کیفیت شهادت حضرت علی اکبر(ع)
پس از حملات پیدرپی علیاکبر (ع) به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود؛ لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین (ع) پرهیز میکردند.
ندای انقلاب: «علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب» در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد؛ وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کرده است: مادرش« لیلی» دختر «ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی» است؛ علی اکبر، در گفتار، وجاهت، تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا (ص) بوده است. روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است، چراکه جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنیامیه و زیبایی ثقیف موج میزند. کنیه آن حضرت «ابوالحسن» و لقبش علی اکبر است؛ زیرا بنابر صحیحترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است؛ برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت 25 سال نوشتهاند؛ ولی این قول مشهورتر است؛ از بنیهاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است. *خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر(ع) در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد؛ امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از اینکه بیدار شد، چند بار گفت: «انالله و اناالیه راجعون و الحمدلله رب العالمین» فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت: «ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و «انا لله و انا الیه راجعون» گفتی؟ فرمود:« پسرم، لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت: این گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها میرود؛ دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد؛ علی اکبر گفت: پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد؛ مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود:«چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.» علی اکبر گفت: پس باکی نداریم از اینکه بر حق بمیریم؛ امام حسین علیه السلام به او فرمود: خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود میبرد به تو عنایت کند. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ *مبارزات حضرت علی اکبر(ع) در روز عاشورا علی اکبر در روز عاشورا پس از آنکه از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند: من علی، پسر حسین فرزند علی هستم؛ به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیکتریم؛ آنقدر با نیزه با شما بجنگم که نیزهام خم شود؛ از پدرم حمایت میکنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود میآورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است؛ پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا. وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت؛ روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت؛ آنگاه نزد پدر آمد و در حالی که زخمهای زیادی برداشته بود، گفت: ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت؛ آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟ امام علیه السلام گریست و فرمود: آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده؛ دیری نمیگذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی. علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند: جنگ است که جوهر مردان را آشکار میسازد؛ درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود؛ به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آنکه تیغهای شما غلاف شود؛ و همچنان رزمید تا آنکه تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید. *کیفیت شهادت حضرت علی اکبر(ع) پس از حملات پیدرپی علیاکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود؛ لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز میکردند، ولی «مرة بن منقذ عبدی» که از دلاوریهای او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم. پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود؛ مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزهای او را از اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پارهاش کردند! بعضی نقل کردهاند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت؛ ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد. در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست؛ تو را سلام میرساند و میگوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن؛ و آنگاه فریاد زد و به شهادت رسید. *امام حسین (ع) و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر (ع) روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا (ص) را شکستند؛ پس از تو خاک بر سر دنیا باد! صدای گریه امام بلند شد، به گونهای که کسی تا آن زمان نشنیده بود. آنگاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندانهایش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت: فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی؛ پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد. در این هنگام زینب کبری (س) با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد میزد: ای برادرم، و ای پسر برادرم! و خود را بر روی علی اکبر افکند؛ امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند؛ آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمهای که در مقابل آن مبارزه میکردند بر زمین نهادند. امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت؛ سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت؛ امام خبر شهادت او را به دخترش داد؛ سکینه در حالی که فریاد میزد، خواست از خیمه خارج شود؛ امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود: ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش؛ سکینه گفت: ای پدر! کسی که برادرش را کشتهاند چگونه صبر کند؟!