همیشه می گفت دوست دارم در مجلس امام حسین شهید شوم

من همیشه حضورش را حس می کنم. مي فهمم كه همه جا در كنارم هست و هر كجا نياز به كمكش داشته باشم ياري مي كند. همه جا کمکمه. دائما در اين فكرم كه در كنار ماست و مراقب بچه ها و به همه مسائل زندگي ما آگاه است. قبل از تولد فرزندامان برخلاف تشخیص پزشکها که می گفتند دوقلوها هردوشون پسر هستند، سید علی از اول میدانست یکی از آنها پسر و ديگري دختر است. همون موقع هم اسم هر دو فرزند خود را انتخاب كرده بود و يكي را زينب سادات و ديگري را سيد حسين نام گذاشت.

کد خبر : 232132
حسینیه«فردا» -امير قرباني- چهارم محرم سال 1383 بود که به یکباره خبری تلخ همه عاشقان اهل بیت را بهت زده کرد."ارک در آتش سوخت" . ظاهرارکعت اول نماز مغرب بود که ناگهان صدایی بلند شد، یک نفر گفت: چادر یکی از خانم ها آتش گرفته، کمک، کمک. چند ثانیه بد صدای شیون زنان بود و هروله آنان به سمت در خروجی. نماز شکسته شد. به بالا که نگاه می کردی آتش همه جا را فراگرفته بود؟! همه دویدند. عده ای روی زمین افتادند و زیر دست و پا، له شدند بعد از چند لحظه بر اثر هجوم مردم در بسته شد. چون در رو به داخل باز می شد، فشار جمعیت اجازه باز شدن در را نمی داد فشار لحظه به لحظه زیادتر می شد و... بعضی ها از پنجره به پایین پریدند وبعضی ها هم در آنجا جان دادند.
پلیس که به مسجد رسید با دربسته ای مواجه شد که پشت آن به ارتفاع یک متر جمعیت روی هم افتاده بود. شهید سلام زاده جزو عزادارانی بود که در شب چهارم محرم در مسجد ارک تهران بود تا در مراسم سوگواری سید و سالار شهیدان حضور داشته باشد. او عاشقانه بال های خود را به سمت ارباب دو عالم گشود و خون آلود به محضر یار رسید. از همین رو گفتگویی با خانم باقرآبادی، همسر این شهید مسجد ارک انجام دادیم که در ادامه آن را می خوانید:

خانم باقرآبادی، خبر شهادت شهید سلام زاده چگونه به شما رسید؟ يادم هست كه به دليل بيماري و كسالتي كه آن روزها برايم ايجاد شده بود در منزل استراحت مي كردم من کمی کسالت داشتم ومریض احوال بودم و باید استراحت می کردم ، خب ایشون هرروز می آمدند وبه من سر میزدند روز شهادتشون با من تماس گرفتند و گفتند که یه کم دیر تر میان چند دقیقه بعد تماس گرفتند و دوباره گفتند که اگه من نتونم بیام ناراحت نمیشی ،گفتم چرا گفت امروز زودتر باید برم .3 روز بود ندیده بودمشون ولی گفتم اشکال نداره خلاصه رفت و ساعت حدودا 8شب بود از اقوام تماس گرفتند که میدونی مسجد ارک اتیش سوزی شده تا اون لحظه نمیدونستم بعد تلویزیون رو روشن کردم و دیدم بله این اتقاق افتاده دیگه تا ساعت 4 صبح کل فامیل بسیج شدند و دیگه فهمیدیم که ایشون شهیدشدند.... تا به آن زمان شده بود كه درباره شهادت حرفي بزند يا از شما بخواهد كه براي شهادت ايشان دعا كنيد؟ همیشه می گفت دوست دارم در مجلس امام حسین شهید شوم. اين جمله را هم هيچ وقت فراموش نمي كنم كه مي گفت دوست دارم پیش امام حسین، خونی برم. از آنجائیکه دين ما شهدا را زنده می داند شما به عنوان همسر شهید تا چه حد حضور ايشان را در زندگي حس مي كنيد؟ من همیشه حضورش را حس می کنم. مي فهمم كه همه جا در كنارم هست و هر كجا نياز به كمكش داشته باشم ياري مي كند. همه جا کمکمه. دائما در اين فكرم كه در كنار ماست و مراقب بچه ها و به همه مسائل زندگي ما آگاه است. بهترین خاطره اي كه از ايشان به ياد داريد چيست؟ خاطرات خوب كه زياد است ولي يادم می آيد قبل از تولد فرزندامان برخلاف تشخیص پزشکها که می گفتند دوقلوها هردوشون پسر هستند، سید علی از اول میدانست یکی از آنها پسر و ديگري دختر است. همون موقع هم اسم هر دو فرزند خود را انتخاب كرده بود و يكي را زينب سادات و ديگري را سيد حسين نام گذاشت. از حالات ايشان در هنگام فرارسيدن ايام عزاداري سالار شهيدان بگوييد. به جرات میگويم كه ایشان از عزاداران واقعی اباعبدالله(ع) بودند ، همیشه هم وقت فرارسيدن ماه محرم آماده مراسم مي شدند. در همه مجالس هم شرکت میکردند و حالشان در اين ايام دگرگون بود.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: