آیا چین بزرگترین اقتصاد جهان امروز است؟
زبان سیاسی موجود امریکا میگوید که چین «شغلهای» امریکاییها را میدزدد. اما این حرف حقیقت ندارد. چین شغل کسی را نمیدزدد. این اقتصاد امریکا است که مشاغل را از دست میدهد. مردمان تجارت حالا انتخاب میکنند کارهایشان را بهصورت قراردادی در چین انجام بدهند. اگر شما به اقتصادهای غرب نگاه کنید،همگی بسیار شکننده شدهاند. همگی عمیقاً به چین وابسته شدهاند.
میشل چوسوودوسکی، استاد اقتصاد در دانشگاه اوتاوا فکر میکند با توجه با تولیدات گستردهی پایهای و همچنین اقتصادهای کند در دیگر نقاط جهان، چین هماکنون بزرگترین اقتصاد جهان شده است.
چوسوودوسکی در مصاحبه با «چاینا دیلی» میگوید حرفهای بسیاری در مورد وضعیت اقتصادی سیاه اروپا و امریکا گفته شده است و این دوباره به چین اجازه داده است تا رشد متکی به صادرات خود را بهسمت اقتصادی بومیتر پیش ببرد. هرچند وی در ادامه میگوید دلایل بسیاری وجود دارد که تجارت چین با غرب همچنان قیمتهای غیرعادلانه دارد و «نابرابر» است.
برای تغییر این نابرابری و سنگینتر ساختن وزنهی اقتصاد داخلی چین بهنسبت تکیه به صادرات، این استاد دانشگاه پیشنهاد میکند دولت چین قدرت خرید مردم خود را با افزایش حداقل 10 درصدی دستمزدها، افزایش بدهد. او همچنین پیشنهاد میکند تلاشها برای بحث بر سر قیمتهای منصفانهتر تولید درون این کشور و همچنین در دیگر نقاط آسیا بهنسبت قیمتها در اروپا، پیگیری بشود.
چوسوودوسکی، کتابهای بسیاری با موضوع جهانیسازی نوشته است و او میگوید زبان سیاسی موجود امریکا میگوید که چین «شغلهای» امریکاییها را میدزدد. هرچند این استاد دانشگاه میگوید: «اما این حرف حقیقت ندارد. چین شغل کسی را نمیدزدد. این اقتصاد امریکا است که مشاغل را از دست میدهد. پایهی اقتصاد تولیدی امریکا افول داشته است چون کارخانهها از کالیفرنیا گرفته تا کانکتیکات تعطیل میشوند و مردمان تجارت حالا انتخاب میکنند کارهایشان را بهصورت قراردادی در چین انجام بدهند. اگر شما به اقتصادهای غرب نگاه کنید، مخصوصاً به اقتصاد امریکا، همگی بسیار شکننده شدهاند. همگی عمیقاً به چین وابسته شدهاند، تا آن اندازهای که مردم حتی دیگر متوجهاش هم نیستند.»
در ماههای اخیر، سازمانهای تجارتی و اقتصادی گوناگون سعی در پیشبینی زمانی دارند که چین تبدیل به بزرگترین اقتصاد جهان شده باشد. به عنوان مثال در این هفته، شورای امنیت و اطلاعات امریکا در گزارشی گفته است انتظار میرود تا چین «احتمالاً به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل بشود، از اقتصاد امریکا رد بشود و این اتفاق چند سال زودتر از سال 2030 روی میدهد.»
اوایل همین سال، بنیادهای OECL و IMF پیشنهاد داده بودند در سال 2016 این اتفاق خواهد افتاد، در حالیکه بزرگترین بانکهای جهان، مجموعهی سیتیگروپ و گروه HSBC پیشنهاد داده بودند این اتفاق بین سالهای 2020 تا 2022 روی میدهد.
هرچند چوسوودوسکی میگوید با توجه به پایهی گستردهی تولید، چین هماکنون بزرگترین اقتصاد جهان است، آن هم در زمانیکه کشورهای غرب به تقلاهای خود برای نجات ادامه میدهند. هرچند همچنین او میگوید با توجه به تجربه و تحقیقات غرب، آشکارا است که تجارت چین و غرب از پایه «ناعادلانه» است.
او در سفر پیشین خود به کشور چین، با شرکتهای مختلف واردات و صادرات دیدار داشت و میدید آنها مرتب در مذاکره با خریدارهای غربی در زمینهی قیمت هستند، به رغم اینکه کار آنها بر پایهی سود بسیار کم بنا شده است. با وجود اینکه قیمت درب کارخانه به حداقل ممکن است و کالاها از سرتاسر جهان تهیه میشوند اما در خیابانهای غرب، مشتریها - مخصوصاً مشتریها در امریکا - همچنان بالاترین قیمتها را برای خرید پرداخت میکنند چون در میانهی تولید و خرید، حجم گستردهای از پول باید پرداخت بشود، به جزئیفروشها، کلیفروشها، پخشکنندهها و صاحبان بازارهای مال.
یعنی با وجود اینکه چین و دیگر تولید کنندههای کالا در آسیا حجم بسیار ناچیزی از قیمت خرید را دریافت میکنند ولی توانستهاند از توسعهی گستردهی تاسیسات صنعتی خود سود ببرند و به صادرات بیشتری دست بزنند. این استاد دانشگاه اشاره میکند، دستیابی به چنین موفقیتهایی در این شرایط بسیار تاثیرگذار است.
چوسوودوسکی میگوید چین از ابتدا بنای مدرنیزاسیون خود را بر صنعتیسازی گذاشته بود و حالا تحول فراوانی را شاهد است. هرچند در گزارههای تولید صنعتی، چنی هنوز نقشی «وابسته» و «دورهای» در سلسلهمراتب اقتصاد جهانی بازی میکند، چون اقتصاد صادراتی این کشور بر توسعهی اقتصادهای دیگر عمل میکند نه بر توسعهی اقتصاد بومی. درنتیجه برای بسیاری از تجار این کشور، جدا شدن از تکیه بر صادرات، عملی بسیار سخت شده است. در کنار آن، حقوقها همچنان بسیار پایین است و بحث جایگزینی اقتصاد بومی بهجای تکیه بر اقتصاد صادراتی، هنوز جدی نشده است.
چوسوودوسکی میگوید: «چین باید مطمئن بشود که شرکتهایش میتوانند در کنار بازارهای خارجی، در بازار داخلی هم پول مصرف کنند، و نباید شرایطی موجود باشد که در آن به یک اقتصاد بیگانه اهمیتی بیشتر از یک اقتصاد داخلی داده شود.»
همچنین وی تاکید میکند برای چین اهمیت بسیاری دارد تا نیازهای داخلی خود را با افزایش قدرت خرید مردم، گستردهتر بسازد: «به عنوان مثال، با افزایش 10 درصدی حقوقها، نیاز داخلی چین به کالاها افزایش یافته و رقابت برای خرید و تولید بیشتر، شروع میشود.»
همچنین وی معتقد است چین باید به قیمتگذاری جدید کالاهایش دست بزند. یک قیمت بهتر بهمعنای صادرات کمتری خواهد بود اما پول بیشتری را تولید خواهد کرد. در نتیجه، کارخانهی چین تخصصیتر خواهند شد، فنآوریهای پیشرفتهتری را خواهند داشت و به تولیدهایی با ریسک بالاتر دست خواهند زد.
در پایان وی میگوید: «برای غرب مهم است که به نیاز خود به چین، باور پیدا بکند و این نیاز را متوجه بشود و چین نیز باید نشان بدهد چندان نیازی به غرب ندارد و میتواند در بازار گستردهی داخلی خود نیز به خوبی عمل بکند.»
منبع: گلوبال ریسرچ