جهانگیری: هاشمی نفر دوم نظام است

"بعد از انقلاب همواره مجموعه نیروهایی مقابل آقای هاشمی قرار داشته‌اند که به خاطر شخصیت و موقعیت ایشان بوده است. چون همواره در جایگاه شخصیت دوم قرار می‌گرفته، هرکسی می‌خواسته نقد جدی‌ای به سیستم داشته باشد، آن کسی که قابل نقد بود و هزینه‌اش کم بود، آقای هاشمی بود."

کد خبر : 236380

در بخشی از گفت وگوی اسحاق جهانگیری وزیر صنایع کابینه سیدمحمد خاتمی با روزنامه اعتماد آمده است: *کجای شرایط سیاسی امروز برای اصولگراها سخت نیست؟ اصولگراها که وضعشان خیلی بدتر است. هرکدامشان یک جایی هستند، یک جهت‌گیری دارند. اختلافات داخلی شان خیلی جدی شده است. از طرف دیگر فکر می‌کنند باید درباره این عملکرد هشت ساله پاسخگو باشند. وضعیت عملکرد برایشان نگران‌کننده بوده. شرایط خیلی برای اصولگراها دشوار شده، به دلیل اینکه مسوول اداره کشور هستند اما اصلاح طلب‌ها از جهت اینکه الان مسوولیتی ندارند، راحت ترند. مردم از اصلاح طلبان انتظار ندارند که پاسخگو باشند. ولی از موضع یک گروه سیاسی که بالاخره تعیین‌کننده بود، ریشه‌دار است و در کشور نقش دارد، شرایط دشواری است چون از صحنه سیاسی کشور حذف شده کنار گذاشته شده‌اند. * در مقطعی از تاریخ قرار گرفته‌ایم که مشکلات زیادی پیش روی کشور ایجاد شده و اصلاح طلبان به عنوان یک جریان سیاسی نمی‌توانند نسبت به این مسائل بی‌تفاوت باشند. بالاخره این گروه در یک کشتی نشسته‌اند که سرنوشت آنها به سرنوشت حاکمیت گره خورده است. این طوری نیست که بگویند اگر اتفاقی بیفتد، متوجه جریان حاکم است و متوجه ما نیست. از طرفی دیگر، بالاخره اصلاحات یک جریان ریشه‌دار است که در عمق جامعه نفوذ دارد. تصمیم‌گیری در راس جریان اصلاحات نیاز به بحث و جدل دارد، ولی بالاخره این تصمیم‌گیری باید طوری باشد که خواسته‌های گروه‌های مختلف حتی آنها که در شهرستان‌ها و مناطق دیگر به عنوان اصلاح طلب فعالیت داشتند لحاظ شود و این پرسش طرح شود که آیا ما هر تصمیمی بگیریم، بدنه اجتماعی که همواره در جریان اصلاحات قرار داشته‌اند، چه اتفاقی برایشان می‌افتد؟ از طرفی، اصلاحات هر تصمیمی بگیرد، طبیعتا در تعامل با نظام است و نمی‌تواند مستقلا تصمیم بگیرد. نه اینکه نمی‌تواند، تصمیمش وقتی عملی می‌شود که با نظام در تعامل باشد و به یک تفاهمی رسیده باشند. آن هم دشوار است. بالاخره الان شرایط ارتباطات با نظام خیلی محدود است و تعامل جدی وجود ندارد. اما سیاستمدار، جریانات سیاسی ریشه‌دار در تاریخی، هیچ وقت به خاطر شرایط محدود در بن بست قرار نگرفته‌اند. اصلا نفس سیاستمداری این است که همیشه در بن بست‌ها باید راهکار پیدا کند. *بعد از انقلاب همواره مجموعه نیروهایی مقابل آقای هاشمی قرار داشته‌اند که به خاطر شخصیت و موقعیت ایشان بوده است. چون همواره در جایگاه شخصیت دوم قرار می‌گرفته، هرکسی می‌خواسته نقد جدی‌ای به سیستم داشته باشد، آن کسی که قابل نقد بود و هزینه‌اش کم بود، آقای هاشمی بود. در مقطعی بخشی از اصلاح طلب‌ها بودند، خصوصا در دوران انتخابات مجلس ششم که تا مرحله اول 84 کشید. دریک دوره‌یی، بعد از 84، بیشتر اصولگراها بنای ناسازگاری با آقای هاشمی گذاشتند. متاسفانه اصولگرایان در دوره‌یی جریان حمله به آقای هاشمی را آغاز کردند که برخی نهادهای قدرت و حکومت در اختیارش بود. یعنی نهادهای رسمی... من فکر می‌کنم که سال 84، عمدتا به همین دلیل عدم تحلیل درست احزاب اصلاح طلب از مسائل کشور، این اتفاق افتاد و نتیجه این شد. * نفر دوم... به جایگاه رسمی که نگاه کنیم، رییس‌جمهور است.[در نگاه غیررسمی] اگر این طور نگاه کنیم، به نظر من بعد از رهبری، آقای هاشمی نفر دوم است. بعد از رهبری هیچ کس به آقای هاشمی نمی‌رسد. * من تیرماه 88 (کمی این طرف یا آن طرف تر) مصاحبه کردم و در آن شرایط از مهم‌ترین مصاحبه‌ها شد. همان موقع گفتیم جریان اصلاح طلب یک جریان گمنام تازه به صحنه آمده نیست. رییس‌جمهور، وزیر، نماینده مجلس، رییس مجلس و... داشته. اینها کسانی بودند که تا چند ماه قبل در نشست‌هایی با نظام گفت‌وگو می‌کردند. درباره مسائل تصمیم‌گیری می‌کردند. بخشی از اسرار نظام پیش این‌هاست. در نهادهای مختلف کشور، مسوولیت ردهک داشته‌اند. اینها باید با نظام وارد تعامل شوند. بروند و گفت‌وگو کنند و ببینند راهکار چیست. یکی از جاهایی که به نظر من می‌توانست خیلی خوب برای کنترل این بحران نقش ایفا کند، دولت بود. ما بالاخره در مسوولیت‌های دولتی بوده‌ایم. اتفاقاتی افتاده و دولت می‌تواند به راحتی با گروه معترض بنشیند، جلسه بگذارد، ببیند چه هست و چه نیست. چه کارهایی کنند یا نکنند. * آقای احمدی‌نژاد بیست روز هم قهر بکند ممکن است هیچ اتفاقی نیافتد. فوقش می‌رود می‌نشیند توی خانه‌اش. ولی وقتی این همه برای یک فرد هزینه شده و ادعا شود که کاملا ولایتمدار است و در چارچوب سیستم ولایت عمل می‌کند، بیاید چنین عکس العملی نشان دهد دیگر براساس شعارها نمی‌توان تصمیم گرفت. اگر گذشته را ارزیابی کنیم در عمل نشان داده شده افرادی که کمتر شعار داده‌اند، بیشتر همراهی کرده‌اند. من در دولت آقای خاتمی نمی‌توانم هیچ موردی پیدا کنم که ایشان در مقابل یک صحبت صریح این طور عکس العملی داشته باشند. حالا آقای خاتمی شعار هم نداده و آقای احمدی‌نژاد داده؛ نتیجه این شد به افرادی که با شعار به نحوی خودشان را طور دیگری نشان داده‌اند، نباید توجه کرد. باید به سابقه افراد توجه کرد. باید به دنباله افراد، که این شخص از چه جایگاهی بلند شده و دارد این حرف را می‌زند نگاه کرد. آیا درست است کسی که هیچ سابقه‌یی نداشته وارد سیستم شود و بگوید هیچ کس به گرد من نمی‌رسد؟ بالاخره این نظام جنگ داشته، افرادی که این حرف را می‌زنند باید بگویند چقدر در جنگ حضور داشته‌اند. این نظام شهید داده. این افراد باید بگویند چه سابقه‌یی داشته‌اند. چقدر با امام همراهی کرده‌اند. من فکر می‌کنم در مقاطع یکسری مسائل به عنوان اصل و مبنا قرار گرفت که درست هم بود، نادرست نبود، ولی افرادی برای اینکه بتوانند خودشان را جا بیندازند از آنها استفاده کردند، شروع به شعارهای بزرگ دادن کردند و به این افراد اعتماد شد. *من آقای هاشمی را مرتب می‌بینم اما تا حالا از ایشان نشنیده‌ام که کمترین تمایلی برای شرکت کردن داشته باشد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: