مشرق: متن پیش رو، گفتاری است از استاد حسن رحیمپور اَزغَدی که اسفندماه 1383 به پاسداشت نهضت عاشورا، در تالار ابنسینای مشهد ایراد شد. جنبشی برای پیروز نشدن (معادلهی تکلیف و نتیجه) حضرت امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه، عبارتی فرمودند که عرایضم را با آن آغاز میکنم. "اَلّلهُمَّ اِنِّي اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَكْرَهُ الْمُنْكَرَ" ؛ خدایا، من ارزشها را دوست دارم و از ضدّ ارزشها بیزارم. امام حسین(ع) با بیان این شعار، جنبش را آغاز و خروج از مدینه را عمومی و علنی کردند و با همین تعبیر در مزار پیامبر(ص)، از جدّ خویش خداحافظی و سفر خونین و تاریخی خود را آغاز کردند. معنای تاریخی و فراتاریخی این جمله کوتاه ولی پردامنه، آن بود که بیطرف نیستم و هرگز نخواهم بود. پس از این قیام، رویههای بسیاری در تاریخ واژگون شد. جنبش "کربلا"، انسان جدید و جهان جدیدی را ساخت؛ "انقلاب"، بدون امید به "پیروزی"، انقلاب با تأکید بر "وظیفه"، جنبشی برای "کشته شدن"، برای "پیروز نشدن"، برای "بت شکستن" و برای به زیر سؤال بردن "مشروعیّت" دستگاهی که به دین، تظاهر میکرد و دروغ میگفت. قیامی برای ادای "تکلیف" و نه الزاماً دستیابی فوری
به "نتیجه". [1] م قتلالحسین خوارزمى، ج 1: 186.
آنان كه به "نتيجه" و نه به "تكليف" ميانديشيدند، "نتيجه" نگرفتند و از قضاء جمع اندکی که به "تکلیف" و نه به "نتیجه"، میاندیشید، "نتیجه" گرفت. آنان که تنها برای پیروزی میجنگند، در واقع، برای خود میجنگند؛ با یک پیروزی، "مغرور" و با نخستین شکست در دستیابی به "نتیجهی فوری مادی"، مأیوس میشوند. اما آنان که برای "پیروزی" برنامهریزی میکنند، اما برای "وظیفه" و نه پیروزی، میجنگند در شکست و پیروزی، به یک اندازه پیروزند و امیدوار.
شهادتطلبی، "حسابگری" بدون چرتکهاندازی بازاری این همانجاست که هر کس میان "وظیفه" و "نتیجه"، اصالت را به "نتیجه" دهد، گرفتار پارادوکس "عقلانیّت و جهاد" یا "عشق و عقل" خواهد شد و صورت مسئله را معکوس میخواند. این نسبت چه وقت و در ذهن چه کسانی به یک تضاد لاینحل، تبدیل میشود؟ و از چه چشم و چشماندازی، "شهادتطلب" بودن را با "عاقل" بودن و یا "مجاهد" بودن را با "حسابگری" ناسازگار مییابد؟ این دو از چشم کسانی منافات دارند که هر جهادی را جز برای "پیروزی فوری و شخصی" و جز برای "سود کمّی و خصوصی"، غیرعاقلانه میبینند و ملاک "عقلانیّت" را نه "برهان"، بلکه "چرتکهاندازی بازاری" میدانند. چرتکه میاندازند تا قضاوت کنند چه کسی در طول تاریخ پیروز شده و چه کسی شکست خورده است. در همه منازعاتی که یک طرف آن "عقل" و در طرف دیگر، ارزش دیگری چون عشق یا شرع و یا هنر انعطاف و نقدپذیری باشد که بعضی نمیدانم چرا در برابر "یقین عقلی" قرار میدهند، باید مطمئن بود که در حقّ "عقل"، بدفهمی یا سوءتفاهم شده است. در تاریخ فرهنگ بشری، دستکم سه نوع تقابل با "عقل" صورتبندی شده که منشأ سه نوع دستهبندی تاریخی گشته است و در هر سه
مورد، اگر محل نزاع، به درستی تقریر شود و به ضریب دقت بحث بیفزاییم، این سوءتفاهم را میتوان برطرف کرد. سه صورت مسئله برای عقل (معادلهای با سه معلوم)
یکی تنازع "عقل و عشق"، میان عارف است با فیلسوف که در وثاقت "عقل"، شک میکند. دوم، تعارض میان طرفداران "قطعیّتپذیری عقل" با ذهنیّت شکاکانهی انتقادی در سنّت کانت به بعد که در کفایت "عقل"، اساساً شک کردند. سوم، دعوی تفاوت میان "عقل" و "شرع" و مباحثات جدلی میان فیلسوف با محدّث و متکلّمی که در کفایت و دقت "عقل"، ابراز تردید کند.
این سه صورت مسئله را اگر با نگاهی جامعتر، متعالی و از بالا بنگریم، با صلح و صفا، حلشدنی است، مشروط به آن که سهم "عقل" و سهم "عشق" و سهم "شرع"، همه به موقع و به اندازه و در جای خود (نه دیگری) پرداخت شود و این همان کاری است که در عاشورا و کربلا صورت گرفت. به ما تلقین میشود که در کربلا، دعوای "عشق" و "عقل" بود و شهدای کربلا، عشق را بر عقل، ترجیح دادند، بنابراین عاقل نبودند و یا عاقلانه عمل نکردند. میخواهم در این ذهنیّت که بین ما مشهور شده است، تردید کنیم که در کربلا، سهم "شرع" و "عقل" و "عشق"، یکجا و به اندازه، اداء شد و منافاتی در این میان نبود. هرگاه سهم هر یک به موقع پرداخت و عادلانه تقسیم شود، "عشق" و "عقل" و "شرع"، نه در برابر یکدیگر بلکه به مثابهی اجزای پروژهای واحد برای انسانسازی و برای مأموریت واحد، به کار میآیند.