روایت امامعلی(ع) از حیوانیت انسانیت
نماز به عنوان ستون دین و معراج مومن، یکی از مهمترین و اساسیترین دستورالعمل انسانسازی و سیر و سلوک معنوی است به طوری که برخی از بزرگان فرمودهاند اگر نمازِ انسان اصلاح شود، همه امور انسان اصلاح میشود.
فارس: امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید: برخی از انسانها هستند که «الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان»، یعنی چهره انسانی دارند و در باطن حیوان هستند. «نماز» انسان را از حیوان شدن باز میدارد. نماز به عنوان ستون دین و معراج مومن، یکی از مهمترین و اساسیترین دستورالعمل انسانسازی و سیر و سلوک معنوی است به طوری که برخی از بزرگان فرمودهاند اگر نمازِ انسان اصلاح شود، همه امور انسان اصلاح میشود. این نماز علاوه بر احکام فقهی و ظاهری، آداب و اسراری دارد که آشنایی با آنها انسان را بیشتر با حقیقت نماز پیوند میدهد و قلبش را بهتر به سوی نماز سوق میدهد. به همین منظور، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، سلسله مباحث اسرار نماز را که توسط استاد فقید عرفان اسلامی، آیتالله محمدمهدی مهندسی(ره) مطرح شده و به وسیله یکی از شاگردانش گردآوری شده، تقدیم خوانندگان گرامی خود میکند. در بخش اول این موضوع مطرح شد که «چرا با نمازی که میخوانیم، رشد معنوی پیدا نمیکنیم». این هفته، قسمت دوم این مباحث از نظر میگذرد. بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین در بحث گذشته به طور اجمال اشاره شد که عبادات ما دارای احکام، آداب و اسرار هستند. باید معراج و لقاء الله را در این عبادات و نماز دنبال کنیم و هر چه بیشتر به اسرار نماز پی ببریم بیشتر با نماز مانوس میشویم و رشد میکنیم. به هر حال، همه این عبادتهایی که انجام میدهیم، سیر الی الله است. قبل از این که به مباحث اسرار نماز برسیم خوب است از زبان قرآن کریم، نکاتی را که خداوند متعال در معرفی نمازگزار و تاثیر نماز بیان فرموده، اشاره کنیم. نمازگزاران، حریص، بیتاب و انحصار طلب نیستند خداوند متعال در سوره مبارکه معارج فرمود: «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخْیرْ مَنُوعًا، إِلَّا الْمُصَلِّین». انسان مخلوقی است آزمند، حریص و طماع، وقتی که به گرفتاریها برخورد میکند، شری متوجه او بشود، جزع و فزع میکند. توان ندارد. کشش ندارد در مقابل این سختیها، لذا جزع میکند. اگر خیری سراغش آمد بر اساس روحیه انحصار طلبی میخواهد همه اینها را در خودش جمع کند. منوع است، انحصار طلب است، نمیخواهد به دیگران بدهد. سپس قرآن کریم استثناء کرده و فرموده: «الا المصلین» مگر نمازگزاران. انسان دو بُعد طبیعی و فطری دارد توضیح مطلب این است که انسان دارای دو بُعد است؛ یکی بُعد فطرت و دیگری بُعد طبیعت؛ هر کدام از اینها اقتضاء ویژه خودش را دارد. به حسب بُعد طبیعت، انسان موجودی است حریص، موجودی است آزمند، موجودی است بیصبر، موجودی است انحصارطلب، موجودی است که به دنبال نفسانیات و حیوانیت است. به حسب طبیعت از آلودگیها فراری ندارد، تنفری ندارد. اما تمام انسان، این نیست، این یک بخش انسان است. بخش طبیعی و گرایشات طبیعی اوست. همین انسان یک فطرت هم دارد. به حسب فطرت، خداخواه است، کمال جو است، کمال طلب است، اهل ترقی و تعالی و رشد است، اهل پرواز است، اهل معراج است، میخواهد از محدودیتها فرار کند و بالا برود. این اقتضای فطرت اوست. نباید همه گرایشهای انسان، برای طبیعت باشد اگر همه گرایشهای انسان به سمت طبیعتش باشد محصول چنین انتخابی و چنین گزینهای چیزی جز حیوانیت نیست. «إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سبیلا» اگر قرآن کریم، در مقام ارزیابی میفرماید: اینها چیزی جز مانند حیوان نیستند بلکه گمراهترند، به لحاظ این است که آنها سقوط کردهاند و در حوزه حیوانیت و طبیعت ماندهاند. به آن اقتضائات قشنگ فطری، به آن درخواستهای زیبای فطری، توجه نکردهاند. اما اگر حوزه فطرت، فعال و احیا شد، انسان رشد میکند. اگر انسان فقط در ساحت طبیعتش فعال شد نتیجهای جز حیوانیت نخواهد گرفت و اما اگر در حوزه احیای فطرت وارد شد و یک نگاه ارزشمندانه به خودش کرد و احساس کرد من فطرتی دارم که باید او را احیا کنم، با پی گرفتن این راهکارهای سالمی که در مجموع به عنوان دین مطرح میشود که بخشی از آن مسائل، بخش عبادات است، در واقع در معراج انسانی قرار میگیرد. انبیاء برای شکوفا کردن فطرت انسانها مبعوث شدهاند کار انبیاء، همین است و انبیا، احیاگران فطرت انسانی هستند. یعنی انبیا آمدهاند و کارشان را در فطرت انسانها متمرکز کردهاند که این فطرت را احیا کنند؛ بالایش بیاورند و زندهاش کنند. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم» (اى کسانى که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخواند که شما را حیات مىبخشد) (انفال /24) انبیاء میخواهند حیات به انسانها بدهند، این کدام حیات است؟ آیا همین حیات دنیوی است؟ این حیات دنیا را که داریم. مراد، حیات برتر است. حیات فراتر از آنچه که در حوزه طبیعت و حیوانیت محدود و محصور است. بنابراین انبیا همه احیاگران فطرت انسانی هستند. آنها میخواهند انسانها را پاک کنند. انبیاء انسانها را از چه چیزی میخواهند پاک کنند؟ جوابش این است که از آلودگیهای حیوانی میخواهند پاک کنند. انبیاء میخواهند انسانها را بیدار کنند. از چه بیدار کنند؟ از این که متوجه باشند که سقوط نکنند، در جرگه حیوانیت و در فضای حیوانیت ساقط نشوند. این کار انبیاست. هیچ پیغمبری نمیگوید گرایشهای طبیعی خود را نابود کنید انبیاء نمیآیند طبیعت را از انسان بگیرند و از بین ببرند. هیچ پیغمبری نمیگوید طبیعت را نابود کنید، میگوید فطرت را احیا کنید تا طبیعت رنگ فطرت بگیرد. میگوید فطرت را احیا کن تا آن قوای طبیعی رنگ تقدس بگیرد، نمیخواهد بگوید شهوت را نابودش کن، نمیخواهد بگوید با غضب مبارزه کن و نابودش کن. نمیخواهد بگوید با آن گرایشاتی که در حوزه طبیعت تو وجود دارد باید بجنگی و آنها را ریشه کن کنی. به هیچ وجه هیچ پیغبمری چنین پیامی در رسالتش نیست. منطق انبیاء این است: اگر تن پروری جانت بمیرد / اگر جان پروری، تن، پر بگیرد کار انبیاء این است که سراغ انسانها بیایند و آنها را اهل پرواز کنند، حتی بدن و امور بدنی او را هم اهل پرواز کنند و به انسانها هشدار بدهند که راهی را انتخاب نکنید که نه تنها امور بدنی شما سقوط کند، فطرتتان هم ساقط شود. کار انبیاء این است که راهی را به روی تعالی بشر باز کنند، به گونهای فطرت را تغذیه کنند و به گونهای راهکار برای به فعلیت رسیدن قوا و استعدادهای فطرت انسانی فراهم کنند که طبیعت آنها هم اوج بگیرد. ای انسان، سعی کن ریزش نداشته باشی، همهاش خیزش باشد پس اگر میگوییم انبیاء، احیاگران فطرتند، معنایش این نیست که نابود کنندگان طبیعتند، بلکه آنها احیاگران فطرتند و تعالی بخش به جنبههای طبیعی. یعنی همه چیز انسان با همه ابعاد وجودش میخواهند ترقی کند که ای انسان سعی کن ریزش نداشته باشی، همهاش خیزش باشد. ای انسان سعی کن راهی را بروی که هیچ چیزی از تو ساقط نشود، هیچ چیزی از تو نریزد. همه سرمایه وجود تو، معراج داشته باشد. ای انسان همهاش سعودی حرکت کن، همهاش معراجی حرکت کن. این پیام انبیاست. و اگر واقعا انسانها به حقیقت، این را درک کنند در یک بررسی واقعا عقلانی کیست که منکر این مسیر برتر بشود؟ کیست که منکر این راه و روش بشود که یک اندیشهای آمده سراغ انسانها که میخواهد همه داراییهای انسان را در یک مسیری قرار بدهد که هیچ خسرانی، هیچ ورشکستگی، هیچ ضرری، هیچ از دست دادنی، هیچ ریزشی و سقوطی در آن نباشد و انسان با جمیع داراییهای ظاهر و باطن طبیعت و فطرتش همه را خیزش داشته باشد، همه ترقی و تعالی باشد. نماز، بُعد طبیعی انسان را تعدیل میکند یکی از آموزههایی که در جهت دادن به احساسات طبیعی ما، و در متعالی کردن احساسها و خواستههای حیوانی ما، و به عبارت دیگر در تعدیل این قوای حیوانی و طبیعی ما میتواند نقش مهمی داشته باشد نماز است. نماز فضایی را در انسان به وجود میآورد که اگر انسان در این فضا قرار گرفت طبیعت او ساماندهی میشود. نماز فرصتی است که اگر انسان در این فرصت قرار گرفت در حقیقت در یک سامانه انسان واقعی قرار میگیرد، نه یک انسانی به ظاهر انسان اما به باطن غیر انسان. امام علی(ع) فرمود: بعضیها به ظاهر انسانند و به باطن، حیوان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهج البلاغه فرمود: برخی از انسانها هستند که «الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان»، چهره ظاهری آنها انسان است، اما وقتی که جان شکافی کنی و به درون دلش بروی، میبینی چیزی جز حیوانیت نیست. صورت ظاهر، چهره انسانی دارد اما در باطن یک حیوان است. نماز، انسان را از حیوان شدن باز میدارد. نماز انسان را از سقوط باز میدارد. نماز بازدارنده از ریزش استعدادهاست. نماز جلوی ضایع شدن پتانسیلهای معراج انسان را میگیرد. نمیگذارد این توانمندیها و این پتانسیلهایی که معراج انسان را میخواهد تأمین کند ضایع شود و از بین برود. احیای فطرت یعنی چه؟ احیای فطرت معنایش این است که حجابها از جلوی چشم باطنی انسان کنار میرود و میتواند حقیقت را درست ببیند. میتواند با حقیقت محض و کمال، ارتباط برقرار کند، از عوالم مقید و محدود سفر میکند. این زمینی، آسمانی میشود و میتواند با مدارج ترقی و تعالی که دنبال میکند فنایی در کمال مطلق پیدا کند و در صورت ظاهر که یک انسان است وقتی به باطنش میروی میبینی این انسان، گسترهاش به گونهای است که همه عوالم وجود را گرفته است. اگر انسان واقعا حیات طیبه را که سرلوحه کار انبیاست پاسخ مثبت دهد و دعوت انبیا را استجابت کند و راهکارهای عبادی را آن گونه که هست بشناسد و درست طی کند، یک موجودی میشود که از نظر ارزشی نمیشود برایش، حدی معین و مشخص کرد. موجود مادی نرخش در حوزه ماده محصور و محدود است. حد موجود نباتی، مشخص است، هزاران سال بر او بگذرد یک گیاه است و نبات است و درخت. موجود حیوانی در حد حیوانیت متوقف است، بالا نمیآید، عالم فرشتگان و جبروتیان نیز حد مشخص و معینی دارند. اما وقتی مساله انسان مطرح میشود و سخن از مسئله معراج فطرت انسان به میان میآید اگر درست در این مدار و سیر و سلوک عبادی قرار بگیرد نمیشود برایش مرز و حد، تعیین کرد. موجودی است که همه مرزها را میشکند و پشت سر میگذارد و به اوج ترقی و تعالی راه پیدا میکند. آنچه آندر وهم ناید آن شود. لذا اهل معرفت میگویند انسان یک موجود «لایقف» است، وقوفی ندارد، توقفی در سلوک او نیست. نه تنها توان این را دارد که معراج در عقول و جبروت پیدا کند، حشر با ملکوتیان و جبروتیان پیدا کند، بلکه فوق طور عقل هم سیر و سلوک میکند تا آنجایی که از برترینهای عالم تجرد، زبان باز میکند که: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَة لَاحْتَرَقْتُ» اگر من یک بنده انگشت بخواهم نزدیک بشوم میسوزم، یعنی استعداد من بیش از این نیست، توانمندی وجود من بیشتر از این نیست. اما خطاب به انسان کامل میکند که: «تقدم یا محمد» اما تو میتوانی جلو بروی. این به لحاظ ویژگی انسانی است که بتواند یک مظهریت جامع نسبت به همه کمالات هستی پیدا کند. شما در مجموعه عالم خلقت موجودی ندارید که از این فرصت برخوردار باشد و از این توانمندی برخوردار باشد که بتواند همه زیباییها و همه کمالات هستی را به تصویر بکشد و نمادی باشد از همه این زیبایی. فقط نوعی به نام انسان است که این استعداد و این توانمندی در وجودش نهفته است. پس ببینید اگر این انسان مسیر ترقی را رها کند و گرفتار طبیعت دنیوی شود، از حیوانیت، سر در میآورد و اگر در سامانه عبادات قرار بگیرد، موجودی میشود که برای او نمیشود تعیین مقام و جایگاه و نرخ و موقعیت کرد. وقوفی در هیچ مرحلهای از مراحل کمال ندارد و هر چه را که بالا بگویید باز بالاتر از او برای انسان میتواند باشد. حیات طیبه یعنی چه؟ قرآن کریم میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ؛ هر کس کار شایستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند، خواهیم داد» (نحل/97) حیات طیبه، یعنی قرار گرفتن در این مسیر. حیات طیبه یعنی در حوزه زندگی فراسوی این عالم ماده قرار گرفتن و ارتزاق از آن حقایق برتر داشتن. قرآن کریم میفرماید: نماز نقش بسیار سازندهای را در ایجاد و تأمین این نیازمندی فطری انسان دارد. به آیات سوره معارج اشاره میکردیم «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیر مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّین» (معارج/19 تا 22) فرمود به حسب طبیعت، انسان، گرفتار یک سری نقایصی است که ناتوان است، صبور نیست، توانمند نیست، دائم به دنبال پاک کردن صورت مسئله است، اما نماز توانمندی را در این شخص ایجاد میکند که مسئله را حل میکند، یعنی اهل جزع و فزع نیست. ویژگی دیگرش این است که انسان طبیعتی هلوع دارد و آزمند است، اگر خیراتی سراغش بیاید اموال و ثروتی سراغش بیاید، منوع است، انحصار طلب است، میخواهد فقط منافع خود و اطرافیانش را تأمین کند مگر نمازگزاران که این چنین نیستند. انسان نمازگزار در سایه نماز از این گرفتاری و از این تیرگی و تاریکی پاک میشود. تأثیر مهم نماز، تطهیر ظاهر و باطن انسان است اساسا و به طور کلی، یکی از تأثیرهای عمدهای که نماز دارد، بحث «تطهیر» است. تطهیر یعنی برطرف کردن آلودگیهای ظاهری و باطنی. قرآن کریم وقتی که میخواهد مسجد را معرفی کند، میفرماید: «فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین ؛ در آن، مردانى هستند که دوست مىدارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد» (توبه/108) و اگر انسان در مسیر طهارت قرار گرفت محبوب پروردگار میشود. انسان محبوب خدا شود، یعنی چه؟ محبوبیت پروردگار یک رابطه عاطفی نیست، مثل دو انسان نیست که این یکی، دیگری را دوست میدارد و در حد یک رابطه عاطفی قربان هم میروند. بلکه محبوبیت پروردگار، انسان را در موقعیتی قرار میدهد که خداوند متعال فرمود: کسی را که من دوستش بدارم «کنت سمعه الذی یسمع به ... » گوشش میشوم که به واسطه او میشنود، چشمش میشوم که میبیند، زبانش میشوم که میگوید، دستش میشوم که بر میدارد، پایش میشوم که راه میرود، تمام قوای او میشوم. اهل معرفت از این، تعبیر به قرب نوافل میکنند. قرب نوافل محصولش این است که حق میشود قوای انسان. این دیده، ربانی میشود. این زبان، ربانی میشود. این سمع، ربانی میشود. این دست، ربانی میشود. این انسان، ربانی میشود. پس تطهیر، یکی از خاصیتهای بزرگی است که نماز دارد و اساسا فلسفه عمده بحث طهارت ظاهری و باطنی در نماز این است که اگر کسی مطهر و پاک شد، محبوب پروردگار میشود و اگر محبوب پروردگار شد، آن آثار وجودی و قربی را خواهد داشت.