سکوت و بی تفاوتی استبداد را محکم میکند/ انقلاب اسلامی تصویری روشن از مقابله با استبداد بود
جهل، ترس، منفعت طلبی، به تعبیر قرآنی فسق و مصلحت اندیشیهای کاذب از سوی جامعه و به کارگیری زور، تهدید، فریب و اغوا از سوی مستبدان می تواند از دلایل ظهور و تداوم استبداد در جامعه باشد. مستبد شاید با سلاح ترس، زور و ... نیاید بلکه با سلاح نرم، یعنی فریب و اغوا و جنگ روانی همان نتیجه ای برسد که یک نفر با ارعاب و سلاح و شمشیر می رسد.
عماد افروغ معتقد است: آزادی را نباید به استقلال تقلیل داد. اشتباه است که ما آزادی را به وجه ملی آن فرو بکاهیم و صرفاً آن را در قالب استقلال تعبیر و تفسیر کنیم، کما اینکه شعار ما در انقلاب اسلامی، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود، یعنی مشخص است که به طور خاص و ویژه بر آزادی تاکید شده است. به هر حال اگر آگاهی بخشیها و روشنگریهای عالمان دین، روشنفکران متعهد، درد آشنا و دور نگر و مقاومت نیروهای مبارز و حرکتهای مردمی نبود ما هنوز شاهد تداوم حضور یک نظام استبدادی وابستۀ فاسد به نام پهلوی میبودیم. اتفاقی که در انقلاب اسلامی رخ داد تصویر بسیار روشنی از نحوه مقابله با استبداد است.
سکوت و بی تفاوتی مردم و نخبگان به تدریج استبداد را محکمتر میکند
دکتر عماد افروغ ، ریشه استبداد را در اقتدارگرایی حاکم و سکوت جامعه در برابر آن دانست و اظهار کرد: هیچ مستبدی بدون بی تفاوتی مردم و به طور خاص، نخبگان و روشنفکران آن جامعه شکل نمیگیرد و در واقع یک رابطه متقابلی بین مستبد و مردم یا به تعبیری رابطه متقابلی بین ارعاب و رعب وجود دارد. باید دقت داشت که بیش از آنکه مردم از حاکمان بترسند این حاکمانند که از آگاهی ها و مقاومت های مردمی می هراسند و بسته به نوع نظام حاکم، حاکمان می کوشند تا به انحاء مختلف مانع این آگاهی و مقاومت شوند. به هر حال اگر کسی نترسد و آگاه به ترفندهای سخت و نرم حاکمان باشد، هیچ نظام استبدادی نمی تواند شکل بگیرد و به راحتی مانور دهد. زمانی که در جامعهای استبداد ریشه میدواند، قطع نظر از ریشههای ساختاری و فرهنگی، هم باید مستبد را به دلیل تصمیم گیری ها و رفتارهای اقتدارگرایانه و یکّه سالارانه نشانه گرفت و هم باید سکوت جامعه و به طور خاص نخبگان آن جامعه را در برابر یکه تازی و یکه سالاری هدف قرار داد. بنابراین اینها را باید دو روی یک سکه دید و متعاملاً و متقابلا بررسی کرد. سکوت و بی تفاوتی مردم و نخبگان به تدریج استبداد را محکمتر و لایههای آن را در هم تنیدهتر و ضخیمتر میکند.
ترس، مصلحت اندیشیهای کاذب از سوی مردم و فریب و اغوا از سوی مستبدان از دلایل ظهور استبداد
او درباره دلایل ظهور استبداد در یک جامعه گفت: جهل، ترس، منفعت طلبی، به تعبیر قرآنی فسق و مصلحت اندیشیهای کاذب از سوی جامعه و به کارگیری زور، تهدید، فریب و اغوا از سوی مستبدان می تواند از دلایل ظهور و تداوم استبداد در جامعه باشد. مستبد شاید با سلاح ترس، زور و ... نیاید بلکه با سلاح نرم، یعنی فریب و اغوا و جنگ روانی و شبیه سازی توده وار و به کارگیری ابزارهای هژمونیک و استیلایی فرهنگی و روانی به همان نتیجه ای برسد که یک نفر با ارعاب و سلاح و شمشیر می رسد. از این رو نباید استبداد را در قالب لباس عیان و آشکار فاشیستی و استالینیستی آن دید، بلکه گاهی پیچیدهتر و مرموزتر و از طریق فریب، اغوا، تبلیغات، شست و شوی مغزها، هژمونی و استیلای فرهنگی میآید.
وظیفه صاحبان فهم و بصیرت است که شبکههای اغوایی و القایی قدرت را برملا کنند
این محقق و پژوهشگر مسایل فرهنگی، آگاهی سازی مردم را از وظایف روشنفکران دانست و افزود: بر صاحبان فهم و بصیرت است که شبکههای القایی و اغوایی قدرت را برملا کنند و مردم را آگاه سازند؛ در شرایط اغوا وظیفه روشنفکران دو چندان میشود چرا که شکل پیچیدهتری از قدرت اعمال میشود، شکلی که اعمال شونده از اعمال کننده قدرت و ترفندهای او هیچ اطلاعی ندارد.
افروغ با بیان اینکه انسانها به راحتی میتوانند ترس، زور و تهدید را بچشند و لمس کنند اظهار کرد: اما در مقابل، فهم اغوا و شبکههای اغوایی و القایی با هدف ایجاد یکپارچگی و یکرنگی در جامعه، کار هر کسی نیست. این وظیفه در وهلۀ اول بر دوش کسانی است که فهم بهتر و فراغ بال بیشتر ی دارند و به نیازهای واقعی مردم واقف اند و بین نیازهای واقعی و نیازهای متصور آنان خلط نمیکنند. در این مقوله نمیتوان رضایت مردم را اساس قرار داد، چه بسا مردم به دلیل درک غلط از نیازهای واقعی خود، از موقعیت خود راضی باشند مانند بردهای که از وضع موجود خود راضی است، اما در یک ذات شناسی انسانی و نیازشناسی واقعی، برده، برده است؛ چه از وضع خود راضی باشد و چه نباشد. بردهای که از وضع موجود خود راضی است در واقع تحت تأثیر شبکههای القایی و اغوایی صاحبان قدرت است.
اتفاقی که در انقلاب اسلامی رخ داد، تصویری روشن از مقابله با استبداد بود
او درباره واکنش جامعه در برخورد با استبداد تصریح کرد: در نظام های سلطنتی، تا حدودی سنت ها و قواعدی بر تصمیمگیریهای شخص حاکم، غالب است، اما در نظامهای استبدادی، هیچ سنت، قاعده و انضباطی حاکم بر تصمیمات شخص مستبد نیست و در واقع تفاوت میان نظامهای استبدادی با نظامهای دموکراتیک، جمهوری، الیگارشیک و یا حتی نظامهای سلطنتی همین یکه سالارانه بودن شخص حاکم با هر قالب و لعاب است. بنابراین گام اول، آگاهی بخشی نظری، مفهومی و مصداقی نسبت به مبانی نظام های استبدادی و برملا کردن تصمیم های بی قاعده شخص مستبد است. بر این اساس، مردم هر چه نسبت به حقوق خود آگاهتر شوند و اهمیت حضور خود در تصمیمگیریها، تصمیمسازیها و مشارکت در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و در لایه های اجرایی، تصمیمگیری و نظارت را بیشتر و بهتر درک کنند، به طور قطع دامنه و دایره مانور استبداد و نظامهای استبدادی تقلیل پیدا میکند. در واقع آن اتفاقی که در انقلاب اسلامی ایران رخ داد یک تصویر روشنی از مقابله با استبداد بود.
این استاد جامعه شناسی ادامه داد: اگر بخواهیم یک وجه متجسد و متجسم از مقابله با استبداد را نشان دهیم، میتوانیم انقلاب اسلامی را به تصویر بکشیم و اینکه چه طور این انقلاب اتفاق افتاد و مردم چه خواستهای داشتند و چگونه به نیازهای واقعی خود رسیدند و اگر آگاهی بخشیها و روشنگریهای عالمان دین، روشنفکران متعهد، درد آشنا و دور نگر، مقاومت نیروهای مبارز و کسانی که به گونهای زندانی و شکنجه شدند، و حرکت های مردمی نبود ما هنوز شاهد تداوم حضور یک نظام استبدادی وابستۀ فاسد به نام پهلوی بودیم. بنابراین اتفاقی که در انقلاب اسلامی ایران رخ داد تصویری بسیار روشن از نحوه مقابله با استبداد است.
اشتباه است که آزادی را در قالب استقلال صرف تفسیر کنیم
او در مقاله ای که در چهارمین نشست اندیشه های راهبردی بیان کرده بود، آزادی را مرتبط با سوژۀ اندیشنده و در مغایرت با جبرگرایی و تاریخیگرایی تفسیر کرده بود، در گفت وگو با شفقنا نیز به تفاوت میان استقلال و آزادی اشاره و تصریح کرد: یکی از شعارهای اساسی مردم در انقلاب اسلامی در کنار شعارهای دیگر، آزادی بود و این آزادی را نباید به استقلال تقلیل داد. یک وجه آزادی میتواند در قالب استقلال تعریف شود، اما اشتباه است که آزادی را به وجه ملی آن فرو بکاهیم و صرفاً آن را در قالب استقلال تفسیر کنیم. کما اینکه شعار ما «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود، یعنی مشخص است که به طور خاص و ویژه بر آزادی تاکید میشد و چه کسی است که حسب بازی تفاوت ها وقتی واژه استبداد را میشنود بلافاصله ذهنش به سمت آزادی سوق پیدا نکند. بنابراین باید دقت کنیم که وقتی بحث استبداد مطرح میشود، بلافاصله در برابر آن، پای مفهومی به نام آزادی به میان میآید و این آزادی میتواند جلوههای مختلفی در سطح کلان، میانه و خرد داشته باشد و باید دقت کرد که این سطوح ممکن است با هم ارتباط داشته باشند اما قابل تقلیل به یکدیگر نیستند.
آگاهی جامعه مانع از ظهور استبداد می شود
افروغ درباره راه های مقابله با استبداد در یک جامعه اسلامی معتقد است: راه ابتدایی مقابله با استبداد، زیر سوال بردن نظری و مفهومی نظامهای استبدادی است و گام دوم این است که انسان از نفسانیات و تمنیات میل گرایانه درونی خود رها و آزاد شود و به یک آزادی معنوی برسد و عمل آزاد قاعده مند و منضبط را تمنا کند. در واقع عمل آزاد برای انسان آزاد است و هر چه انتخاب انسان اخلاقی تر و دینی تر باشد، تمنای برد عمل بیشتری دارد، اما اگر انسان اسیر امیال، هوا و هوس و نفسانیات خود شود به راحتی میتوان او را تهدید و تطمیع کرد و یا تحت تاثیر فرآیندهای معطوف به زور و تهدید به سکوت کشاند، یا تصمیمی از سر مصلحت ناروا را به او تحمیل کرد و یا او را فریب داد. اما اگر انسان آگاه و خودآگاه باشد و با انتخاب اخلاقی و دینی، من واقعی خود را بشناسد، مسلماً چنین انسانی را به راحتی نمیتوان تهدید کرد و در چنین شرایطی استبداد هیچ گاه زمینه ظهور و بروز نخواهد داشت. البته این معنا هیچ مجوزی برای استفاده از اهرم های زوز و تهدید و اغوا برای هدایت مردم به سوی آرمانهای متعالی برای صاحبان قدرت صادر نمی کند.
تصمیم گیری های بدون قاعده و ضابطه عین دیکتاتوری است
این محقق و پژوهشگر مسایل فرهنگی در مورد نقش نهادهای ناظر مدنی در جلوگیری از استبداد گفت: اما در کنار این بعد انسان شناسی، نباید برای جلوگیری و تحکیم استبداد از نقش نهادهای ناظر مدنی که به عنوان نهادهای واسط مطرح میشوند، غافل شویم. همیشه و در هر مقطع و شرایط و نظامی عدهای باید از تصمیمگیران پرسش کنند و شخص تصمیمگیر و حاکم را مجبور به پاسخ کنند، چرا که باید این اطمینان به مردم داده شود که تصمیماتی که گرفته میشود از روی قاعده و ضابطه است و به هیچ وجه شبهه شخصی ندارد؛ چون وقتی شبهه شخصی پیدا کرد و در پس آن قاعده و ضابطهای نبود این عین دیکتاتوری است. مهم این است که در نظامهای سیاسی یک فرد به تنهایی تصمیم نگیرد و تصمیم از روی قاعده و ضابطه روشن وتعریف شده باشد. مردم ایران یک نظام مردم سالاری دینی را دنبال و تأسیس کردند و معتقدند قواعد و ضوابط ما باید الهی، دینی و اسلامی باشد و با مقبولیت و حضور مردم هم همراه شده باشد.
شخصی که خودساخته نباشد به دیکتاتور مبدل می شود
افروغ در پاسخ به سوالی درباره وقایع تاریخی خاورمیانه و تغییر موضع افرادی که روزی انقلابی شناخته می شدند مثل قذافی به اشخاصی مستبد و دیکتاتور اظهار کرد: هر شخصی که خودساخته نباشد و قدرتی به او روی بیاورد و مشمول نظارت قرار نگیرد، مطمئناً دیر یا زود به دیکتاتور مبدل میشود. فرد حاکم باید از تقوای درون وایمان معنوی برخوردار باشد و همچنین مشمول نظارت قرار گیرد. در واقع در نظام مردم سالاری دینی فرمان رهبر و نظارت مردم هر دو شرعیت دارند. نظارت مردم هم از باب حقانیت است و هم از باب مقبولیت.
عده ای بر تصمیمات سیاستمداران نظارت کنند
این استاد دانشگاه به ارائه راهکارهایی برای جلوگیری از ظهور استبداد مجدد در یک جامعه رها شده از استبداد پرداخت و گفت: مردم جامعه باید حقوق خود را بشناسند و در واقع نگاه صرف تکلیفگرا به خود نداشته باشند و بدانند که در یک نظام سیاسی حقی هم دارند، ساز و کارهای نظارتی را تعبیه کنند، نهادهای مدنی تشکیل دهند و نهادهای مدنی تاریخی خود را برای نظارت بر سیاستمداران تقویت کنند.
این محقق و پژوهشگر مسایل فرهنگی پیشنهاد کرد: با توجه به شرایط تاریخی و واقعیتهای روز یک عدهای باید مراقبت کنند که تصمیمات سیاستمداران ما معطوف به زور، تهدید و فریب نباشد و بیشتر متمایل به نفوذ، اقناع و استدلال باشد.
به لحاظ روحی و روانی اصل را بر بد بودن و انحراف صاحبان قدرت بگذاریم
او در این زمینه به مردم توصیه کرد: مردم باید بدانند اعتماد بیش از حد به صاحبان قدرت دیر یا زود آنها را دچار مشکل میکند. مردم باید به لحاظ روحی و روانی اصل را بر بد بودن و امکان انحراف صاحبان قدرت بگذارند، مگر آنکه خلافش ثابت شود؛ این تصور صرفاً به عنوان یک مکانیزم روحی - روانی است و در واقع بدین معنا نیست که صاحبان قدرت الزاماً بد یا منحرف هستند، بلکه این تفکر نسبت به صاحبان قدرت باید به لحاظ فرهنگی و روانی در مردم نهادینه شود و با توجه به وجه ساختاری قدرت در ایران و رابطه قدرت - ثروت و تسری آن به رابطه قدرت- منزلت به دلیل وجه اسلامی و ایدئولوژیک نظام، مردم باید هوشیار باشند چرا که هر لحظه ممکن است اتفاقات ناگواری رخ دهد. لذا اعتماد بیش از حد به صاحبان قدرت، سم مهلک است. همه مردم باید به آگاهی لازم برسند و خود نیز در ایجاد و گسترش این آگاهی نقش داشته باشند و به منظور انتقاد از صاحبان قدرت باید به شرایط روحی و روانی مورد نیاز نزدیک شویم. ما باید موکل و صاحبان قدرت، وکیل باشند؛ از این رو مراقب باشیم داستان برعکس نشود که او موکل و ما وکیل باشیم و در واقع صاحبان قدرت از طرف ما وکالت دارند. وکالتی بر پایه فلسفه سیاسی مردم سالاری دینی و مبانی و مولفه های آن.
اعتماد بیش از حد به صاحبان قدرت وجه احساسی و عاطفی دارد
افروغ ادامه داد: جامعه نباید اینگونه باشد که اگر یکی از آحاد جامعه به این نتیجه رسید که گوشه ای از جامعه فاسد است، برای اثبات حرف خود به در و دیوار بزند و تلاش های بسیار کند و در نهایت هم با وجود مدارک متقن به هیچ نتیجه ای نرسد و تازه بدهکار هم باشد، بلکه بر صاحب قدرت است که سلامت خود را ثابت کند. نشود که عده ای از قِبَل اعتماد مردم زراندوزی کنند و منتی هم با تظاهر به دینداری بر مردم داشته باشند. به هرحال ما در این قضیه نیاز به فرهنگ سازی داریم چرا که در جامعه ما اعتماد بیش از حد و وجه احساسی و عاطفی پررنگی از سوی مردم نسبت به صاحبان قدرت وجود دارد و وجود این مساله ما را به مقصد نمیرساند و با مشکل رو به رو می کند.
در سیاست اصل را بر عدم برائت بگذاریم
او برای حل این مشکل راه حل هایی را عنوان کرد و افزود: در کنار راه حلهایی که به لحاظ ساختاری در کتاب رابطه اخلاق و سیاست به دست داده ایم یک راه حل فرهنگی، روحی و روانی هم پیشنهاد می کنیم و آن این است که در سیاست اصل بر عدم برائت است مگر خلاف آن ثابت شود؛ فرد صاحب قدرت باید برادری و پاکی خود را ثابت کند نه اینکه شاهد باشیم عدهای معدود از ظرف انقلاب استفاده و ثروت اندوزی و فساد کنند و بر مردم نیز منت گذارند؛ به این معنا که اگر از ما حمایت نکنید و به ما اعتماد نداشته باشید، خدا ما را از شما خواهد گرفت. چنین گروه هایی به یک حکومت سالم و دین با فضیلتی به نام اسلام ضربه های بسیاری می زنند؛ از این رو ما باید انتقادپذیری بین خود را ترویج کنیم که یکی از راه های انتقادپذیر شدن، توسعه روحیه پرسشگری افراد و پاسخگویی صاحبان قدرت است.
فرهنگ پرسشگری و پاسخگویی باید در جامعه نهادینه شود
این استاد دانشگاه، نهادینه شدن این فرهنگ پرسشگری و پاسخگویی را ضروری دانست و افزود: فرهنگ پرسشگری و پاسخگویی باید در جامعه نهادینه شود و یکی از ساز و کارهای آن این است که ما اصل را بر عدم برائت بگذاریم و اصل بر بد بودن صاحبان قدرت گذاشته شود و باید توجه داشت این بدین معنا نیست که آنان الزاماً بد هستند، بلکه فقط به لحاظ یک مکانیزم روحی و روانی جهت گسترش امر نظارت است.
مسوولان سعه صدر داشته باشند
او درباره ماحصل سرکوب مردم و صدمه به انقلاب گفت: ما در نظامی به سر میبریم که مبنایی دارد و در آن حقوق و تکالیف متقابل تعریف شده است؛ از این رو اگر مردم را به حقشان در کنار تکلیفشان فرا میخوانیم مسوولان را هم به سعه صدر دعوت میکنیم. مسوولان باید به عبارت امام علی(ع) توجه داشته باشند که آلت و ابزار سیاست، سعه صدر است. مسوولان باید دقت کنند در چه نظامی ریاست میکنند و بدانند در چنین نظامی مفهوم سرکوب جایی در تیپولوژی قدرت جمهوری اسلامی ندارد
توقع مردم از یک نظام اسلامی اقناع و نفوذ صاحبان قدرت است
این محقق و پژوهشگر مسایل فرهنگی، توقع مردم از صاحبان قدرت نظام اسلامی را نفوذ در قلب ها دانست و تصریح کرد: اگر از بین گونههای مختلف قدرت گونه های زور، اجبار، اغوا، نفوذ و اقناع را در نظر بگیریم، توقع ما در یک نظام اسلامی این است که صاحبان قدرت بیشتر به اقناع و نفوذ تمایل داشته باشند و در حقیقت نفوذ در قلبها را اساس کار خود قرار دهند؛ از این رو محبت، صداقت و پرهیز از دروغ، نیرنگ و ریا که حضرت امام خمینی (ره) از آن به عنوان سیاستهای شیطانی یاد میکردند، راهکار نفوذ در قلبهاست.
او به وظیفه مردم در این زمینه اشاره کرد و افزود: اگر نهادهای مدنی و مردم احساس کردند در برابر حقوق مشروع خود سرکوب میشوند باید فریاد بزنند و مکانیزمهای نظارتی و نقادی خود را فعال کنند و به مراجع اصلی شکایت کنند و از مفهومی به نام اعتبار قدرت غافل نشوند و آنهایی که منبع اعتبار قدرت هستند بدانند که چه مسوولیت سنگینی در جامعه بر دوش آنهاست.
افروغ به فعال بودن صاحبان اعتبار قدرت تأکید و بیان کرد: ما معمولاً کسانی را که صاحب اعتبار و منزلت در جامعه هستند را کانونها و مراجع اصلی اعتبار قدرت در جامعه میدانیم. حوزههای علمیه، مراجع تقلید، روحانیان، روشنفکران متعهد و نخبگان در ذیل مفهوم اعتبار قدرت تعریف میشوند و این اعتبار قدرت باید فعال باشد تا شخصی که قدرت رسمی در اختیار دارد متوجه باشد که اگر تصمیمی خلاف چارچوب و ضابطهها بگیرد، واکنش نشان خواهند داد و از سوی دیگر اگر آنان واکنش نشان ندهند، مسلم است که بر گستاخی صاحب قدرتی که میخواهد از حقوق مردم و تکالیف خود تجاوز کند، افزوده خواهد شد. بنابراین آنها باید وظیفه تاریخی خود را درک کنند، زبان بی زبانها باشند، در مقابل ظلم و تعدی بایستند و از ایجاد فاصله از آرمانها جلوگیری کنند و بدانند اگر این گونه نباشند و ایستادگی نکنند، به طور قطع فرآیند پیچیدۀ سرکوب رخ خواهد داد. این سرکوب شاید غیر آشکار باشد، از این رو باید در برابر هر نوع سرکوب آشکار و غیر آشکار یا سرکوب سخت و نرم ایستاد.