بسا كسان كه دگر در تيوي ندارند جاي...تو هم حواسجمع كن تا نلغزد پاي!
گویند روزی مولانا فراستی، در حین نقد قلمش بر زمین افتاد؛ پس مولانا جیرانی که از آسیب نقدهای او نیز در امان نمانده بود، به مولانا گفت: «یا شیخ تیشه ات بر زمین افتاد!» پس شیخ با تعجب گفت: «این قلم است، نه تیشه!» پس مولانا جیرانی پاسخ داد: «یا مسعود تو با نقدت، تیشه بر كتب تاريخي من زدی!! براستی که این تیشه است و نه قلم!»
سرویس خواندنیهای «فردا»: «مناظره الرجال» بخش جدیدی از مطالب طنز « فردا » است که حال و هوایی مشابه با تذکره الرجال دارد. در این سری مطالب میان رجال مباحثاتی در می گیرد که به زبان طنز نیم نگاهی به مسائل روز دارد. بدیهی است که نظرات سازنده شما کاربران عزیز می تواند به بهترین وجه به غنای این مطالب یاری کند.در این مطلب « پ. خالتور » روایت مباحثه ای میان«فریدون جیرانی » و «مسعود فراستی» را برعهده گرفته است.
**********************************آورده اند كه يکی از هواداران مولانا بهداد كه دل خوشي از فريدون خان جيراني نداشت، وي را در عالم خواب بدید که جمله اجزايش ریخته بود و خاک شده، مگر چشمانش که همچنان در چشمخانه همی گردید و نظر بر چپ و راست بکرد. پس سایر حکما از تاویل این خواب فرو ماندند، مگر مولانا كميايي که بجای آورد و گفت: «هنوز نگران است که هفتش با دگران است!!!» سپس اين شعر خطاب به مجري جديد هفت محمود گبرلو تقديم بكرد:
بسا كسان كه دگر در تي وي ندارند جاي
تو هم حواس جمع كن تا نلغزد پاي!
«يعني حواست راجمع كن كه منتقدان در برنامه ات از فيلم هاي من بد نگويند، تا تو هم همچون فريدون به آرشيو صدا و سيما نپيوندي!»
آورده اند که برخي مريدان اين شعر و تفسيرش را كنايتي دانستند به سخنان مولانا فراستي درباب فيلم هاي مولانا كيميايي! پس شعر را برايش بخواندند و نظرش جويا شدند. پس لبخندي زد و گفت: « به راستي كه شعر گفته است!!!» نقل است كه مريدان ذكي مطلب را به تمامي گرفتند!
پس چون سخن به هفت رسيد، نظر مولانا مسعود را در باب يار ديرينه اش بپرسيدند كه « یا شیخ، در باب مولاناجیرانی چه فرمایی؟» فرمود: «هیچ عیب ندارد، جز تاریخ نگاری که کرده است!!» گفتند: «از چه روی! این که بر ایشان عیبی نیست؟» فرمود: «آری برای ایشان عیبی نیست، که کاری است پژوهشی!!» فرمود: «او خود می داند!!» پس مریدان جملگی به نزد جناب جیرانی رفتند و گفتگو نقل بکردند!! پس مولانا جیرانی حیران گشت و با مریدان به پیش مولانا فراستی آمد!! و خشم فرمود: «یا مسعود!! من من در بدايت شروع اين کار ، تو را حکمت خواستم و موافقت کردی و گفتی بسیار خوب است و بنویس!!! حال چه شده که پشت ما این گونه خالي بكردي؟؟!!» پس مولانا فراستی با آرامشی خاصه فرمود: «ما گفتیم بنویس!! نگفتیم منتشر کن!!» مولانا جیرانی تا این شنید، زیپ دهان کشید و چشمش سیاهی بدید و از آن مجلس بیرون پرید!!
گویند روزی مولانا فراستی، در حین نقد قلمش بر زمین افتاد؛ پس مولانا جیرانی که از آسیب نقدهای او نیز در امان نمانده بود، به مولانا گفت: «یا شیخ تیشه ات بر زمین افتاد!» پس شیخ با تعجب گفت: «این قلم است، نه تیشه!» پس مولانا جیرانی پاسخ داد: «یا مسعود تو با نقدت، تیشه بر كتب تاريخي من زدی!! براستی که این تیشه است و نه قلم!»
نقل است جمله منتقدان در باب فیلم جدید مولانا جیرانی تیرها کشیده و جبه های خود دریده بودند. و از انتقاد بر این فیلم های آبکی او هیچ کم نگذاشته بودند. پس روزی مولانا جیرانی با دلی غمگین و چشمانی اشک بار پیش مولانا فراستی رفت و عقده گشود و شرح ماجرا برای شیخ بازگو کرد. پس آق مسعود فرمود: «آیا درست است که برخي منتقدان فیلم اخيرت را پرت و پلا، ، ضعیف و مبتذل خوانده اند؟» پس مولانا جیرانی فرمود: «آری یا شیخ!! این عین حقیقت است!» پس مولانا فراستی فرمود: «خوب اگر عین حقیقت است، پس چرا شِکوِه پیش ما آوردی!!؟» آورده اند که اين در اين حين رندی دست از دهان كشيده خود در میان انداخت و گفت: «فیلم نامه فیلم های جیرانی با خط سوم نگاشته شده است، که نه خود خواند و نه غیر!!! و فیلم های او را نه خود تواند دید و نه غیر!!» به راستی که اینگونه بود!!
نقل است مولانا جیرانی را پرسیدند: «بهترین منتقدی که دیده ای کیست؟» فرمود: «مولانا فراستی!!» گفتند: «از چه روی؟» گفت: «از آنکه مردی است بسیار مهربان که هر فیلم بدی که بیند فرمایش کند: «به به و چه چه!!» از آنکه کارگردان آن ناامید نگرداند و هر فیلم خوبی را که بیند گوید: «اه اه و پیف پیف!!» که کارگردان را تکبر نگیرد!! و کلاً هر چو گوید شما واژگون کنید به حقیقت دست یازیده اید!!» سخن مولانا جیرانی تمام نشده بود که مولانا فراستی به به و چه چه کنان از در به در آمد و فرمود: « فری فیلم تازه ات، را دیدم حرف نداشت!!» پس جمله مریدان به هوشمندی مولانا جیرانی پی بردند و گریبان خویش دریدند!!
مولانا پ. خالتور