فیلم: بیانات استاد فاطمینیا درباره زیارت جامعه کبیره/ شناخت امام هادی (ع) از زبان آیت الله صافی/ کلیپ ويژه میلاد امام دهم (ع)
يک روزِ مجاهدت ائمه (علیهمالسّلام) به قدر سالها اثر مىگذاشت؛ یک روز از زندگى مبارک اینها مثل جماعتى که سالها کار کنند، در جامعه اثر مىگذاشت. این بزرگواران دین را همینطور حفظ کردند، والّا دینى که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد که خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنى بودند اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده مىشد؛ تمام مىشد. اگر اسلام انسانهاى کمربسته نداشت، نمىتوانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیدارى اسلامى بهوجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین مىرفت، مثل مسیحیت و یهودیتى که حالا از معارف اصلىشان تقریباً هیچچیز باقى نمانده است.
کد خبر :
228961
فیلم سخنان استاد فاطمینیا درباره امام هادی (ع) و زیارت جامعه کبیره
آیت الله خامنهای: بالاخره در نبرد بین امام هادى (علیهالسّلام) و خلفایى که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادى (علیهالسّلام) بود؛ این باید در همهى بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد. در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یکى پس از دیگرى، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصلهى کوتاهى مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکى بهدست پسرش کشته شد، دیگرى به دست برادرزادهاش و به همین ترتیب بنىعباس تارومار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى (علیهماالسّلام)
و در آن شدت عمل روزبهروز وسعت پیدا کرد؛ قوىتر شد. حضرت هادى (علیهالسّلام) چهل و دو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگى مىکردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان ترکِ نزدیک به خود را - با ترکهاى خودمان؛ ترکهاى آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقهى مغولستان و آسیاى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمىشناختند و از اسلام سر در نمىآوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم مىشدند و با عربها -
مردم بغداد - اختلاف پیدا کردند. در همین شهر سامرا عدهى قابل توجهى از بزرگان شیعه در زمان امام هادى (علیهالسّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیلهى آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیاى اسلام - با نامهنگارى و... - برساند. این شبکههاى شیعه در قم، خراسان، رى، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همهى اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبهروز تعداد افرادى را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام هادى همهى این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علىرغم آنها انجام داده است. حدیث معروفى دربارهى وفات
حضرت هادى (علیهالسّلام) هست که از عبارت آن معلوم مىشود که عدهى قابل توجهى از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ بهگونهاى که دستگاه خلافت هم آنها را نمىشناخت؛ چون اگر مىشناخت، همهشان را تارومار مىکرد؛ اما این عده چون شبکهى قوىاى بهوجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمىتوانست به آنها دسترسى پیدا کند. یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه (علیهمالسّلام) - به قدر سالها اثر مىگذاشت؛ یک روز از زندگى مبارک اینها مثل جماعتى که سالها کار کنند، در جامعه اثر مىگذاشت. این بزرگواران دین را همینطور حفظ کردند، والّا دینى که در رأسش متوکل و معتز و معتصم
و مأمون باشد و علمایش اشخاصى باشند مثل یحیىبناکثم که با آنکه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنى بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده مىشد؛ تمام مىشد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهمالسّلام) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینى را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیاى خدا. اگر اسلام انسانهاى کمربسته نداشت، نمىتوانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیدارى اسلامى بهوجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین مىرفت. اگر اسلام کسانى را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن
تاریخ بشرى و در تاریخ اسلامى نهادینه کنند، باید از بین مىرفت؛ تمام مىشد و اصلاً هیچ چیزش نمىماند؛ اگر هم مىماند، از معارف چیزى باقى نمىماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتى که حالا از معارف اصلىشان تقریباً هیچچیز باقى نمانده است. اینکه قرآن سالم بماند، حدیث نبوى بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامى بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشرى خودش را نشان دهد، کار طبیعى نبود؛ کار غیرطبیعى بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این کار بزرگ، کتکخوردن، زندانرفتن و کشتهشدن هم هست، که اینها براى این بزرگوارها چیزى نبود. ائمهى ما در طول
این دویستوپنجاه سال امامت - از روز رحلت نبى مکرم اسلام (صلّىاللَهعلیهوآله) تا روز وفات حضرت عسکرى، دویستوپنجاه سال است - خیلى زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیتشان دلها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلومها غلبه کردند؛ هم مقطعى غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.
معرفی اجمالی شخصیت و سیره امام هادی (ع)
آیت الله صافی گلپایگانی: امام علی النقی معروف به «امام هادی» در سال 212 در مدینه منوره چشم به جهان گشود و در سال 236، به حکم خلیفه عباسی از مدینه به «سامرا» منتقل گردید و تا سال 254 تحت مراقبتهای شدید زندگی کرد و در همان سال جام شهادت نوشید و به لقاءالله پیوست. چون حضرتش در این ایام مورد بی مهری قرار گرفته و دو فرد خود فروخته به بیگانگان، و فارغ از هر نوع اصول اخلاقی و انسانی نسبت به او هتاکی روا داشته اند، ما خواستیم با نوک قلم به دفاع از مقام منیع آن پیشوا پرداخته و فریب خوردگان را با زندگی عالمانه و زاهدانه آن حضرت به اندازه توان آشنا سازیم. مقام امامت، به
قدری مقام منیع و بلندی است که گروهی از پیامبران «بنی اسرائیل» پس از نیل به مقام نبوت، به خاطر بردباری در طریق انجام وظایف به مقام «امامت» نیز نائل آمدند و آیه یاد شده در آغاز مقاله شاهد این گفتار است، آنجا که فرمود (و جعلنا منهم) و ضمیر غائب در «منهم» به پیامبران از بنیاسرائیل بر میگردد که پس از نیل به مقام نبوت ، به خاطر صبر و بردباری در انجام وظایف (لما صبروا) به مقام امامت نیز رسیدهاند (و جعلنا منهم ائمه) پیشوایان شیعه هر چند فاقد منصب «نبوت» و «رسالت» بودند، زیرا جد بزرگوار آنها، خاتم النبیین و الرسل است اما به خاطر کمالات روحی، و فضائل معنوی، بدون
داشتن مقام نبوت به منصب امامت آراسته شدند. رسول گرامی (ص) امت اسلامی را از خویش در وادی حیرت و سرگردانی رها نکرده و تکلیف آنان را به شهادت ده حدیث و با فزونتر از آن روشن ساخته است آنجا که فرموده است: «لا یزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه» این حدیث به صورتهای مختلف اما هماهنگ در صحیحترین کتب اهل سنت آمده است و عزت اسلام را در سایه دوازده خلیفه دانسته است. البته حدیث خلفای دوازده گانه را غیر از مسلم؛ ترمذی در سنن و احمد در مسند و دیگران نیز نقل کردهاند. در صحت و استواری حدیث سخنی نیست ، مهم آشنایی با مصادیق آنها است، خلفایی که مایه عزت و افتخار اسلام
بودهاند آیا خلفاء اموی و عباسی مایه عزت و افتخار آفرین بودند؟ خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. نگاه کوتاهی که کارنامه سیاه معاویه و فرزندش یزید، و مروان بن حکم و فرزندان او کافی است که ما را به مصادیق حقیقی اثنی عشر خلیفه آشنا سازد. موضوع سخن، زندگی امام هادی (ع) است، برای نمونه، فقط گفتار چند عالم سنی و غیره را در این جا منعکس میکنیم و از تعریف و توصیف دیگران، و حتی علماء شیعه خودداری مینماییم تا سخن به درازا نکشد. 1- ابوالفلاح حنبلی می نویسد: ابوالحسن معروف به امام هادی (ع) فقیه، امامی، انسان و متعبد است. شافعی نیز او را به همین کلمات معرفی میکند. 2- ابن
صباغ مالکی در معرفی او به صورت گسترده سخن گفته است، میگوید: فضیلتی نیست مگر این که در او وجود داشت. بزرگواری از او آشکار بود. او دارای نفس مهذب و خوی شیرین و روش عادلانه بود و از عظمت و وقار بسیار برخوردار بود. 3- ابن عنبه نسابه معروف میگوید: او از نظر فضل و فضیلت، در درجه عالی بود و از نظر شرف نیز در مقام بالایی بود. 4- او در دوران مدت عمر خویش با پنج خلیفه عباسی: «المعتصم»، «الواثق»، «المتوکل«، «المستعین» و «المعتز» که به دست عاملان اخیری که به نصب و عداوت با آل علی معروف است، مسموم گردید. در حالی که امام در مدینه، مرجع تمام شیعیان جهان بود، بالاخره اموالی از
دور و نزدیک به او میرسید و او هم در موارد لازم مصرف میکرد ولی در عین حال، زندگی او بسیار ساده و زاهدانه بود. یحیی بن هرثمه مأمور شد که امام را از مدینه به بغداد و از آنجا به سامرا منتقل کند، او شبانه به منزل امام در مدینه وارد شد و در گزارش خود به متوکل چنین گفت: در خانه او جز چند قطعه حصیر که امام بر روی آن نماز میخواند و قرآن و کتاب چیز دیگری نیست. یک بار، باز هم از امام هادی نزد متوکل سعایت کردند که در منزل «سامرا» او اسلحه و نوشتهها و اشیای دیگری است که از شیعیان او در قم به او رسیده و از عزم شورش بر ضد دولت را دارد. متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و
آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاوردند، آن گاه امام را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانهاش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن میخواند. متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت و بیاختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابی را که در دست داشت، به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت و خون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف
دار! او دست برداشت و گفت: شعری بخوان! امام فرمود: من شعر، کم از بر دارم. گفت: باید بخوانی! امام اشعاری خواند که ترجمه آن چنین است: (زمام داران جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری میکردند، ولی قلهها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند. آنان پس از مدتها عزت از جایگاههای امن به زیر کشیده شدند و در گودالها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی! پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد بر آورد: کجاست آن تختها و تاجها و لباسهای فاخر؟ کجاست آن چهرههای در ناز و نعمت پرورش یافته که به
احترامشان پردهها میآویختند (بارگاه و پرده و درباره داشتند)؟ گورها به جای آنان پاسخ دادند: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهرهها با هم میستیزند! آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولی امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدهاند! چه خانههایی ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام پس از مدتی، این خانهها و خانوادهها را ترک گفته به خانه گور شتافتند! چه اموال و ذخائری انبار کردند، ولی همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند! خانهها و کاخهای آباد آنان به ویرانهها تبدیل شد و
ساکنان آنها به سوی گورهای تاریک تافتند! متوکل کوشش میکرد که از مقام و موقعیت امام نزد مردم بکاهد، ولی خوشبختانه به ضرر او و به نفع امام تمام میشد، هنگامی که از مدینه به سامرا احضار شد در نخستین روز، او را در کاروانسرای فقیران (خان الصعالیک) جای داد و این کار نفرت عمومی را بر ضد متوکل برانگیخت. امام در سال 236 از مدینه منوره به سامرا منتقل شد و تا سال 254 در آنجا زیست و تقریبا 18 سال در این سرزمین اقامت داشت، با اینکه پیوسته تحت نظر بود، امام به وسیله سازمان خاصی که تشکیل داده بود به هدایت شیعیان و کمک به فقیران و مبارزه با منحرفان می پرداخت. مولف «نورالثقلین» نقل
میکند: او عالمان را بیش از همه احترام میکرد. آنگاه که یکی از علمای شیعه که با یک ناصبی به جدال برخاسته و او را محکوم کرده بود، وارد مجلس امام شد، حضرت او را در کنار خود جای داد، دیگران که از بستگان حضرت بودند این کار را بر او خرده گرفتند، حضرت آنها را نکوهش کرد و گفت: قرآن درباره علما چنین می فرماید: (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات). در عصر امام، عابدان و زاهدانی بودند ولی هیچ کس از نظر عبادت به پای او نمیرسید، و هیچ نافلهای از او ترک نمیشد. گاهی در برخی از نافلهها سوره یس بعداز فاتحه و احیانا سوره رحمن را میخواند. دعاهای او بعد از
نماز دلها را تکان میدهد، اینک یک قطعه از دعای او بعد از نماز: «اَعوذُ بِوَجهِکَ الکَریمِوَ عِزَتِکَ التی لا تُرام و قُدرَتِکَ التی لا یَمنَعُ مِنها شَیءٌ مِن شَرِ الذُنیا و الاخرةِ وَ مِن شَرِ الاوجاع کلها». آشنایی با علوم و دانش آن حضرت، بدان بستگی دارد که به تعداد تربیت شدگان آن حضرت بنگریم، برخی در رجال خود، تعداد تلامذه آن حضرت را 85 نفر معرفی کرده است که بخش اعظم آنها وقتی از آن حضرت علم و دانش آموختهاند که حضرت در مدینه بود و اخذ علم از او آزاد بود. آن حضرت 24 سال در مدینه زیسته و از همان دورانی که به امامت رسید تا حبس تحت نظر در سامرا، به تدریس و تربیت
شاگردان مشغول بود. او از رسول خدا احادیثی را به صورت سلسله الذهب نقل میکند. در زمان او بحث درباره ایمان و اسلام و تفاوت این دو با هم فراوان بود. امام این حدیث را از رسول خدا (ص) نقل میکند: «الایمان ما وقرته القلوب و صدقته الاعمال و الاسلام ماجری به اللسان وحلت به المناکحه». آنگاه راوی سند روایت را سوال میکند، و میفرماید: «أنّها لصحیفة بخطّ علی بن أبیطالب بإملاء رسول اللَّه(ص) نتوارثها صاغراً عن کابر». او در زندگی آن چنان مورد احترام مردم بود، وقتی که در سال 236 یحیی بن هرثمه وارد مدینه شد تا حضرت را به سامرا ببرد، وقتی مردم از جریان آگاه شدند فریاد و شیون
آنها بلند شد به گونهای که تا امروز مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. یحیی بن هرثمه میگوید: من مردم را به آرامش دعوت کردم و گفتم به خدا قسم من نیت سوء ندارم، او را با کمال احترام به بغداد میبرم. یحیی میگوید: وقتی وارد بغداد شدم، سراغ فرماندار بغداد به نام اسحاق بن ابراهیم طاهری رفتم و جریان را به او گفتم، اسحاق به من گفت: به خدا سوگند این فرزند پیامبر است. اگر متوکل را به قتل او تشویق کنی، خونخواه تو رسول خداست. بعد میگوید: وارد سامرا شدم، با وزیر دربار او به نام وصیف ترکی موضوع را در میان نهادم، همچنان او گفت: اگر یک مو از سر امام هادی کم شود، تو مسئولی، من
گزارش سفر را به متوکل گفتم که در خانه او چیزی نیافتم، نوعی آرامش در متوکل احساس کردم و به همین جهت، حضرت از قتل نجات یافت. نه تنها نوع مسلمانان به حضرت علاقهمند بودند، حتی مسیحیان نیز، از دیده احترام به او مینگریستند و در مشکلات به وی مراجعه میکردند. رساله امام در مسئله قضا و قدر و رد جبر و تفویض، پرده کوچکی از معارف اوست، این فرزند درس نخوانده و مکتب نرفته، با الهام از علوم الهی، معارف الهی را با نیرومندترین براهین بیان میکند. فقیهان سنی در سامرا که در دربار متوکل بودند، از علوم آن حضرت بهره میگرفتند. یک مرد کتابی که در حقیقت ذمی بود با زن مسلمانی
عمل منافی عفت انجام داده بود، هنگامی که خواستند حد او یعنی اعدام را بر او جاری کنند، چون به احکام ذمه عمل نکرده بود، اسلام آورد. برخی از فقیهان گفتند حد از او ساقط است، زیرا «الاسلام یحب ما قبله» قرار شد که سخن به امام هادی (ع) برسد. او وقتی شنید در پاسخ گفت: حد باید بر او جاری شود، یحی بن اکثم گفت: باید امام هادی (ع) دلیل فتوا را بنویسد، امام این آیه را نوشت: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُواآمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْإِیمَانُهُمْ لَمَّارَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ
خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُون(سوره غافر آیه 84 و 85)». «آنگاه که عذاب سخت ما را دیدند گفتند به خدا ایمان آوردیم، و به خدایانی که با او شریک قرار داده بودیم کفر ورزیدیم، اما ایمان آنان در آن حالت که عذاب ما را دیدند سودی نبخشید این سنت خدا است از دیر باز در مورد بندگان خود است و در آنجا کافران زیانکار میشوند». یکی از اهداف پیامبران بالا بردن سطح اندیشه و آشنا ساختن انسان با حقایق و واقعیات و مبارزه با خرافات و پندارها است شاید آیه مبارکه در سوره اعراف ناظر به این قسمت است (و یضع عنهم اصرهم و الاغلال اللتی کانت علیهم) بار سنگین از دوش آنان
برداشته و غل و زنجیری که به دست و پای آنان پیچیده بود باز مینماید. و مقصود از این غل و زنجیر مصداق آهنی آن نیست شاید مقصود خرافات و اوهامی باشد که بر زندگی عرب جاهلیت سایه انداخته بود. یکی از اوهام که متأسفانه تا به امروز بر زندگی مردم حکومت میکند نحوست روز سیزده است در حالی که زمان از نظر واقعیت فرق نکرده روز همان روز و شب همان شب دیرینه است. حسن بن مسعود میگوید: به خانه امام هادی (ع) وارد شدم در حالی که در راه انگشتم صدمه دیده بود و من به خاطر کثرت مردم به زحمت وارد خانه امام شدم و لباسم پاره شد در این موقع به خاطر ناراحتی روحی گفتم خدا مرا از شر امروز کفایت
کند چه روز شوم و بدی است. امام هادی (ع) فرمود: بر ما وارد میشوید و گناه خود را به گردن کسی میاندازی که اصلا گناه نکرده است. حسن بن مسعود میگوید: من به هوش آمدم و به خطای خود واقف شدم گفتم: آقا انشاءالله استغفار میکنم، پس امام فرمود: ایام و روزها چه گناهی مرتکب شده است که همچنان به آنها بد میگویید.
بخوان زیارت پرفیض
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى مقربان الهى فرشتگان بهشتى کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى درندگان زمین التجا برند به سویش پرندگان هوا در هواى حضرت هادى اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى دلم که درد گناهش به احتضار کشانده پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش که هست خازن جنت گداى
حضرت هادى دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد به لحظه اى که کنم جان فداى حضرت هادى به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم هدایت است به ظل لواى حضرت هادى بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى (غلامرضا سازگار)
کلیپ تصویری ويژه میلاد امام هادی (ع)