فرح؛ ملکه بی بند و بار دربار + تصاویر
یکی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بیحد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را درنوردیده بود.
جوان: اگر شعارها، دیوار نوشتهها و پلاکاردهای مردم ایران در دوره انقلاب تجزیه و تحلیل شود، این ادعا را ثابت میکند که فساد دربار پهلوی یکی از عوامل اعتراض آشتیناپذیر مردم ایران بود. یکی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بیحد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را درنوردیده بود. فساد با ظهور رژیم پهلوی در دربار همزاد بود، ولی در پایان عمر رژیم، به صورت یک فرهنگ حاکم درآمده بود. در ابتدا رژیم سعی میکرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان و کمکم رابطه باریک خود را با مردم قطع کنند و دربار به یک اشرافیت و طبقهای تبدیل شود که هیچ چیز بین آنان و مردم را پیوند نزند.
فساد دربار نهتنها در چهار دیواری کاخهای پهلوی نماند، بلکه در تمام ارکان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هرچه به دربار نزدیکتر بودند بیشتر به مظهر فساد تبدیل میشدند و کمکم از درون میپوسیدند و ناگهان فرو میریختند. ممکن است در هر رژیمی فسادی رخ بدهد، اما آنچه منجر به بیاعتمادی مردم میشود، دو موضوع است: 1- برخورد نکردن نظام و نهادهای آن با فساد. 2- رخنه کردن فساد در بدنه و در رأس نظام که در این صورت فساد نهادینه خواهد شد. فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی که فساد دربار کمکم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عکسالعمل واداشت. بخش اعظم تظاهراتی که از سال 1356 در ایران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. به گفته ژان لوروریه، روزنامهنگار فرانسوی: «اگر در کوچه و خیابان از ایرانیان بپرسید چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند و جواب آنها را جمع کنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آنها خواهد بود.» (1) اگر شعارها، دیوار نوشتهها و پلاکاردهای مردم ایران در دوره انقلاب تجزیه و تحلیل شود، این ادعا را ثابت میکند که فساد دربار پهلوی یکی از عوامل اعتراض آشتیناپذیر مردم ایران بود. بسیاری از شعارهای مردم، فساد رژیم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار میدادند. در ادامه این نوشتار و به عنوان نمونه، گذری برمنقولات نزدیکان فرح پهلوی درباره مفاسد اخلاقی او خواهیم داشت: فرح پهلوی در یک خانواده بیبند و بار تربیت شده بود. پدرش یک استوار ارتش بود که به علت سرطان درگذشت و او بهزودی با مادرش راهی تهران شد. دایی فرح، محمدعلی قطبی سرپرستی هر دو را بر عهده گرفت. در این خانواده هیچیک از امور شرعی مراعات نمیشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارک تحت نظر راهبههای فرانسوی دبستان و دبیرستان را طی کرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسرداییاش، رضا قطبی «در زیر یک سقف زندگی میکردند.»
محمدعلی قطبی تصمیم گرفت فرزندش رضا را برای تحصیل به فرانسه بفرستد. فرح که اینک دختر 18 سالهای شده بود، «اصرار ورزید او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با یکدیگر برای تحصیل به فرانسه رفتند. (2) فرح در فرانسه با چهار دوست جدید به نامهای لیلی امیرارجمند، کریم پاشا بهادری، فریدون جوادی و بژورن مایرولد آشنا شد. لیلی امیرارجمند بعدها در کاخ پهلوی به جرگه دربار پیوست و سپس همهکاره فرح در کانون پرورش فکری کودکان شد. لیلی امیرارجمند از مبتذلترین زنان و مظهر فساد دربار بود. ملکه مادر در توصیف خانم امیرارجمند میگوید: «این خانم نمونه یک زن بیبندوبار و آزاد از هر نوع قید و بند بود... گاهی اوقات 10، 15 و 20 زن از کارکنان دربار و ندیمهها و خدمه و دوستانش را لخت لخت مادرزاد میکرد و در استخر کاخ بدون هیچ پوششی شنا میکردند.» (3) یک مرتبه آقای صاحب اختیار، سرپرست خدمههای کاخ به لیلی اعتراض کرد و گفت: «این کار جلوی کارگران کاخ خوب نیست.» لیلی گفت: «بگذار نگاه کنند، برای سوی چشمشان خوب است.» (4)
لیلی امیرارجمند میگفت: «اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشویی کنند لذتش دوچندان میشود و خودش همیشه مجالس چند نفره راه میانداخت و گاهی که مرد کم میآوردند از همین خدمه دربار صدا میکردند و میبردند به داخل محفل خودشان.» (5) شوهر لیلی امیرارجمند، حسینعلی امیرارجمند از او بیغیرتتر بود. «هر وقت مردی [لیلی] زنش را میبوسید، او مؤدبانه تشکر میکرد.» (6) مادر فرح نیز از فساد این دوست شبانهروزی فرح تعجب میکند و مینویسد: «البته من از بیپروایی جنسی لیلی ناراضی بودم، بهویژه در مسافرتهای نوشهر و کیش عادت داشت بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت که دهها نفر نگهبان و گاردیها دارند او را تماشا میکنند.» (7) خوشبختانه خانم امیرارجمند در همان دوران تحصیل در فرانسه «تغییر دین داده و به کاتولیک گرویده بود.» (8) لیلی امیرارجمند با این همه فساد، شب و روز در کنار فرح بود. هرگاه در تهران بودند، در کاخ بود و هرگاه مسافرت میرفتند ملتزم رکاب بود. امیرارجمند چنان به فرح علاقه نشان میداد که «سعی میکرد حتی در طرز لباس پوشیدن و آرایش شبیه فرح باشد.»(9) و فرح نیز سعی میکرد در بیبندوباری شبیه امیرارجمند باشد. به گفته محافظ شاه «این خانم از دوستان ملکه، فرح دیبا بود و خیلی از کارهای آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بیشرمی کاملاً شبیه هم بودند. از اینکه جلوی مردم لخت قدم بزنند، لذت میبردند. البته گاهی فرح در اثر فشار مادرش کمی رعایت میکرد.» (10) البته لیلی دیگری نیز به نام «لیلی دفتری» دختر سرتیپ دفتری که در وقاحت دست کمی از امیرارجمند نداشت، جزو حلقه دوستان فرح بود. این دو نفر نیز «وقتی در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبیحی روی ماسهها میخوابیدند و در مقابل سربازان گارد حرکات شنیعی میکردند. خود فرح هم دست کمی از آنها نداشت و حتی به یک عکاس اجازه داده بودند که. . .» (11) یکی دیگر از دوستان پاریسی فرح «کریم پاشا بهادری» بود. فرح «از اوایل ورود به پاریس با او آشنا شده بود و بیشتر اوقات خود را با هم سپری میکردند.» کریم از فرح خواستگاری کرد و با اینکه رضا قطبی پسردایی فرح مخالفت کرد، این خواستگاری موافقت شد و بدون اجازه خانواده «در یک جشن کوچک با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس رسماً نامزدی خود را اعلام کردند.» (12 به محض خواستگاری شاه، فرح نسبت به این نامزد بیوفایی کرد و او را در خماری گذاشت، ولی بیوفایی فرح طولی نکشید و هنگامی که ملکه ایران شد، این دوست قدیمی را به کاخ آورد و محفل انس سابق را با سایر دوستان راهاندازی کرد. به گفته ملکه مادر «این دختر (فرح) آنقدر وقیح بود که کریم پاشا بهادری را آورده بود کنار دست محمدرضا به عنوان رئیس دفتر ملکه.» معروفترین فساد جنسی فرح، کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدون جوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.» (13) به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود که یکی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، (14) به فریدون جوادی اعتراض میکند. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری رفت و گفت: «ما خیال میکردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی میکنیم و نمیدانستیم که اینطور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک مغازه مرخص کردند. (15) رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد، امر غیرمنتظرهای جلوه نمیکرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلی میکرد. فرح نهتنها از فاش شدن این ماجرا واهمهای نداشت، بلکه دستور داد تا اتاق یکی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد. (16) ملکه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً کاری میکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» ملکه مادر در عکسالعمل به این ماجرای عشقی مینویسد: «خب چه کار میتوانستم بکنم؟ اگر میخواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت میشد. این بود که خودم فرح را خواستم که به او نهیب زدم و زنیکه گدازاده خجالت نمیکشی این قبیل کارها را جلوی چشم کارکنان دربار انجام میدهی؟» البته ملکه پهلوی درباره غیرت محمدرضا گزافهگویی میکند. چطور ممکن است شاهی که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی میپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملکه تأییدی بر استنباط ما باشد. فرح گفت: «درست گفتهاند، شاه میبخشد؛ شیخ علیخان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایینتنهام را دارم!»(17) اختیار پایینتنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یک بار دیگر که فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یک اتاق، در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلی انصاری قرار گرفت، همین پاسخ را داد که همه «اختیار پایینتنه خودشان را دارند.» (18) ماجرای عشقی دیگر فرح با بژورن مایرولد است. فرح یک شب در کافه محله لاتن با وی که یک دانشجوی نروژی بود، آشنا شد و «این آشنایی یک عشق آتشین بین آنها ایجاد کرد. در ابتدا، کار آنها لاس زدنهای پاک! بود، ولی دیری نپایید که این لاس زدنها تبدیل به بوسههای بسیار عاشقانه شد.» این رابطه همچنان برقرار بود تا اینکه فرح چند وقت بعد ناپدید شد. پس از آن بژورن از روزنامهها فهمید که فرح نامزد شاه ایران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وی رساند. فرح به وی گفت: «بژورن من همان هستم که بودم، برای تو ملکه یا علیاحضرت نیستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده که دوستی ما در قلب ما هر طوری که شده است، باقی بماند.» (19) فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملکه را نمیکرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی اسکیاش که یک نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد. (20) رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه میخواست استراحت بیشتری بکند با لحنی پرخاشکنان گفت: «تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگلها که دور و برتان میگردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید که استراحت کنم؟»(21)
درباریان شاه چنان در فساد غوطهور بودند که گاه دست به اعمالی جنونآمیز میزدند. در فرهنگ مذهبی مردم ایران، همآغوشی مرد و زن نامحرم یا با هم رقصیدن آنها دیگر حیثیتی برای آن خانواده باقی نمیگذاشت. حتی فریده دیبا در مهمانی کاخ سفید از اینکه مردان و زنان یکدیگر را در حضور هم میبوسند و خیلی صمیمانه با زنان یکدیگر در حضور هم میرقصند، سخت تعجب میکرد، ولی هنوز غرق در تعجب بود که «کندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم درحالی که دستهایش را دور کمر ژاکلین حلقه کرده بود با او رقصید.» (22) چند سال بعد در آستانه انقلاب، همین موضوع تکرار شد. فرح با کارتر در شب ژانویه (11 دیماه 1356) در کاخ نیاوران رقصید و همین مسئله یکی از شعارهای مردم ایران در تظاهرات روزانه آنها شد. پینوشتها: (1) ژانلو روریه یا ژان لوروریه و احمد فاروقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1358، ص 103. (2) خاطرات فریده دیبا، دخترم فرح صص 20ـ29. (3) خاطرات تاجالملوک، ص 458. (4) همان، ص 459. (5) همان، ص 465. (6)همان، ص 460. (7) فریده دیبا، پیشین، ص 171. (8) همان، ص 31. (9) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 47. (10) علی شهبازی، پیشین، ص 254. (11) همان، ص 220. (12) فریده دیبا، پیشین، ص 32. (13) فریده دیبا، پیشین، ص 461. (14) علی شهبازی، پیشین، ص 297. (15) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167. (16) علی شهبازی، پیشین، 265. (17) تاجالملوک، پیشین، ص 465. (18) احمدعلی انصاری، پیشین، ص 167. (19) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده شماره 630، ص 57 به نقل از: مجله السیی پری فرانسوی با استفاده از مصاحبه و نقل قول از بژورن. (20) علی شهبازی، پیشین، ص 206. (21) اسدالله علم، پیشین، ص 629. (22) فریده دیبا، پیشین، ص 173. /916/د102/ع