مسیح چگونه به بعثت رسول الله بشارت داد؟/ تبشیر و انذار نبوی، آفتابی برای همه مردم

از عبدالله بن مسعود می‌‏گوید: مردی آمد حضور رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: آیا شما از ما مزدی در برابر ایمان طلب می‌‏کنید؟ فرمود: آری. عرض کرد: آن مزد چیست؟ فرمود: مودّت اقربا. عرض کرد: اقربای ما یا اقربای شما؟ فرمود: اقربای من. با توجه به روایاتی که سنی و شیعه نقل کرده ‏اند که: منظور از ﴿قربی﴾ اهل ‏بیت ‏عصمت و طهارت (صلوات ‏الله وسلامه علیهم أجمعین) است

کد خبر : 244355
حضرت آیت الله جوادی آملی: خدای سبحان از زبان حضرت عیسی (علیه السلام) می‌‏فرماید: ﴿ومبشراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه أحمد﴾: به شما بشارت می‌‏دهم وجود پیامبری پس از خود را که نام [مبارک] او احمدصلی الله علیه و آله و سلم است. بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه‏ای را برای امتش یا برای دیگران بیاورد، اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح (علیه السلام) سخن گفته باشد اولاً نیازی به آمدن پیغمبر نبود، ثانیاً مجالی برای بشارت نبود چون پیغمبر جدید سخن تازه‏ ای نمی‌‏آورد تا حضرت عیسی (علیه السلام) به آمدنش بشارت دهد. از اینکه در سوره «صفّ» می‌‏فرماید: عیسای مسیح به قومش فرمود: من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق می‌‏کنم و نسبت به آینده، آمدن پیامبری را بشارت می‌‏دهم، معلوم می‌‏شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت عیسی (علیه السلام) افضل و قرآن از انجیل بالا‌تر و ره‏آورد پیغمبر اسلام بیش از ره‏آورد مسیح (علیه السلام) است تا معنای بشارت تحقّق یابد. پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر اساس تبشیر حضرت مسیح (علیه السلام) همه مزایای علمی‏انبیای گذشته را، که عیسای مسیح داشت، و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح را داراست.
ره آورد آسمانی رسول اکرم خداوند می‌‏فرماید: همه انبیا حقّ آوردند ولی کتب انبیای گذشته، زیر هیمنه و سیطره ونفوذ قرآن کریم حفظ می‌‏شود؛ وقتی خدا قرآن را مُهَیْمن برکتب انبیای پیشین قرار داده، چون کمال علمی‏هر پیامبری در کتاب آسمانی او و کمال علمی‏پیغمبر خاتم نیز در قرآن ظهور می‌‏کند، پس ره‏آورد رسول خدا بالا‌تر از کتب انبیای پیشین است. هر پیغمبری امتش را به محتوای کتابش دعوت می‌‏کند و عصاره دعوت پیامبر خاتم‏که خود واجد معارف قرآن است، نیز هدایت به مضامین بلند قرآن کریم است. حاصل آنکه: مقام و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلی می‌‏کند، مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل جلوه‏گر شده است، انبیای پیشین نیز در حدّ کتب و صحف آسمانی خود ظهور کرده‏اند، وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتابهای انبیای سلف ثابت شود سیطره و فضیلت رسول خاتم نیز بر دیگر انبیا ثابت می‌‏شود، زیرا پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن، مهیمن است، پس پیغمبر اسلام مهیمن است. قرآن ممثل از برجسته‌ترین مزایای علمی‏ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن است که خدای سبحان قرآن را به‏او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده، پس زمانی می‌‏توانیم سیره علمی ‏رسول گرامی ‏را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم و هر آنچه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، و اگر برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا نیز مراتبی خواهد بود، و اگر اکتناه قرآن مقدور همه نیست، لااقل دسترسی به برخی از درجات آن مقدور محقّقان هست وبه‌‌ همان میزان می‌‏توان رسول خدا و سیره علمی‏آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را شناخت. اسوه جهانیان آیاتی درقرآن رسول خدا را به عنوان اُسوه والگوی انسان‌ها معرفی می‌‏کند وآیاتی دیگر، آن حضرت را مهذّب و تزکیه شده الهی می‌‏داند آنگاه می‌‏فرماید: او اسوه شماست، به او اقتدا کنید فرموده خدا که: ﴿لقد کان لکم فی رسول الله اُسوة حسنة﴾ بعد از آن است که پیغمبر خود را به آداب الهی مؤدّب ساخته، با دستوراتی نظیر: ﴿خذ العفو وآمر بالعرف وأعرض عن الجاهلین﴾ آراسته است. درعظمت رسول خدا همین بس که خدای سبحان می‌‏فرماید: ﴿ولقد اتیناک سبعاً من المثانی والقران العظیم﴾ ما سوره مبارکه «فاتحة» و قرآنی عظیم را به تو دادیم. کتابی که: ﴿لو أنزلنا هذا القران علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله﴾ اگر حقیقت آن را بر کوه نازل می‌‏کردیم آن کوه متلاشی می‌‏شد، کوه توان تحمّل عظمت قرآن را ندارد امّا تو به خوبی آن را تحمّل می‌‏کنی. آنان که در برابر قرآن، هیچ عکس العملی نشان نمی‌‏دهند به این جهت است که قرآن را تحمّل نکرده‏اند، تنها اندکی از وجود لفظی و کتبی یا از مفهوم ذهنی آن بهره‏برده، وحی قرآنی در جانشان ننشسته است و گرنه آنان نیز در خود احساسی داشتند و برخود می‌‏لرزیدند چنانکه دراین باره می‌‏فرماید: ﴿الله نزل أحسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی تقشعرُّ منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم إلی ذکر الله... ﴾: اندام کسانی که از خشیت الهی برخوردارند در برابر عظمت قرآن می‌‏لرزد، ابتدا بی‏ تابی می‌‏کنند، سپس به آن مأنوس شده بدن و دلشان می‌‏آرمد. آنان که واکنشی در برابر قرآن ندارند برای آن است که وحی قرآنی به دلشان نمی‌‏نشیند و گرنه مؤمن هنگامی‏که قرآن بر او تلاوت می‌‏شود بر ایمانش افزوده می‌‏گردد: ﴿إذا تلیت علیهم ایاته زادتهم إیماناً﴾ و هنگام یاد حق، دل او می‌‏تپد: ﴿الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ اگر با ذکر نام الهی دل ما نمی‌‏تپد برای آن است که به دلمان راه پیدا نکرده، ذِکر لفظی هست ولی ذُکر قلبی نیست، یاد خدا که به دل راه یافت حتماً آن دل در برابر محبوب مطلق، به تپش درمی‏آید، خاصیّت ذکر خدا آن است که، ابتدا همراه آن تپش باشد، سپس انس و آرامشِ لذت بخشی پدید آید و هر چه ظرفیت قلب بیشتر و انس با قرآن افزون‌تر باشد، تحمّل آن و آرامش در سایه آن بیشتر خواهد بود، لذا اگر قرآن بر کوه نازل می‌‏شد آن را متلاشی می‌‏کرد ولی بر قلب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و آن حضرت همچنان آرام بود ﴿نزل به الروح الأمین ٭ علی قلبک لتکون من المنذَرین﴾ قلب او آن قدر استوار و مستحکم بود که از هر کوهی متصلّب‌تر می‌‏نمود. عظمت در اخلاق خداوند پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می‌‏ستاید: ﴿و إنک لعلی خلقٍ عظیمٍ﴾ با جمله اسمیه و تأکید، می‌‏فرماید: تو دارای اخلاق عظیمی هستی، وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می‌‏شود که از عظمت فوق العاده‏ای برخوردار است چون او هرچیزی را به عظمت نمی‌‏ستاید؛ بسیاری از موارد را با صفت «ضَعف» یا «قلّت» یاد می‌‏کند، سراسر دنیا را اندک می‌‏شمرد: ﴿متاع الدنیا قلیل﴾ و از دسیسه‏های شیطان به عنوان: ﴿إنّ کید الشیطان کان ضعیفاً﴾ سخن می‌‏گوید؛ امّا وقتی از خُلق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نام می‌‏برد می‌‏فرماید:‌ای پیامبر تو واجد همه ملکات نفسانی در حدّ اعلا هستی! دید باطلی است که انسان چون کفار قریش، عظمت را در سایه ثروت بداند، آن‌ها که گفتند: ﴿لولا نزِّل هذا القران علی رجلٍ من القریتین عظیم﴾ فلان ثروتمند ساکن مکه یا مدینه یا طائف را عظیم می‌‏دانستند، عظمت به خُلق است نه مال، و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از این خلق عظیم برخوردار است. خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را شخصیتی جهانی دانسته و در باره قلمرو رسالت او می‌‏فرماید: ما تو را برای جهانیان فرستادیم امّا بر مؤمنان منّت نهادیم. این دو نکته در باره قرآن کنار هم آمده است که قرآن کتابی جهانی است: ﴿شهر رمضان الذی اُنزل فیه القران هدی للناس و بیناتٍ من الهدی و الفرقان﴾ لیکن تنها اهل‏تقوا از آن طرفی می‌‏بندند: ﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین﴾ این کتاب برای همه آمده، ولی عده‏ای به عمد خود را از آن محروم کرده‏اند، کتابی جهانی است ولی اهل‏تقوا و فضیلت از آن بهره می‌‏گیرند. در باره رسول خدا نیز این دو تعبیر را دارد، از طرفی می‌‏فرماید: تو پیامبری جهانی هستی: ﴿وما أرسلناک إلا کافةً للناس﴾، و از طرف دیگر می‌‏فرماید: ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم﴾: خداوند بر مؤمنان منّت نهاده پیامبری را از خودشان در میان آن‌ها برانگیخت. «منّت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمّل آن آسان نیست، تنها مؤمن از عهده پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن، به خوبی برمی‏ آید، نعمت ایمان، رسالت و ولایت چنین است. در باره اصل ایمان می‌‏فرماید: ﴿بل الله یمنّ علیکم أن هدیکم للإیمان﴾ و در باره اصل امامت: ﴿ونرید أن‏نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة﴾: ما می‌‏خواهیم بر مستضعفان منت نهاده از بین آن‌ها افرادی را بر انگیخته به مقام امامت بر زمین برسانیم. و در باره رسالت نیزفرمود: ﴿لقد مَنّ الله علی المؤمنین... ﴾. علت منحصر ساختن منت بر مؤمنان، با اینکه رسول خدا پیامبری جهانی است، عدم پذیرش نعمت از ناحیه دیگران است، از این رو در سوره سبأ می‌‏فرماید: ﴿و لکنّ أکثر الناس لا یعلمون﴾ وقتی اکثر مردم آگاه نباشند و از این نعمت خود را محروم سازند پس منّتی هم نیست زیرا نعمت را تحمّل نکردند. حاصل آنکه: رسالت پیامبر برای همه انسان‌ها تا روز قیامت هست ولی تنها مؤمنان از فیض رسالت بهره‏مند می‌‏شوند و خدا تنها بر آنان منت نهاده و رسول، از بین آن‌ها مبعوث شده است. گرچه بعثت همه انبیا منّت است امّا دو ویژگی خاتمیت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است. رأفت و رحمت رسول اکرم خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر برادر کرده می‌‏فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»، «... آن هنگام که برادرشان نوح آن‌ها را گفت...» ولی درباره پیامبر اسلام تعبیر برادر نیامده، بلکه می‌‏فرماید: ﴿هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم﴾ یا اینکه می‌‏فرماید ﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیزعلیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم﴾: پیامبری برای شما آمده که از جانتان برخاسته، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می‌‏کند تا شما مؤمن بشوید، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. رحمت و رأفت، صفت فعل حقّ است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف، انتزاع می‌‏کنند نه از مقام ذات وی، جایگاهی که محلّ انتزاع رأفت و رحمت است، جایگاهی امکانی است، و‌‌ همان جایگاه می‌‏شود، رئوف و رحیم، و بارز‌ترین مصداق و مظهر آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. صفات فعلیه به صفات ذاتیه متّکی است، پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه و آله و سلم فعلی است از افعال خدا که به ذات خدا تکیه دارد، او مانند سایر فقرا، ربط محض و فقر صرف است ولی مظهر رأفت و رحمت خداست. خداوند برای خود رحمتی عامه ورحمتی خاصه قایل است واین دوخصوصیّت را برای قرآن و پیامبر نیز بیان داشته، از طرفی می‌‏فرماید: من رحمت عامه‏ای دارم: ﴿رحمتی وسعت کل شی‏ء﴾ یعنی هر چه مصداق شی‏ء است مشمول رحمت من است. و از طرف دیگر می‌‏فرماید: متّقیان، از رحمت ویژه‏ برخوردارند: ﴿فسأکتب‌ها للذین یتّقون﴾. رحمت عامّه مقابل ندارد، ولی مقابل رحمت خاصه، غضب است که زیر پوشش رحمت عامه است چنان که رحمت خاصه زیر پوشش رحمت عامه است، اینکه ما خدا را به رحمت فراگیرش سوگند می‌‏دهیم ناظر به‏ه‌مان رحمت مطلقه‏ای است که مقابل ندارد. قرآن نیز مظهر رحمت عامه است زیرا گرچه برای هدایت مردم است ولی سایر موجودات نیز که به تبع مردم آفریده شده‏اند از فیض قرآنی بهره‏مند می‌‏شوند. اگر همه مردم پیرو قرآن باشند جهان اصلاح خواهد شد چون اگر فسادی هست بر اثر وجود انسانهای فاسد است و گرنه: ﴿ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت﴾ عالم، هماهنگ و موزون است، محرومیت و فساد به خاطر ﴿فبظلمٍ من الذین هادوا حرمنا﴾ است. وعده خدا این است که: ﴿ولو أنهم أقاموا التوریة والإنجیل وما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم﴾ آنان که به‏کتاب آسمانی خود ارج نهاده و به دستور خدا عمل می‌‏کنند، هم از روزی‏های بالا (مانند باران مناسب و تابش مناسب آفتاب) یا روزی‏های معنوی (مانند علوم و معارف) برخوردار خواهند بود و هم از روزی‏های زمینی چون مزارع و مراتع. اصولاً کسی که در صراط مستقیم قرار گرفت، فیض مادّی و معنوی به سوی او سرازیر می‌‏شود، لیکن فقط گروه مخصوصی به این فیض عظیم راه می‌‏یابند. پس قرآن هم در رحمت عامه مظهرعمومیت رحمت خداست: ﴿هدی للناس﴾ و هم در رحمت خاصّه مظهر خصوصیّت رحمت خداست: ﴿هدی للمتقین﴾. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، رحمت عامه‏ای است که همگان از او استفاده تکوینی و بهره غیر تکوینی می‌‏برند، از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که: در خدمت پیغمبر، از جایی عبور می‌‏کردیم، به هیچ درخت و سنگی نمی‌‏رسیدیم جز اینکه به ‏آن حضرت سلام عرض می‌‏کردند! آری، همه چیز در پیشگاه رحمت خاصه خاضع است. پیامبر بشیر و نذیر در سوره سبأ فرمود: «پیامبر بشیر و نذیر است» بشیر و نذیر بودن در کنار راهنمایی کردن است او راه و نتیجه پیمودن آن را نشان داده، عواقب تلخ انحراف از راه را نیز بیان می‌‏کند از این رو بشیر و نذیر است. در سوره «احزاب» نیز پیامبر را با این اوصاف معرفی می‌‏کند: ﴿یا أی‌ها النبی إنا أرسلناک شاهداً و مبشراً ٭ و نذیراً و داعیاً إلی الله بإذنه و سراجاً منیراً﴾ این آیه، رسالت عامه پیامبر را بیان می‌‏دارد، یعنی تو را برای جهانیان فرستادیم تو چون آفتاب روشنی بخشی. آفتاب برای همه مردم است امّا بهره خاص را بینایان می‌‏برند، پیامبر راهنمای همه مردم است، امّا صاحبنظران، محقّقان و انسانهای وارسته از وی بهره می‌‏برند نه تبهکاران. اهل مطالعه، نویسندگان، کسانی که کاری مثبت انجام داده، قدمهای خیر و سودمند برمی‏دارند به طور صحیح از آفتاب بهره می‌‏گیرند نه کسانی که بیراهه رفته یا به گناه تن در می‌‏دهند. فرمود: تو هرگز خاموش نمی‌‏شوی، و اگر بخواهند نور تو را خاموش کنند خداوند مانع می‌‏شود: ﴿یریدون أن یطفؤا نورالله بأفواههم ویأبی الله إلا أن‏یتمّ نوره﴾ یا ﴿والله متمّ نوره﴾ این سراج منیر، پیوسته روشن و روشنگر جهانیان است. عصاره رسالت و شخصیت حقوقی رسول خدا به صورت قرآن کریم متجلی است و این، چراغی است که خدای سبحان برافروخته و هرگز خاموشی ندارد چون: ﴿ما یفتح الله للناس من رحمةٍ فلا ممسک ل‌ها و ما یُمسک فلا مرسل له من بعده﴾. انسان چگونه می‌‏تواند چراغ الهی را خاموش کند؟ از هر وسیله‏ای که بخواهد کمک بگیرد، آن وسیله سپاه و ستاد خداست: ﴿لله جنود السموات و الأرض﴾ خود آن ابزار، قبل از اینکه در اختیار انسان باشد در اختیار خداست و خود انسان قبل از اینکه مسلّط برخود باشد، زیر سلطه قهر و قدرت باری تعالی است؛ اعضا و جوارح هر انسانی هم سپاه مسلح خدایند، بنابر این فرض ندارد کسی بتواند نور خدا را خاموش کند. با دمیدن دهان، نمی‌‏توان آفتاب را خاموش کرد آنچنان که می‌‏توان شمع را خاموش کرد! جز اینکه انسان خود را به رنج افکند راه به جایی نمی‌‏برد، زیرا بین شمس و شمع فرق نگذاشت. خدا می‌‏فرماید: این سراج منیر را نه تنها برای مؤمنان که برای همه مردم فرستادم گرچه در آیه بعد می‌‏فرماید: مؤمنان را بشارت بده و این بشارت خاصّ است: ﴿وبشّر المؤمنین بأن لهم من الله فضلاً کبیراً﴾ تو مبشّر جهانیان هستی امّا تنها مؤمنان از تو استفاده کرده آنان را به رحمت خاصه نوید می‌‏دهی و گرنه توده انسان‌ها از خُلق و سبک زیست مردمی‏تو بهره می‌‏برند، هر چند به راه نیایند، حد اقل از تیرگی آن‌ها کاسته می‌شود. خاتم کمالات هیچ مقامی‏ بالا‌تر از مقام رسول اکرم نیست و گرنه پیغمبر دیگری می‌‏آمد و ظاهر آیه ﴿و أن إلی ربک المنتهی﴾ آن است که نهایی‌ترین درجه رجوع الی الله‌‌ همان مقامی‏است که، پروردگار رسول اکرم است یعنی گرچه همه موجودات زیر پوشش ربوبیت رب العالمین اداره می‌‏شوند، لکن با حفظ مراتب و درجات، که به درجات و مراتب عبودیت آن‌ها ارتباط مستقیم دارد، هرکس عبودیتش کامل‌تر باشد تحت ربوبیت اسم کامل‏‌تر قرار دارد و نهایی‌ترین اسم‏‌ها کلمه «المنتهی» با الف و لام، ناظر به همین است،‌‌ همان اسمی‏که رسول اکرم ‏صلی الله علیه و آله و سلم در تحت ربوبیت اوست. از تعبیرهای اجمالی و تفصیلی خداوند در قرآن می‌‏توان چنین استنباط کرد که رسول گرامی ‏صلی الله علیه و آله و سلم به تنهایی معادل مجموع جهان کیهانی است، چون گاهی می‌‏فرماید: ﴿ربُّ السموات والأرض وما بینهما وربُّ المشارق﴾ و گاهی می‌‏گوید: ﴿ربک﴾. به هر حال رسول اکرم به تمامی کمالات گذشتگان خاتمه بخشیده و راهگشای همه مسائل و مشکلات آینده است. هیچ مطلب و مشکل نظری نیست که در پرتو وحی آسمانی و عقل رسول اکرم حل نگردد و نیز هیچ مشکل عملی وجود ندارد که در سایه حکمت عملی و ره آورد عقل عملی آن حضرت گشوده نشود، او گذشته‏‌ها را تکمیل و راه را برای آینده‏‌ها باز کرد، لذا خاتم انبیا شده و نبوت او ختم دایره نبوت است. خدای سبحان نبی اکرم را با سیره توحیدی تربیت و تأدیب نمود و به حضرتش فرمود: ﴿قل إن صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین﴾ اگرنبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به جز وحی در مسائل اعتقادی، سخن نمی‌‏گوید، و اگر خدای سبحان به او اجازه داد که بگوید، حیات و مماتم لله رب العالمین است، برای آن است که از صدر عقیده تا ساقه عملش همه و همه بر اساس توحید استوار است و این اساس، هرگز با شرک و طغیان سازگار نیست؛ نه خود، سر از طغیان در می‌‏آورد و نه به طغیانگران اجازه تعدی می‌‏دهد، نه به خود اجازه سکوت ناروا و سازشکارانه می‌‏دهد، و نه سکوت دیگران را امضا می‌‏کند. وقتی معرفت توحیدی و رفتار موحدانه نه تنها ملکه راسخ بلکه از باب اتحاد عارف و عرفان و معروف، یکی شد و همه شئون وجودی انسان موحد را معارف علمی‏و عملی توحید تأمین نمود، چنین شخصی زندگی و مرگ او موحدانه بوده و فقط برای خدای سبحان خواهد بود. رسالت بی‏ مزد از سیره‏ های آموزنده رسول گرامی اسلام، آن است که فرمود: من برای رسالت خودم مزدی طلب نمی‌‏کنم: ﴿قل لاأسئلکم علیه أجراً﴾. گرچه این سخن همه انبیاست ولی در فرمایش رسول اکرم خصیصه‏ای است که در کلام سایر انبیا به این وضوح نیامده است. دو خصیصه اساسی در برنامه همه پیامبران الهی بوده، یکی دعوت مردم به الله و دیگری رایگان بودن فعالیت‌هایشان. اصولاً رسالت، سمتی الهی است که بدون خلوص ممکن نیست؛ عبد تا به مقام اخلاص نرسد و سیر إلی الحق نکند، نمی‌‏تواند از حق به خلق سفر کند و راهنمای انسان‌ها باشد، تا عبد مخلِص و مخلَص نشود، رسول نمی‌‏شود، طبعاً نه تنها همه کارهای انبیا برای کسب رضای خداست بلکه مهم‌ترین کار آن‌ها که رسالت الهی است نیز برای رضای خداست؛ و نه تنها در سایر امور، اجری طلب نمی‌‏کنند، بلکه در مسئله رسالت نیز از کسی مزدی نمی‌‏طلبند، لذا رایگان بودن تزکیه و تعلیم به عنوان سیره همه انبیا، در قرآن کریم آمده است که فرموده ‏اند: ﴿لاأسئلکم علیه أجراً﴾ یا ﴿فما سئلتکم من أجر إن أجری إلّا علی الله﴾ یا ﴿لاأسئلکم علیه أجراً إن هو إلّا ذکری للعالمین﴾ و مانند آن، که تعبیرات گوناگون انبیا با امتهای خویش است. داستان مؤمن سوره «یس» نیز نشانه همین خلوص عمل است که می‌‏گوید: ﴿اتّبعوا من لایسئلکم أجراً و هم مهتدون﴾ یعنی، فرستادگان حضرت عیسی (علیه السلام) شایسته اطاعتند زیرا هم حُسن فعلی دارند و هم حسن فاعلی، هم مطلب خوبی ارائه می‌‏دهند و هم بی‏غرض هستند، هم هدایت شده‏اند و هم طمعی ندارند و چون شما را به الله دعوت می‌‏کنند و سخنشان سخن حق است، مقامی نمی‌‏طلبند و از شما مزدی نمی‌‏خواهند پس اخلاص دارند و اگر دعوت، حق بود و داعی مخلص، شایسته تبعیّت و اطاعت است. اما در خصوص پیغمبر اسلام، خداوند در بعضی از موارد می‌‏فرماید: به مردم بگو که اجری از شما طلب نمی‌‏کنم و در بعضی از موارد دیگر خداوند به صورت استنکار می‌‏پرسد: ﴿أم‏تسئلهم أجراً فهم من مغرم مثقلون﴾: مگر پیغمبر از ایشان پاداشی خواست که آنان زیر بار غرامت، احساس سنگینی می‌‏کنند؟ این‌ها غرامتی نمی‌‏پردازند تو هم از آنان چیزی نمی‌‏طلبی بلکه اطاعتی می‌‏کنند که غنیمت خود آن‌ها است. در باره مسئله رسالت پیغمبر، آیاتی در قرآن کریم هست که باید با این آیات جمع بندی شود: ۱. بخشی از آیات، نافی اجر است که به پیغمبر می‌‏فرماید: تو از مردم اجری طلب نمی‌‏کنی، به آن‌ها بگو من رایگان شما را هدایت می‌‏کنم ﴿قل لاأسئلکم علیه أجراً﴾. ۲. در بخش دیگر، می‌‏فرماید: به مردم بگو من از شما مزدی نمی‌‏خواهم مگر مودّت با خویشاوندانم را ﴿قل لاأسئلکم علیه أجراً إلّا المودة فی القربی﴾. ۳. بخش دیگر، آیاتی است که می‌‏فرماید: ﴿قل ما أسئلکم علیه من أجر إلّا من شاء أن‏یتخذ إلی ربه سبیلاً﴾: من اجری نمی‌‏خواهم جز اینکه کسی بخواهد راه الهی را طی کند. ۴. قسمت دیگر آیاتی است که می‌‏فرماید: بگو من از شما اجری نخواستم و آنچه را هم طلبیدم به سود شماست. در بخشی از این آیات نحوه گفتار پیغمبر‌‌ همان گفتار دیگر انبیاست؛ شخصیتی که تارک دنیاست می‌‏گوید: اگر آن‌ها بتوانند بر کهکشان‌ها مسلط باشند و آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند و مرا بر کهکشان‌ها مسلط سازند، باز دست از دعوت و هدایت مردم برنمی‏دارم، کسی که به این حد رسیده و همه امکانات مادی، حتی نفس نفیس خویش را برای هدف نثار و ایثار می‌‏کند، می‌‏گوید: من برای رسالت خویش چیزی از مردم طلب نمی‌‏کنم! حاصل آنکه: هر کس که راه مستقیم را طی می‌‏کند به سود خود می‌‏پیماید. مسئله مزدخواهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واینکه آن مزد به سود خود مردم است مانند آن است که پزشکی به بیمار خود بگوید: مزد من آن است که به دستورم عمل کنی و آنچه از تو طلب می‌‏کنم به سود توست. قرآن نمی‌‏خواهد راه نشان بدهد بلکه می‌‏خواهد سالک بپروراند لذا با اینکه، بر حسب ظاهر، حق آن بود که بفرماید: «إلا اتخاذ سبیل الرب» فرمود: ﴿ماأسئلکم علیه من أجر إلّا من شاء أن یتخذ إلی ربه سبیلاً﴾ چنانکه در آیه شریفه: ﴿لیس البر أن‏تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله﴾ خوبی را معنا می‌‏کند ولی خوبان را معرفی می‌‏کند که: خوبی آن نیست که چهره خویش را به شرق و غرب برگردانید، خوبی آن است که کسی مؤمن باشد. چون نمی‌‏خواهد تنها راه نشان بدهد بلکه می‌‏خواهد سالک بپروراند و حمل مصدر بر ذات یا عکس برای مبالغه محض نظیر «زید عدل» نیست، بلکه برای تعلیم این اصل اصیل است که شرح خوبی‌ها مهم نیست، بلکه پرورش خوبان مهم است، آیه محل بحث نیز چنین است. همان‏طور که قرآن راه الهی است، مودّت اهل‏بیت (علیهم السلام) نیز سبیل الله است، چنانکه در دعای ندبه و غیر آن می‌‏گوییم: «أین السبیل بعد السبیل» این‌ها راه و میزان قسط هستند. منظور از ﴿قربی﴾ هم، چنانکه از آیه استفاده می‌‏شود، اقربای پیامبرند، عبدالله بن مسعود می‌‏گوید: مردی آمد حضور رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: آیا شما از ما مزدی در برابر ایمان طلب می‌‏کنید؟ فرمود: آری. عرض کرد: آن مزد چیست؟ فرمود: مودّت اقربا. عرض کرد: اقربای ما یا اقربای شما؟ فرمود: اقربای من. با توجه به روایاتی که سنی و شیعه نقل کرده ‏اند که: منظور از ﴿قربی﴾ اهل ‏بیت ‏عصمت و طهارت (صلوات ‏الله وسلامه علیهم أجمعین) است نه جا برای این شبهه می‌‏ماند که کسی بگوید: این آیه مکّی است و نه جا برای احتمال اینکه مقصود از «قربی» اقربای خود انسان باشد و نه جا برای آن توهم که پیغمبر عبد مخلِص و مخلَص است چگونه مزد طلب کرده؟ بلکه او چون مظهر حکیم است کارش بی‏ هدف نیست و چون مظهر غنی است خواست او به امت برمی‏گردد نه به خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و این معارف بلند که در قرآن آمده، در لسان انبیای دیگر به این وضوح نیامده، از این رو قرآن پرتو افکن و مهیمن بر کتب انبیای دیگر است، گذشته از اینکه دین او خاتم سایر ادیان است.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: