آن با حجاب سابق که اعتقاد نداشته به حجاب... آنکه دفعتا رفت آن سوی آب!
از کرامات او این بود که ۱۴ سالگی حجاب بر سر گذاشت لیکن مفهوم با حجاب و بی حجاب، بی دین و دین دار برایش همچون گذشته بود!!! و چون به برنامه پارازیت قدم گذاشت، در اقدامی انقلابی، به خواست ندایی درونی، خویشتن از بلاتکلیفی رها کرد و کرد آنچه کرد!..چون نوری زاده را پرسیدند که چه گویی در باب اوضاع مالی بانو مهاجر؟ گفت: «باید وضع مالی او در آمریکا را به دو بخش قبل از داشتن روسری و بعد از برداشتن روسری تقسیم کرد!!!»
سرویس خواندنی های «فردا»: به علت کثرت تقاضاهای نسوان محترم برای نواخته شدن به تازیانه نقد و هم چنین اعتراض به مردانه شدن طنازیهای سایت فردا! نویسندگان ستون تذکره الرجال تصمیم به خرق عادتی بزرگ گرفتند و پای در میدان پر خطر نقد نسوان گذاشتند. در این مطلب « رفیق بی کلک » به سراغ«فریبا داودی مهاجر» رفته است.
***************************
آن بانوی به خارج در رفته، آن که هر کی پای صحبت هایش نشسته حوصله اش سر رفته! آن با حجاب سابق که اعتقاد نداشته به حجاب، آن که تا فرصت گیر آورد مهاجرت کرد آن سوی آب! آنکه تحلیل
از کرامات او این بود که ۱۴ سالگی حجاب بر سر گذاشت لیکن مفهوم با حجاب و بی حجاب، بی دین و دین دار برایش همچون گذشته بود!!! و چون به برنامه پارازیت قدم گذاشت، در اقدامی انقلابی، به خواست ندایی درونی، خویشتن از بلاتکلیفی رها کرد و کرد آنچه کرد! و صدایی این بیت در گوشش زمزمه کرد که :
فریبا جان! حجاب از سر بینداز
رخ از کامبیز و داش سامان نپوشان!
پس حجاب از سر برداشت و نقاب نفاق از رخ بینداخت و بر اعتقاداتی که زین پیش به آنان تظاهر می کرد و هیچ گاه قبول نداشت، به کلی تاخت! تا این حد تکلیفش با خودش مشخص بود!!!
نقل است که بر سر چگونگی ساپورت مالی با مولای آن وری ها نوری زاده، به نزاع برخاست و چون نوری زاده را پرسیدند که چه گویی در باب اوضاع مالی بانو مهاجر؟ پوزخندی بزد و گفت: «باید وضع مالی او در آمریکا را به دو بخش قبل از داشتن روسری و بعد از برداشتن روسری تقسیم کرد!!!»
پس این سخن بگوش فریبا برساندند و بگفت که: « این مردک که خود را علامه دهر بداند، فقط یک كتاب خوب نوشته است، كه بوف كورش بخوانند!» پس مریدی گیس بریده او را به طعنت گفت: «یا مهاجر! بوف كور كه نوشته صادق خان هدایت است!» پس در حالی که آرامشش را حفظ کرده بود پاسخ بداد: «چه بدتر! پس نوری زاده فقط یک كتاب خوب دارد، که آن هم هدایت برایش نوشته است ! » پس مریدان از این حاضر جوابی مولاتنا فریبا ، گیس بغل دستی خود را کشیدند و او را بر سر دست حلوا حلوا بکردند!!!
نقل است که بسیار خوب مجلس گرم می کرد به طوری که هر جا سخن می راند، پنچره ها باز بکردندی تا مبادا مریدان از گرمای مجلسش گر بگیرند و بسوزند! و چون لب به سخن می گشود، فیمنیست مسلکان دور قاب چینش زار زار بگریستند! پس چون او را گفتند این پنهان کاری و زیر و رو بازی کردن در اعتقاد از که آموختی؟! « فرمود از مولاتنا اشتون، که در هر بزمی و هر جایی لباسی مناسب مجلس بر تن کند!» پس مریدان در شگفت شدندی و گریستندی! پس فریبا فرمود: «زهرمار! یعنی چی که من هرچی بگویم شما گریستندی؟!» پس مریدان به نشان فرمان برداری، غش غش خندیدندی! تا این حد به فکر شادی خلق بود این فریبای مهاجر!!!
نقل است که در جایی فرموده بود: وقایع زندگی کلهم دو حالت دارد؛ اگر خوش بگذرد ، نامش خاطره می شود و چون سخت بگذرد و پدرت درآید ، نامش تجربه است!!! و دیگر اینکه فرموده بود «من هیچگاه بر علیه منافع ملی کشورم دست به اقدامی نمی زنم، لیکن اگر از من بخواهند که در سازمان ملل بر علیه ایران و وضعیت حقوق بشرش سخن بگویم، در حد دادن یک مقاله و ایراد یک سخنرانی دلشان را نشکنم!» تا این حد دل رحم و دشمن شاد کن بود!!!
رفیقِ بی کلک