انقلاب مخملي در موسيقي ايران

در كشور ما عمر مفيد فروش اثر موسيقي يك هفته است و بعد از آن شنيده نمي‌شود. باور كنيد اگر مردم بدانند اين كارها چگونه ضبط مي‌شود ديگر رويشان نمي‌شود آن را دانلود كنند.

کد خبر : 235213

یك بعداز ظهر پاييزي، ميزبان محمد معتمدي خواننده جوان موسيقي سنتي ايران در روزنامه جام‌جم بوديم. او مانند بيشتر خوانندگان موسيقي سنتي، دوره‌اي را به قرائت قرآن مشغول بوده و سپس آواز و موسيقي سنتي و اصيل را تجربه كرده است. هر چند تاكنون تجربه‌هاي متفاوتي چون اجراي موسيقي تلفيقي هم داشته، اما باز هم در هر فرصتي به سمت آواز ايراني مي‌رود. معتمدي تاكنون با گروه‌هاي متعددي فعاليت داشته كه از جمله آنها مي‌توان به خورشيد به سرپرستي مجيد درخشاني، همنوازان شيدا به سرپرستي محمدرضا لطفي، اركستر ملي ايران به رهبري فرهاد فخرالديني و گروه همنوازان مهر كه خود وي پايه‌گذار آن است، اشاره كرد. اين خواننده همچنين در اپراهاي عروسكي بهروز غريب‌پور او را همراهي كرده است و چندي پيش نقش حافظ را در اپراي اين شاعر اجرا كرد. معتمدي تاكنون اجراهاي متعددي در كشورهاي مختلف داشته است. از او درباره دلبستگي‌اش به آواز ايراني پرسيديم و به پرسش‌های ما مفصل پاسخ داد. معتمدي از بين رفتن آواز كوچه و بازار را عامل فاصله گرفتن مردم از آواز ايراني مي‌داند و تاكيد مي‌كند تا 30 سال پيش آواز ايراني در مجالس عزا و عروسي شنيده مي‌شد. بگذاريد از آلبوم تازه‌تان شروع كنيم. چرا نام آلبوم را گذاشتيد «گاهي سه گاهي»؟ اسم خوبي نيست؟ بد نيست و شايد همان چيزي باشد كه آدم از يك آلبوم آواز ايراني توقع دارد. ما اين كار را با پويا سرايي شروع كرديم. در پايان چند ماه دنبال اسم گشتيم. اغلب اسم آلبوم را از ميان اشعاري كه خوانده بوديم پيدا مي‌كرديم، اما اين بار هر چه گشتيم چيزي پيدا نكرديم. من به اين نتيجه رسيدم ما بايد اسمي بگذاريم كه مضموني باشد. خواستم تركيبي بگذارم كه سه گاه در آن باشد. همين‌طور كه با كلمات بازي مي‌كردم، رسيدم به گاهي سه گاهي. وقتي از استاد كابلي هم خواستم روي جلد آلبوم را برايم خوشنويسي كنند بسيار از اين نام تعريف كردند. خوانندگان جوان موسيقي ايراني بيشتر به خواندن تصنيف‌ها رغبت نشان مي‌دهند و با خواندن همين نوع كارهاست كه ميان مردم جا باز مي‌كنند، چون هميشه مردم نسبت به تصنيف بيشتر روي خوش نشان داده‌اند. اگر به كارنامه فعاليت‌هاي شما طي اين سال‌ها نگاهي داشته باشيم با يك موضوع مواجه مي‌شويم و آن هم دلبستگي شما به آواز ايراني است. شايد كمي به موسيقي‌هاي ديگر سرك‌كشيده و مثلا موسيقي تلفيقي كار كرده باشيد، اما دوباره به اين سمت بازگشته‌ايد. به نظر مي‌رسد بر خلاف ديگر فعالان اين نوع موسيقي به آواز دلبستگي خاصي داريد. تا چه حد اين نظر را درباره كارهايتان مي‌پذيريد؟ به نظر من خواننده از قديم در موسيقي ايراني با آواز شناخته مي‌شده است تا جايي كه مي‌توان قاطعانه گفت كار اصلي يك خواننده در موسيقي كلاسيك ايراني، آواز است. اگر بخواهيم نگاه دقيقي به موسيقي ايراني داشته باشيم بايد بگويم خواننده‌اي كه فقط تصنيف بخواند، خواننده موسيقي ايراني نيست. درباره اقبال مردم نسبت به تصانيف هم با شما هم‌عقيده هستم، اما معتقدم موسيقي آوازي ما اگر به آن استاندارد و زيبايي‌شناسي لازم در اجرا برسد، براي مردم بسيار جذاب و شنيدني خواهد بود. البته در كنار رعايت اين قواعد بايد شرايط روز و سليقه مخاطب را هم لحاظ كند و بشناسد. يعني به نظر شما اگر آواز ايراني به درستي اجرا شود، هنوز هم مخاطب خواهد داشت؟ ببينيد ما حدي از زيبايي در آواز را داريم كه مربوط به دوران قاجار است. آثار آوازي اين دوره واقعا زيبا و دلپذير است و به قول سعدي مي‌توان درباره آواز در اين دوره گفت «حد همين است سخنداني و زيبايي را». همان آواز بعد وارد راديو و كمي متمايزتر مي‌شود. اين آوازها در دوره خودشان بسيار عالي و در حد استاندارد بوده‌ و مخاطب هم داشته‌اند. اگر در حال حاضر آواز ايراني مخاطب ندارد مشكل از جاي ديگري است. خب مشكل از كجاست؟ به نظر من در مقوله آواز ما براي مثلا دهه 90 هنوز آوازخواني را پيدا نكرديم كه متناسب با اين دهه آواز ارائه كند. يعني آواز ايراني هم به روز شدن مي‌خواهد؟ منظورتان اين است كه هر دهه آواز متناسب با خودش را مي‌طلبد؟ بگذاريد يك مثال بزنم. شيوه تارنوازي زمان حسينقلي‌خان صفا را كه گوش بدهيم پر از تكنيك‌هاي شلوغ است. از نوازندگان همين خاندان ميرزا احمد عبادي است. وقتي مي‌بيند شرايط كار تغيير كرده و دوره ضبط استوديويي و راديويي است، شكل كارش را تغيير مي‌دهد و ظرافت‌هاي تازه‌اي را با ساز ايجاد مي‌كند. وقتي يك هنرمند در كار خود به اجتهاد برسد اين توانايي را پيدا مي‌كند كه مطابق با شرايط روز تعريف جديد ارائه و سبكي ايجاد ‌كند كه بعدها به خاطر اين كه همزمان با ظهور و بروز رسانه‌اي به اسم راديو بوده، به سبك راديويي معروف مي‌شود. پس آواز ايراني در اصل نيازمند سبكي است كه متعلق به دهه خاص خودش باشد. بله. هم اكنون در دوره‌اي هستيم كه بايد سبكي به‌وجود بيايد. امروزه ما تنها راديو را نداريم. همه شرايط تاريخي كه ما در آن نفس مي‌كشيم رسانه هست. كم‌حوصلگي مردم از يك طرف و ظهور و بروز موسيقي‌هاي مختلف از ديگر سو، شرايطي ايجاد كرده كه مخاطب انتظاراتي متفاوت با آنچه در گذشته بوده، داشته باشد. مثلا اگر 30 سال پيش يك خواننده خوب مي‌آمد و فقط آواز مي‌خواند مخاطب داشت، اما حالا ديگر نمي‌شود چنين كاري انجام داد. من مي‌گويم بايد به جايي برسيم كه فرمي مناسب با اين دهه ارائه كنيم. دنبال فرم گمشده آواز در موسيقي ايراني هستم كه هم صد درصد در چارچوب موسيقي ايراني باشد و هم صد درصد اطمينان دارم كه اگر به اين فرم برسيم در جامعه بشدت اقبال عمومي پيدا مي‌كند. در ضمن واقعا آواز و اجراي تكنيك‌هاي آن براي خواننده كار ساده‌اي نيست و آمادگي خيلي بالايي مي‌طلبد. فكر نمي‌كنيد مردم هميشه نسبت به تصنيف اقبال بيشتري نشان مي‌دهند تا آواز؟ ببينيد زماني بعد از آوازهاي درخشان دوران قاجار و كساني مثل طاهرزاده و زيدي آوازخواني دوباره به همين روزگاري افتاد كه الان افتاده ولي يكدفعه كساني ظهور كردند مانند ايرج و گلپايگاني كه شرايط را عوض كرد. اينها دوباره آواز را آوردند به خانه‌ها و مردم را با آواز آشتي دادند. ما دوباره ايرج و گلپايگاني مي‌خواهيم كه آواز را از اين ورطه نجات دهند، يعني آواز را اينقدر دلچسب، با احساس، با تكنيك و با محتوا ارائه كنند كه مردم دوباره اقبال پيدا كنند. مي‌گويند فهيمه رحيمي خيلي‌ها را با رمان‌هاي عامه‌پسند كتابخوان كرد. آن آدم كتابخوان شد بعد رفت كتاب عالي خواند. مي‌گويند ايرج هم در موسيقي همين كار را كرده است. مگر مي‌شود از همه آدم‌ها انتظار داشت كار سطح بالا گوش دهند. من مي‌گويم اصلا موسيقي ما و مردم ما نيازمندند هر كسي در سطح فكري خودش موسيقي گوش كند. اين سال‌ها كاري كرديم كه درست نبوده و من به نسل قبل خودم اين انتقاد را دارم كه آنقدر موسيقي ايراني را فقط در ژانر جدي‌اش پيش برده‌اند كه تمام موسيقي‌ها در همين ژانر توليد مي‌شوند و مخاطب عادي جامعه نمي‌تواند هيچ كاري مناسب خود بين اين موسيقي‌ها پيدا كند. دقيقا مسأله همين جاست كه موسيقي ايراني در زندگي روزمره مردم خيلي كمرنگ شده است. بله. اگر كسي دلش بخواهد يك موسيقي ايراني را به شكل روزمره گوش دهد چنين موسيقي‌اي نداريم. درصورتي كه 30، 40 سال پيش در همين مملكت براي عروسي‌ها و عزاها موسيقي ايراني داشته‌ايم، اما اگر امروزه به يك عروسي برويم موسيقي‌هايي كه در ديسكوهاي خارجي هست را مي‌شنويم. بهتر است بگوييم ما ديگر موسيقي كوچه بازاري ايراني نداريم. موسيقي شادي، عزا و كوچه و بازاريمان موسيقي پاپ است. اين نقص بزرگي است كه دچارش شده‌ايم. وقتي مخاطب ايراني موسيقي مطابق سليقه خود را بين كارهايي كه اجرا مي‌شود، پيدا نكند مسلما جاي ديگري دنبال آن مي‌گردد. اکنون سياست‌ها به سمت و سويي رفته كه حذف موسيقي كوچه بازاري نوعي موفقيت دانسته مي‌شود. فكر مي‌كنند موسيقي سنتي، موسيقي فولكلوريك و اصيل ما بدون وجود اين موسيقي مي‌تواند خيلي موفقيت‌آميز باشد. به نظر شما چگونه مي‌توان اين روند را عوض كرد؟ در شرايط فعلي نمي‌توانيم براي اين دهه يك خواننده داشته باشيم كه مانند گلپا و ايرج عمل كند؟ معتمدي: ديگر موسيقي مردمي كه ريشه در موسيقي سنتي‌مان داشته باشد، نداريم. تا 20 سال پيش چه خارج و چه داخل ايران خواننده‌ها موسيقي مردمي‌شان را دستگاهي مي‌خواندند. سه گاه و شور و چهارگاه مي‌خواندند بايد اين حصار را برداريم و بگوييم موسيقي سنتي براي عزا، تولد و... هم است. صرفا براي ساعت دو بعداز ظهر راديو نيست كه يك چهچهه بزند و مخاطب خوابش ببرد. ديگر موسيقي مردمي كه ريشه در موسيقي سنتي‌مان داشته باشد، نداريم. تا 20 سال پيش چه خارج و چه داخل ايران خواننده‌ها موسيقي مردمي‌شان را دستگاهي مي‌خواندند. سه گاه و شور و چهارگاه مي‌خواندند. الان همان خواننده‌ها هم نمي‌خوانند چون ما اين تفكر را در سطح كلان گسترش داديم و اين باعث شده حتي در اركسترهايمان هم نوازنده ويلون ايراني نداريم! حتي در اركستر ملي؟ بله حتي اركستر ملي! ما اركستر ملي داريم و اولين چيزي كه از اين اركستر انتظار مي‌رود اين است كه موسيقي ملي‌مان را بزند. موسيقي ملي هم رديف ماست شور سه گاه است، اما نوازنده‌اي نداريم كه بتواند اينها را بزند. مثلا اگر قرار شود تصنيف مرغ سحر را با اركستر ملي بزنند در گوشه دلكش امكان‌پذير نيست، چون نوازنده‌ها نمي‌توانند آن را اجرا كنند. اين اركستر تنها مي‌تواند يكسري دستگاه خاص را كه قابل انطباق روي سيستم موسيقي غربي باشد، بنوازد. تصور بكنيد اركستر ملي از اجراي آثاري كه در دستگاه سه گاه باشد عاجز است! اين خنده‌دار است. اين يك ضربه است كه به موسيقي ما وارد شده و ضربه كمي هم نيست. جبرانش هم كار سختي است. در وهله اول بايد در بعد كلان سياستگذاري به اين موضوع پرداخته شود، چون هنوز با خود موسيقي هم كنار نيامده‌ايم! در واقع اين دوگانگي مديريت و بلاتكليف بودن موسيقي در اين سال‌ها لطمات زيادي به آن زده است. پس چرا اين آسيب‌ها چندان كه بايد به چشم مسئولان نمي‌آيد؟ موسيقي عيني نيست، به همين علت خسارت‌هايش هم عيني نيست. وقتي زلزله مي‌آيد همه به تكاپو مي‌افتند براي اين كه خسارت هايش عيني است، اما خسارت‌هاي فرهنگي عيني نيست، كسي آن را احساس نمي‌كند و داريم بتدريج خيلي چيزها را از دست مي‌دهيم. بخصوص اگر مدير فرهنگي خودش به موسيقي آشنا نباشد اين خسارت‌ها را احساس نکرده و تصور مي‌كند چون موسيقي وجود دارد، سرپا ايستاده است. در صورتي كه ما در اين سال‌ها به واسطه يكسري سياستگذاري‌هاي غلط چيزهايي را از دست داده‌ايم و اين خسارت فرهنگي بايد بزرگ‌ترين مقوله مورد توجه مديران در سطح كلان مسائل فرهنگي و تهاجم فرهنگي كشور باشد. بگذاريد درباره اوضاع موسيقي ايران يك جمله بگويم، هر چند ممكن است به مذاق خيلي‌ها خوش نيايد يا بعضي‌ها به حرفم بخندند، اما در حال حاضر در موسيقي ما، انقلاب مخملي رخ داده است. اغراق نمي‌كنيد؟ نه، به هيچ‌وجه. چنين دگرگوني‌اي در حال انجام است. ما براي موسيقي هيچ كاري نكرده‌ايم. ابتدايي‌ترين كار... نمي‌دانم حرف هايم را چاپ مي‌كنيد يا نه، مانده‌ام با خيال راحت حرف بزنم يا نه. شما با خيال راحت حرف بزنيد، اما شايد ما با خيال راحت چاپش نكنيم! (مي‌خندد) يك وقت‌هايي هست كه مي‌خواهم بروم كاشان. شما هم مي‌خواهيد برويد. ولي شما مسير را به اصرار اشتباه مي‌روي و از بندرعباس سر در مي‌آوري. نشان ندادن ساز در رسانه‌ها ما را به بندرعباس مي‌برد. موسيقي اگر فقط موسيقي باشد و براي رفع روزمرگي به‌كار گرفته شود مي‌شود لهو و لعب. ولي اگر از نگاه فرهنگي به آن نگاه كنيم مي‌شود مهم‌ترين و تاثيرگذارترين حامل فرهنگي، چون حامل فرهنگ است. هم‌اكنون تمام فرهنگ‌هاي دنيا از راه موسيقي براي بچه‌هاي ايراني قابل مشاهده است. موسيقي رپ از هزار شبكه پخش مي‌شود. موسيقي پاپ و... هم همينطور. تنها موسيقي‌اي كه بچه‌ها مي‌توانند ببينند همين موسيقي ايراني است. طبيعي است ما در اين حالت بخشي از فرهنگمان را از دست مي‌دهيم. شما تابع هر نوع موسيقي‌اي كه باشيد به طور خودكار تابع همان خط فكري هم مي‌شويد. مسئولان فرهنگي اگر مي‌خواهند بچه ايراني با فرهنگ ايراني بار بيايد بايد شرايط را براي انس آنها با موسيقي ايراني فراهم كنند. حرف‌هاي شما جمله‌اي از ابن خلدون را يادم آورد كه مي‌گويد روند رشد و زوال يك جامعه را مي‌توان در روند رشد يا افول موسيقي‌اش بررسي كرد. به خاطر اين كه موسيقي بي‌واسطه‌ترين و مستقيم‌ترين چيزي است كه بر مغز انسان تاثير مي‌گذارد. يعني ذهن شما را هدايت مي‌كند به آن سمتي كه موسيقي خاستگاه فكريش بوده است. مثلا اگر موسيقي ايراني خاستگاه فكريش فلسفه و عرفان ايراني است و در واقع جهان‌بيني اصيل شرقي است موسيقي خاصيت متافيزيكي خيلي عجيبي دارد كه آدم‌ها را شكل خودش مي‌كند. به همين دليل هميشه وقتي مي‌خواهند يك ايدئولوژي را مثلا نماز را براي بچه‌ها نهادينه كنند برايش يك سرود قشنگ مي‌سازند، چون موسيقي تاثيرگذارترين پديده بر مغز انسان است. اشاره كرديد موسيقي مي‌تواند بهترين حامل فرهنگي باشد مثل نفت. ناظم حكمت مي‌گويد ترجمه شعر مثل كشتن قناري است براي خوردن گوشتش، يعني اينقدر كار پوچي است. وقتي شعر را ترجمه مي‌كنيم چيزي نمي‌ماند مثل همان كشتن قناري زيبا... در موسيقي اين ديدگاه وجود ندارد. موسيقي را زبان بين‌المللي مي‌دانند، ولي جنس موسيقي شما صرفا آوا و موسيقي نيست. بالاخره يك شعر به آن وصل است. مخاطب شما در ديگر كشورها با اين موضوع چه برخوردي داشته است؟ نگاهش يك نگاه زيباشناسانه صرف بوده يا جرقه‌هاي ديگري ديده‌ايد؟ معتمدي: ‌اكنون تمام فرهنگ‌هاي دنيا از راه موسيقي براي بچه‌هاي ايراني قابل مشاهده است. موسيقي رپ از هزار شبكه پخش مي‌شود. موسيقي پاپ و... هم همينطور. تنها موسيقي‌اي كه بچه‌ها مي‌توانند ببينند همين موسيقي ايراني است. طبيعي است ما در اين حالت بخشي از فرهنگمان را از دست مي‌دهيم همان جا در پايان يكي از كنسرت‌ها با بچه‌ها نشستيم درباره اين موضوع بحث كرديم. به دوستان گفتم در يك كنسرت اروپايي احساس كردم اينها شعرهاي مرا بيشتر از ايران فهميدند. در كشورمان كسي زياد به شعرها دقت نمي‌كند. مخصوصا اگر شعر كمي عميق باشد اصلا حوصله اين را ندارد كه ذهنش را درگير كند. در اصل ذهن‌ها كمي تنبل شده است. به همين سبب من اعتقاد دارم موسيقي من را بهتر مي‌فهمند چون درگير الفاظ نيستند، كاملا به جريان موسيقي دل مي‌دهند و تحت تاثير فضاي خود موسيقي قرار مي‌گيرند. اين كاري است كه موسيقي هند توانسته انجام دهد، اما ما هنوز نتوانسته‌ايم. تصور ما از هند يك كشور كثيف و به هم ريخته است، اما موسيقي هند در دنيا تصوري ايجاد كرده است كه مردم اروپا و آمريكا تور هند مي‌گذارند و مي‌روند مي‌نشينند تا موسيقي هندي ببينند. عاشق فرهنگ اين مملكت شده‌اند و كثيفي خيابان‌هايش به چشم نمي‌آيد. موسيقي و هنر سينمايي هند در دنيا اين كار را كرده آن وقت ما مملكت به اين زيبايي با مردمان با فرهنگ، تميز و مرتب داريم نتوانسته‌ايم كاري كنيم و اروپايي‌ها فكر مي‌كنند ايران عقب‌افتاده‌تر از هند است. مي‌گويند مگر شما موسيقي داريد؟! بعد از مواجهه با موسيقي ايراني، تعجب مي‌كنند و مي‌گويند موسيقي ايران خاص است. شبيه آن را نشنيده‌ايم. نه شبيه موسيقي عربي است نه تركي، نه غربي و... . چون هر دولتي كه در ايران روي كار آمده از موسيقي سنتي دفاع كرده است. به نوعي مي‌توان گفت موسيقي سنتي هميشه ويترين همه دولت‌ها بوده است. بله اما بيشتر ويترين بوده است... مثلا چند ماه پيش اجلاس سران غيرمتعهدها بود. چقدر به تهران رسيدگي شد. چون قرار بود تاثيرگذارترين افراد هر كشوري درباره كشورمان نظر بدهند، اما همين رويكرد را درباره برگزاري كنسرت‌هاي موسيقي در هفته‌هاي فرهنگي كشورمان در ديگر كشورها نداشته‌ايم. مي‌توان گفت از اين لحاظ ضعيف‌تر از همه كشورها عمل كرده‌ايم. در اين شرايط موسيقيدان‌هاي خوب را اعزام نكرده‌ايم و موسيقي‌هاي بي‌جان را معرفي كرده‌ايم. كساني را نمي‌فرستيم كه شايستگي اين را داشته باشند كه سفير موسيقي ايران در جهان باشند. بعد مي‌گويند خب موسيقي‌ اينها حدش همين است. موسيقي ما رسانه ندارد شما برويد به مردم بگوييد مايكل جكسون را مي‌شناسي مي‌گويند بله. ولي لطفي و عليزاده را مي‌شناسي، مي‌بيني زياد نمي‌شناسد... ما موسيقي اصيل ايراني را كه هم ثروت ملي و هم ميراث ملي‌مان است ارائه نكرده‌ايم. خوب از آن استفاده نكرده‌ايم كه هيچ، آن را مشمول خسارت هم كرده‌ايم. البته يك نكته را هم بگويم مثلا در برخي مناطق و مراكز خريد تهران تا چند سال پيش برخي جوانان گيتار دستشان بود. در اصل يك جور مد بود، اما در حال حاضر بيشتر تار و سه‌تار مي‌بينيم. به نظر شما نسل بين 20 تا 30 سال در حال بازگشت به موسيقي سنتي است؟ اين موضوع تنها محدود به موسيقي نيست و در همه مقوله‌ها ديده مي‌شود. بشر امروز نياز به بازگشت را حس مي‌كند. برخي كشورها خيلي تجربه‌ها را زودتر از ما انجام داده‌اند. ما علاقه ذاتي داريم كه از تجربه ديگران استفاده نكنيم و خودمان همه چيز را تجربه كنيم. خسارت‌هايش را هم بپردازيم. اگر به كشورهاي مدرن و پيشرفته برويد، مي‌بينيد مقداري از اين تكنولوژي دلزده شدند و به سمت هنرهاي اصيل‌ترشان برگشته‌اند، چون درك كرده‌اند اين نگاه ريشه در زيبايي‌شناختي دارد و از نگاه پوچ‌گرايانه به هنر فاصله گرفته‌اند. بگذاريد يك مثال عيني خارج از موسيقي بزنم. در حال حاضر فروشگاه‌هايي كه لباس‌هايي با الياف طبيعي و طراحي‌هاي قديمي دارند مورد استقبال مردم قرار گرفته‌اند. من خودم سال گذشته به اين نتيجه رسيدم كه نمي‌توانم در تهران زندگي كنم و به قمصر برگشتم. هم اكنون بخش عمده‌اي از هنرمندان از تهران رفته‌اند. يعني به نوعي بازگشت شروع شده است، اما بايد كارهايي انجام دهيم كه خسارت بيشتري نپردازيم. چون هر چه ما تعلل كنيم ضرر و زيان بيشتري دارد. اين را هم بگويم كه به نظرم بهترين وسيله تاثيرگذار روي توده‌ها رسانه است. ما بايد از طريق رسانه حرف‌هايي را كه نياز است به مردم منتقل كنيم. بسياري مي‌گويند موسيقي ايراني نيازمند نوآوري است. تا چه حد به تغيير در ساختار موسيقي ايراني معتقد هستيد؟ اول بايد تعريفمان را از تغيير مشخص كنيم. اين كه از موسيقي يك مملكت ديگر خوشمان بيايد و آن را با تار و سه‌تار و ني بزنيم كه نشد تغيير! موسيقي هند و فلامنكو را با تار و سنتور زدن نمي‌شود نوآوري! اين خودش كهنه‌آوري است. ما ده‌ها نفر مثل حسين عليزاده داشته‌ايم كه كاري نو و منطبق با موسيقي ايراني انجام داده‌اند. كارشان در چارچوب موسيقي ايراني بوده و حتي بنيانگذار يك مكتب هنري هم شده‌اند. نوآوري ما هميشه در سطح بوده و به پوسته كار مي‌ماند. تعريفمان از نوآوري شده چيزي شبيه به اين كه موتور پژو روي بدنه پرايد سوار مي‌كنند و ما ذوق هم مي‌كنيم! در بخشي از صحبت‌هايتان گفتيد بايد از طريق رسانه‌ها آنچه لازم است را به مردم منتقل كنيم. اجازه بدهيد كمي هم درباره نقش مردم حرف بزنيم. به نظر شما چرا مردم ما حاضر نيستند براي موسيقي هزينه كنند؟ مردم ما هنوز ياد نگرفته‌اند براي آلبوم موسيقي پولي پرداخت كنند، با اين كه موسيقي را بسيار دوست دارند. هنوز به جايي نرسيده‌ايم كه موسيقي جاي مهمي در زندگي ما داشته باشد. سبد كالاي فرهنگي كه مسئولان از آن حرف مي‌زنند در هيچ خانه‌اي وجود ندارد. همين يك مشكل فرهنگي است. ما مدعي هستيم كشوري فرهنگي با ايدئولوژي الهي و عرفاني داريم، اما در عرصه فرهنگي هيچ يك از كارهاي هنري و فرهنگي به عنوان شغل شناخته نمي‌شود. شغل شما چيست؟ محقق، مترجم، شاعر؛ اينها به عنوان شغل پذيرفته شده نيست. من موزيسين هستم شغل كه نيست هيچ، طردت هم مي‌كنند. همين مي‌شود كه پردرآمدترين شغل در كشور ما مي‌شود مواد غذايي. آن وقت كار فرهنگي را مي‌گويند دورش نرويد كه بدبختي مي‌آورد. يكي از هم‌سن و سال‌هاي من وارد كار خريد و فروش سوسيس شد، هفته‌اي يك مقدار سوسيس مي‌آورد و مي‌فروخت، در حال حاضر تاجر مواد پروتئيني در ايران است! اما ما در نيازهاي اصلي زندگي‌مان مانده‌ايم. ما ايدئولوژي‌ كشور آمريكا را قبول نداريم، اما آنجا كسي يك رمان موفق بنويسد زندگي‌اش تامين است. آلبوم موفق منتشر كند تا آخر عمر مي‌تواند با همان زندگي كند. در كشور ما افراد تاثيرگذار زياد هستند، اما زندگي‌شان تامين نيست. همين نشان مي‌دهد هنوز مقولات فرهنگي جايگاهي ندارد و اين به مرور نيازش احساس مي‌شود. بسياري از خوانندگان خودشان اثرشان را روي سايت‌ها قرار مي‌دهند تا مردم دانلود كنند. فكر نمي‌كنيد خود هنرمندان موسيقي هم مقصر هستند؟ در كشور ما عمر مفيد فروش اثر موسيقي يك هفته است و بعد از آن شنيده نمي‌شود. باور كنيد اگر مردم بدانند اين كارها چگونه ضبط مي‌شود ديگر رويشان نمي‌شود آن را دانلود كنند. اگر يك بار ببينند نه تنها دانلود نمي‌كنند بلكه مي‌گويند پولي كه مي‌پردازيم كم است. باور كنيد اگر عشق به هنر نداشته باشيم اصلا نمي‌توانيم هيچ كاري انجام دهيم، از بس دشوار است! نگاهي به تاثير فوتبال و موسيقي بر جامعه بيندازيد و آنها را با هم مقايسه كنيد. سرمايه‌گذاري فوتبال زياد است. تا حدي كه مي‌توان با قاطعيت گفت تمام مضراب‌هايي كه يك استاد موسيقي مي‌زند و كار فرهنگي مي‌كند قيمتش با يك شوت فوتباليست به توپ يكي درمي‌آيد! به نظرم اين خارج از انصاف است ما هم كه مدعي سيستم فرهنگي و نظام فرهنگ‌مدار هستيم از موسيقي حمايت كه نكرده‌ايم هيچ، چوب لاي چرخش هم گذاشته‌ايم. البته اين مقايسه سال‌هاست بين فوتبال و ساير هنرها انجام مي‌شود و خيلي قابل پذيرش هم نيست. بله! سال‌هاست انجام مي‌شود چون هيچ ترتيب اثري داده نشده است. اتفاقا تلخي ماجرا در همين است كه حرف تازه‌اي نيست، 20 سال است كه گفته شده و كسي نشنيده... خيلي از بحث اوليه‌مان دور شده‌ايم. بگذاريد راهكارهاي شما را براي آشتي مردم با آواز ايراني بشنويم. موسيقي ايراني كه سال‌هاست توليد مي‌شود، متناسب با سطح شنيداري جامعه نيست. توده مردم با موسيقي جدي ارتباط نمي‌گيرند و در اين شرايط متاسفانه موسيقي مردمي را هم حذف كرديم. بهتر است در نگاهمان به موسيقي بازنگري داشته باشيم. هنرمند نبايد از مردم توقع داشته باشد مثل او فكر كند و ما از يك طرف مي‌گوييم جامعه با موسيقي ارتباط نمي‌گيرد، از طرف ديگر كارمان را ارائه نمي‌دهيم. فكر مي‌كنم بايد همه اينها را از ابتدا بررسي كنيم و به تعريف درستي از آنها برسيم. خود شما به عنوان يك خواننده موسيقي ايراني حاضريد چه تغييراتي در كارهايتان انجام دهيد تا مخاطبان را به سمت موسيقي ايراني جلب كنيد؟ سعي دارم در كنار حفظ اصالت موسيقي ايراني سليقه مردم عام را هم در نظر بگيرم. تازگي‌ها دارم به پخش گسترده سوپرماركتي هم فكر مي‌كنم، به نظرم بهتر است همه موزيسين‌ها به اين عرصه وارد شوند. فكر نمي‌كنيد ورود آواز ايراني به سوپرماركت‌ها نوعي ريسك باشد و حتي از جانب موزيسين‌ها هم برخورد خوبي با آن نشود؟ خودم را براي اين ريسك آماده كرده‌ام و همه بدنامي‌هايش را مي‌پذيرم. ما چيزهايي را بت كرديم كه اگر واكاوي كنيم، پوچ است. نمونه‌اش تيتراژ خواندن براي سريال‌هاست، زماني فكر مي‌كردم تنزل است، اما فكرش را كه مي‌كنم نمي‌فهمم چرا چنين طرز فكري داشته‌ام. چون از همين طريق مي‌توان بهترين ارتباط را با مردم برقرار كرد. منبع: جام جم آنلاین

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: