14قرن عاشورا و تغییرات آن در طول زمان
محرم و عزاداری اش، در طول چهارده قرن گذشته، روزهای زیادی را به خود دیده است.
بعد از حمله مغول و سر کار آمدن دولتی که با عزاداری محرم ضدیت نداشت و البته در نتیجه وحشتی که مغول بر ایران حاکم کرد،آیینهای عزاداری عاشورا شد فرصت سوگواری بر مصائب بزرگی که مصیبتهای دیگر در پیش آن رنگ میباخت.در دوره صفویه و قاجار به جنبه نمایشی مراسم افزوده شد. در زمان پهلوی و با ممنوعیت مجدد عزاداری،دوباره این مراسم، نقشی سیاسی به عهده گرفت و در همه این ادوار، عزاداری امام حسین(ع) بارزترین جلوه و نمادی بود که شیعه به وسیله آن، اعلام موجودیت میکرد. سال 61 هجری اولین نوحه تاریخ را خود امام حسین(ع)خوانده است، در مقاتل آمده که امام بر سر هیچ شهیدی گریه نکرد و نوحه نخواند مگر برادر علمدارش. آن جا بود که«و بان الانکسار فی وجه الحسین و بکا بکائا شدیدا»(و شکستگی در چهرهامام(ع)پدیدار گشت و گریست، گریستنی شدید.) آنگاه این نوحه را امام(ع)خواند: کسروا بقتلک ظهر سبط محمد و بکسره انکسرت قوی الاسلام قطعوا بقطع یدیک و انقطعت به ایدی النبی السامی (با قتل تو کمر سبط پیامبر شکست و با این شکست قوای اسلام شکسته شد. با قطع دو دست تو در حقیقت دستان پیامبر عرب را جدا کردند.) پرچم پرچم و علَمی که در جلوی دستههای عزاداری و برای مشخص کردن دستهها از هم استفاده میشود، یادگاری از علم(پرچم) حضرت عباس است. از آداب علمداری، بیرون نبردن علم در شب شام غریبان است. شبی که دیگر علمداری نمانده. سال61 هجری اولین مجلس عزاداری امام حسین(ع) در دل پایتخت یزید برگزار شد. پس از ورود کاروان اسرا به شام و خطابه خوانی امام سجاد(ع) در مسجد اموی، یزید به اهل بیت اجازه داد که عزاداری کنند و آنان به مدت سه روز، به طور رسمی در شام عزاداری کردند. اهل بیت در راه بازگشت هم مدام مجالس عزا برپا میکردند. در مدینه، با ورود کاروان اهل بیت،عزای عمومی برپا شد و تمامی مردم شهر ناله و ضجه کردند. حضرت زینب(س)مدام برای برادرش مجلس عزاداری بر پا میکرد. تا جایی که والی مدینه به یزید نوشت: «وجود این زن در مدینه، اندیشهها را تحریک میکند.او سخنور و دانا باهوش است.او واقعه[عاشورا] را برای همه تعریف میکند و کسانی که با او همراهی میکنند، خون حسین را مطالبه میکنند.»تبعید حضرت زینب(س)به شام به همین دلیل بود. سال 65 هجری آن دسته از اهل کوفه که به خونخواهی امام حسین(ع)قیام کردند و «توابین»لقب گرفتند،نخست به کربلا آمدند و بر سر مرقد امام حسین(ع)به عزاداری پرداختند وآن گاه به جنگ لشگر شام رفتند. سال 95 هجری امام محمد باقر(ع)در خانهاش مجلس سوگواری تشکیل میداد و اهل خانه را به عزاداری میخواند.امام(ع)به شاعران دستور میداد در رثای جد شهیدش شعر بگویند.از وصیتهای امام باقر(ع)،یکی برگزاری مجلس عزای امام حسین(ع)در روز عرفه و صحرای عرفات به مدت ده سال بود. سال 130 هجری روایت شده که امام جعفر صادق(ع)از عبداللّه بن حماد بصری پرسید: «به من خبر رسیده که گروهی میآیند نزد حسین(ع)،از اطراف کوفه و غیر ایشان،و برای آن حضرت نوحهگری میکنند.پس بعضی [قرآن]قرائت میکنند،برخی قصه[روز عاشورا]میگویند،برخی نوحهگری میکنند و گروهی دیگر مرثیه میخوانند.آیا این خبر، درست است؟»عبداللّه پاسخ داد:«فدایت شوم!آری؛من آنچه را میفرمایید،دیدهام.»امام صادق(ع)خوشحال شد.فرمود:«سپاس خدای را که در میان مردم،گروهی را قرار داد که نزد ما میآیند و ما را حمایت میکنند و بر ما مرثیه میخوانند.» سال 180 هجری خلفای عباسی،با آن که از ابتدا با شعار اهل بیت سر کار آمده بودند، اما زیارت قبر امام حسین(ع)را ممنوع اعلام کردند.گزارشهای متعددی از مجازاتهای قطع دست و یا کشتن برای زیارت کربلا در دوره هارونالرشید در دست است. سال 200 هجری درباره عزاداری حضرت رضا(ع)چنین نوشتهاند:امام(ع)،دعبل خزاعی،شاعر معروف را میخواست،به او به عنوان«یاری دهنده اهل بیتـ»خوشامد میگفت.وقتی که دعبل مرثیهاش را میخواند، حضرت(ع)پردهای نصب میکرد تا اعضای خانواده،پشت آن بنشینند و گوش کنند مرثیههای طولانی و سوزناک دعبل،صدای شیون حضار را بلند میکرد و گاه میشد که امام رضا(ع)چندبار از حال برود.ظاهر امام رضا(ع)در دوره ولایت عهدی میخواست مجالس عمومی عزاداری برگزار کند که حکومت عباسی مانع میشد. سال 325 هجری ابناثیر در تاریخ«الکامل»خود ذیل حوادث سال 352 قمری،یعنی پس از فتح بغداد به دست امیران شیعه آلبویه،مینویسد:«در دهم محرم این سال،معزاللدوله دیلمی به مردم دستور داد که برای حسین علی(ع)دکانهایشان را ببندند و بازارها را تعطیل کنند و خریدو فروش نکنند ونوحه بخوانند و جامههای خشن و سیاه بپوشند و زنان موی پریشان و روی سیاه کرده و جامه چاکزده، نوحه بخوانند و در شهر بگردند و سیلی به صورت بزنند.ومردم چنین کردند.و به سبب زیادی شیعیان و نیز بدان سبب که خلیفه با ایشان بود،کسی قدرت نداشت که مانع شود.»این اولین دسته تاریخ است.اولین سالی که در مرز خلافت عباسی و در سطحی گسترده برای شهید کربلا عزاداری شد. دسته سینه زنی عزاداری دسته جمعی و علنی و نمادین،سنت ایرانیان باستان در سوگ سیاوش بود که پس از اسلام برای شهید بزرگ اسلام اجرا شد.(سرزمین دیلم و طبرستان یعنی مازندران امروزی که زادگاه امیران آلبویه است،خیلی دیر به دست مسلمانان فتح شد و سنتهایشان ریشه در فرهنگ قدیمیشان داشت.) سینهزدن هم رسمی ایرانی است که از ایران باستان به جا مانده. همچنین رنگ سیاه پوشیدن در عزاداری(برای اعلام و نمایش عزادار بودن)خاص ایرانیان بود و هنوز هم در میان عرب رسم نیست.برای همین،متعصبان اهل سنت به این امور«شمار الجاهلی» میگفتند. سالهای 590-390 هجری در دورهغزنویان و بعد هم سلجوقیان،عزاداری عاشورا دوباره ممنوع شد. اما بعضی جاها عزاداریهای محدود و محلی بر پا بود.دراین عزاداریها بیشتر از رسوم قدیمی استفاده میشد.مثل مراسم نخلگردانی.در مقابل،متعصبان سنی،در برابر مراسم سوگواری امام حسین(ع)آیین سوگواری مصعب بن عمیر(از صحابه پیامبر)را برگزار میکردند.و روز عاشورا را روز عید اعلام میکردند.در«تحفه الابرار»میخوانیم:«خلایق به تبع یزیدیان،در دهه عاشورا،به عیش و شادمانی میگذرانند و در لیله العاشر[شب عاشورا]دست خود را حنا بسته،تا روز به سماع و غنا میبودند.چنانچه روز دهم محرم را کالعید دانسته،آن روز را«محیا» گویند و در آن روز به استماع و دف و نی و سماع میپویند.» نخل نخلهای عزاداری،شبیه به تابوتهای قدیمی ایرانی است.نخل گردانی خاص مناطق کویر مرکزی ایران است. سال 905 هجری سلطان حسین بایقرا از نوادگان تیمور بود که از 857 تا 911 قمری،در هرات وخراسان حکومت میکرد.او که عهدش درخشانترین دوران تیموریان است،از کمالالدین حسین بن علی بیهقی سبزواری معروف به کاشفی(از عالمان آن روزگار)خواست داستان کربلا را بنویسد. ملاحسین کاشفی کتابی نوشت با عنوان«روضه الشهدا فی مقاتل اهل البیت».«روضه الشهدا»کتابی است درباره تاریخ مصیبتهای پیامبران، و تفصیل احوال امامان شیعه،به ویژه شرح وقایع کربلا؛که به نثر فارسی -عربی نوشته شده است.این کتاب با حمایت دربار عمومیت یافت و تا مدتها تنها منبع مداحان بود.برای اطلاع از متن و محتوای«روضه الشهدا»،به خطابه امام حسین(ع)در روز عاشورا با اهل کوفه در این کتاب توجه کنید:«ای اهل عراق!سوگند بر شما میدهم که میدانید که من نبیره مصطفایم و سبط رسول خدایم و جگر گوشه فاطمه زهرایم و قرهالعین علی مرتضایم.برادرم حسن مجتبی.عمم جعفر طیار.به چه وجه،خون مرا حلال میدارید و آبی که بردد و دام و یهود و نصاری حلال است،از من باز میگیرید؟...آیا اکنون که به قول شما آمدهام،به مکرهای نهانی،قصدهای ناگهانی میکنید و آبگینه نازک دلهای ما غریبان را به سنگ غدر و جفا در هم میشکنید؟»مقایسه این تکه از متن با قسمت مشابه از یک متن کهن،یعنی ترجمه تفسیر طبری که ششصد سال پیش نوشته شده،گویای همه چیز است.به احن امام در این دو اثر، خوب توجه کنید:«هرکه داند از شما که من کیستم،خود داند. و هر کس که نداند، من پسر دختر پیغامبرم و پسر عمزاده ویام... شما بدین بیابان، آهنگ کشتن من کردید، و نه از خدای ترسیدید و نه از روز رستاخیز و نه از روان پیغامبر شرم دارید. من تا اندر میان شماام خون کس نریختم و خواسته کس نستدم؛ به چه حجت خون من حلال دارید؟» روضه رواج کتاب«روضه الشهدا»آن قدر زیاد شد که به مرور زمان، مداحانی که از روی این کتاب میخواندند،«روضه خوان»(کسی که کتاب روضه الشهدا را میخواند)و این مجالس، مجلس«روضه» لقب گرفتند. سال710 هجری پس از سلطه مغول،(جز در مورد سربهداران) مراسم عزاداری از حالت اعتراض سیاسی خارج شده و به مراسم خاص مذهبی محدود، منحصر شد. نوشتهاند سلطان محمد خدابنده الجایتو که در دوران سلطنتاش شیعه شد، به میان دستهای عزاداری میآمد و سینه و زنجیر میزد. زنجیر زنجیر زدن در مراسم عزاداری،از عادتهای مغولان بود.زنجیرزنی در هند و پاکستان رواج دارد. سالهای 1148-910 هجری با روی کار آمدن دولت صفوی و رسمیت یافتن تشیع دوازده امامی، عزاداری محرم جدیتر و رسمیتر شد.در این دوره،روضه خوانی و مناقب خوانی،دیگر یک شغل به حساب میآمد.پیتر دلاواله،سیاح ایتالیایی در سال 1027 قمری از اصفهان،پایتخت صفویان،یکی از دقیقترین گزارشها در این مورد را به دست میدهد:«تشریفات و مراسم عزاداری عاشورا به این قرار است که همه غمگین و مغموم به نظر میرسند و لباس عزاداری به رنگ سیاه-یعنی رنگی که در مواقع دیگر، هیچ وقت مورد استعمال قرار نمیگیرد-بر تن میکنند.هیچکس سر و ریش خود را نمیتراشد و به حمام نمیرود.به علاوه،نه تنها از ارتکاب هر گناه پرهیز میکند،بلکه خود را از هر گونه تفریح و خوشی محروم میسازد.همه با هم آهنگهای غمانگیز در وصف حسین(ع)و مصائب وارد بر او میخوانند و دو قطعه چوب یا استخوانی را که در دست دارند، به هم میکوبند و از آن،صدای حزنانگیزی به وجود میآورند.پس از این که روز دهم محرم یعنی روز قتل فرا رسید،از تمام اطراف و محلات اصفهان،دستههای بزرگی به راه میافتد که بیرق و علم با خود حمل میکنند و بر روی اسبهای آنان،سلاحهای مختلف و عمامههای متعدد قرار دارد.به علاوه،چندین شتر همراه دستهها هستند که بر روی آنها جعبههایی حمل میشود که درون هر یک،سه چهار بچه،به علامت بچههای اسیر حسین شهید(ع)قرار دارند.علاوه بر آن،دستهها هر یک به حمل تابوتهایی میپردازند که دور تا دور آنها مخمل سیاه رنگی پیچیده شده.» تعزیه قدیمیترین اطلاع موجود از تعزیه مربوط به عهد صفوی است.رواج بیشتر تعزیه اما مربوط به عهد قاجار و پس از حکم معروف میرزای قمی در خصوص بلامانع بودن اجرای تعزیه از لحاظ شرعی است.با این حال به نظر نمیرسد که هنری با این درجه از شکوفایی،سابقه کهن نداشته باشد.محققان حدس میزنند آیین تعزیه از مراسم سیاوش خوانی آمده باشد. سالهای 1310-1212 هجری فتحعلی شاه قاجار در بعضی از شبهای جمعه،به خصوص در ماههای محرم و صفر و رمضان،مجلس روضه خوانی بر پا میکرد.در دوره او، تعداد زیادی تکیه در تهران بر پا شد.معروفترین تکیه تهران را ناصر الدین شاه با نام«تکیه دولتـ»ساخت.بر اساس آمار سال 1268 قمری،تهران با 155736 نفر جمعیت 107 مسجد و 54 تکیه داشت. در این تکیهها تعزیه بر پا میشد و روضه خوانده میشد.جز در سال 1242 که عباس میرزای ولیعهد از عزاداری محرم برای ترغیب لشگریان به جهاد علیه روسها بهره برد،معمولا عزاداریهای عهد قاجار بیشتر به گریه کردن و گریاندن اختصاص داشته.قمه زنی از همین عهد رواج مییابد.کنت دو گوبینو،سیاح فرانسوی مینویسد:«خیابان،در ماه محرم،بیش از رمضان لبریز از قیافههای غمگین و افسرده است. روضهخوانها در راه اندازی دستهها نقش به سزایی دارند.این دستهها متشکل از مردان و کودکانیاند که علمهای سیاه یا سبز در دست دارند. این دستهها که شب هنگام،مشعل به دست،با قدمهای شتابان،از کوچهها میگذرند و پشت سر هم وارد تکیه شده،از تکیهای به تکیهای دیگر میروند وضمن چرخیدن،به نوحه سرایی میپردازند،بسیار تماشاییاند.آنها که همواره کودکان و زنان به دنبالش رواناند،در کوچهها با صدایی بلند،فریاد«یا حسین»و«یا عباس»سر میدهند و در مساجد،مقابل جایگاه روضهخوان یا مداح قرار گرفته،به شیوهای عجیب و بینظم،همراه با او به نوحه خوانی میپردازند.در طول دهه [اول]محرم،تمام ملت عزادارند.» تکیه لغت تکیه از دوره قاجار این معنا را پیدا کرد.شاه و شاهزادهها برای شرکت در مراسم عزا نیازمند جایی بودند که به آن تکیه بزنند! سال 1310 هجری سال 1310قمری مرض وبا در ایران و تهران شایع شد و تلفات زیادی گرفت.عین السلطنه،از وزرای آن عهد در«روزنامه»ی خاطراتش مینویسد:«طوری شده است که چه بنویسم.مردم،اهل ولایتی بودند،گریخته.همهمه و اضطراب مردم طهران،طوری شده که به نوشتن برنمیآید.طوری مردم ترسیدهاند که حقیقت، دیدنی و تماشایی است.همه چیز گران است.هیچ چیز پیدا نمیشود.اگر هم پیدا شود،خیلی گران است.به رغم بروز این بیماری مهلک،مردم طهران که در شهر مانده و یا به شمیرانات رفته بودند و حتی کسانی که به مناطق خارج از طهران گریخته بودند،در ایام محرم به عزاداری پرداختند. روضه خوانی و خیرات به حدی در طهران و شمیرانات زیاد شده که چه نویسم.آش امام زین العابدین(ع)در تمام کوچهها و گذرها طبخ میشود.دستهجات سینهزن متصل در گردش است...»