند، درمقابل شكنجه واهانت بسيارخوب بود.» درخاطرات زندانيان موزه عبرت آمده است: «بسياري ازشكنجه گران زماني كه بهشدت و تا سرحد مرگ ما را كتك ميزدند، دكتر را كه مسئول بهداري بود و وظيفه درمان زنداني را برعهده داشت، با داد و فرياد ميطلبيدند تا به آنان مسكن تزريق كند.» دريك مثال معروف آمده است روزي يك زندانبان به زنداني خود گفت: «اگر حرف مرا تمكين نكني، كاري ميكنم كه بر گرد كوه و بيابان بدوي.» زنداني به زندانبان خود چنين پاسخ داد: «مسئلهاي نيست. اما خودت هم بايد به همراه من به دور دشت و بيابان بدوي.» روايات زندگي سراسر عبرت شكنجه گران نشان ميدهد، درچرخه معيوب وغيرانساني شكنجه و آزار، عاملان شكنجه بيشتراز قربانيان آن درعذاب و آزار قرار ميگيرند.