اشتباهات مکتب تفکیک
امروزه میبینیم که بزرگترین مفسّران قرآن و شارحان روایات اعتقادی همه از متخصّصین حکمت متعالیه و عرفان هستند و تا صحبت از این مسائل مطرح بشود همه انگشتها روی شخصیتهائی چون علامه شعرانی و علامه طباطبائی و رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی و حضرت آیتالله جوادی آملی و امثال ایشان میرود و دیگران در این عرصه متاع چندانی برای عرضه ندارند.
کد خبر :
228402
فارس: پژوهشگر عرفان و مدرس فلسفه در حوزه علمیه مشهد با بیان مشکلات استادان فلسفه این شهر، به نقد مکتب تفکیک پرداخت و دلایل ضرورت تدریس حکمت و عرفان در حوزههای علمیه را تشریح کرد.
حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن وکیلی از استادان علوم فقه، اصول و فلسفه در حوزه علمیه مشهد است.
وی فعالیتهای مختلفی در زمینه دفاع از فلسفه داشته است و کتابی در نقد مکتب تفکیک نوشته است که باعث شد به دیدار خصوصی با مقام معظم رهبری نائل شود. در این گفتگوی مشروح، مطالب زیر بحث و بررسی شده است:
ـ اهداف و فعالیتهای حجتالاسلام وکیلی در زمینه فلسفه و عرفان
ـ درباره کتاب صراط مستقیم (نقد اندیشههای استاد سید جعفر سیدان)
ـ انتقادات از جریان تفکیک
ـ جریان جدید برخی از سایتها و مجلات مخالف حکمت و عرفان
ـ تحریفها، تقطیعها و مطالب خلاف واقع جریان مخالف فلسفه و عرفان
ـ عَلَم کردن برخی از فقها در برابر حکما و عرفا برای رد فلسفه و عرفان
ـ برخوردهایی که با کتاب صراط مستقیم در مشهد صورت گرفته است
ـ جریان مطالبی که درباره خانواده و مادر حجتالاسلام وکیلی گفته شده است
ـ خاطره دیدار با مقام معظم رهبری پس از انتشار کتاب صراط مستقیم و رهنمودهای ناب ایشان
بخش اول این گفتوگو تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
منشأ ضرورت حکمت و عرفان در حوزه علمیه
* با توجه به اینکه شما فعلاً یکی از چهرههای شناخته شده در مقابله با مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی هستید، اگر ممکن است ابتدا کمی درباره اهداف و فعالیتهای خودتان در این زمینه توضیح دهید.
ـ یکی از وظایف اصلی حوزههای علمیه تبیین و دفاع از کتاب و سنّت است و میدانیم که معارف قرآن و عترت منحصر در مسائل فقهی و یا اخلاقی نیست. بلکه حجم انبوهی از آن، مطالب معرفتی در باب توحید و معاد و نبوّت و امامت و مقام انسان کامل و از این دست مسائل است.
متأسّفانه بحث از این دست مسائل در حوزهها کمرنگ بوده و هست و کمتر به آن پرداخته میشود. در طول تاریخِ بزرگان شیعه عدهای به بررسی آیات و روایات معارفی پرداختهاند و منظومههائی معرفتی تشکیل دادهاند. بزرگانی که در این عرصه وارد شدهاند و به شکل تخصّصی کار کردهاند معتقد بوده و هستند که بدون فعالیتهای عقلی عمیق و نیز بدون بهرهوری از مشاهدات و مکاشفات عرفا گرههای کور معارفی قرآن و روایات باز نمیشود و این امر سبب شده که اقبالی در حوزههای شیعی به علوم عقلی و عرفان به وجود آمده و این علوم در بستر تشیّع گسترش بیابد.
امروزه هم میبینیم که بزرگترین مفسّران قرآن و شارحان روایات اعتقادی همه از متخصّصین حکمت متعالیه و عرفان هستند و تا صحبت از این مسائل مطرح بشود همه انگشتها روی شخصیتهائی چون علامه شعرانی و علامه طباطبائی و رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی و حضرت آیتالله جوادی آملی و امثال ایشان میرود و دیگران در این عرصه متاع چندانی برای عرضه ندارند.
علاوه بر اینکه اصل اثبات دین و پاسخ به شبهات که از ضروریات دوره ماست محتاج تخصّص در علوم عقلی است و بدون آن نمیشود از دین دفاع کرد. این دو مسأله منشأ اصلی ضرورت حکمت و عرفان در حوزههاست.
علت مخالفتها با حکمت و عرفان در حوزههای علمیه
ولی همیشه عدهای به علّت ناآشنائی با این علوم و تخصّص نداشتن در این مسائل برداشتهایی غلط از این مسائل نموده و چون غیرت دینی نیز دارند معمولاً از سر دلسوزی برای دین با این معارف مقابله میکنند. گاهی هم این مقابلهها شدید شده و برخی از افراد پا از جادّة تقوا بیرون میگذارند و به اهانت و بیادبی و تکفیر بزرگان اقدام میکنند.
بنده هم به عنوان انجام وظیفه شرعی خود سعی کردم در زمینه پاسخ به شبهات و دفاع از این معارف در حدّ توان خودم کارهایی انجام دهم، خصوصاً نسبت به فضای حوزه مشهد و اهانتها و نسبتهای ناروائی که میان مخالفین حکمت و عرفان در مشهد متداول بود.
هدف از نگارش کتاب «صراط مستقیم»
* از کارهایی که تاکنون در این زمینه انجام دادهاید یا مشغول آن هستید، بگویید؟
- اولین کار بنده کتاب «صراط مستقیم» بود که نقد یک گرایش خاص از مکتب تفکیک است که امروزه در خراسان تبلیغ میشود.
چون مکتب تفکیک دارای گرایشها و تقریرهای گوناگونی است که بعضاً با هم فاصله بسیار زیادی دارند. نکته حسّاس این کتاب علاوه بر نقد مبانی اصلی این گرایش، این بود که تلاش شد اثبات شود مطالب مرحوم صدرالمتألّهین رضوان الله علیه، شرح روایات اهل بیت علیهمالسلام است و بدون استفاده از فعالیتهای ایشان اصلاً روایات قابل فهم نیست.
در نقدهای قبلی بیشتر به نقد عقلی تفکیک پرداخته شده بود و تفکیکیان چون با علوم عقلی بیگانهاند چندان این نقدها در فضای مشهد اثرگذار نبود. نقطه حسّاس نقد مکتب تفکیک این است که نشان دهیم که مکتب تفکیک دستش از فهم قرآن و روایات نیز خالی است و در حقیقت نه از عقل و نه از نقل صحیح استفاده نمیکنند. به همین جهت این نقد بحمدالله اثر مطلوبی داشت.
کتابهایی در پاسخ به شبهات مختلف در زمینه فلسفه و عرفان نوشتهایم
بعد از آن بنده شروع کردم به جمعآوری شبهات مختلف در زمینه فلسفه و عرفان و نگاشتن پاسخ آن با همکاری برخی از دوستان که تا به حال حدود بیست جلد کتابهای کوچک و بزرگ شده است و امید است توفیق طبع و نشرش فراهم شود. برخی هم به صورت جزوه تکثیر شده است.
مدّتی است که با همکاری مؤسّسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، «پایگاه عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت» را راهاندازی کردهایم که هنوز به صورت کامل فعّال نشده و بناست همه مطالب را در این پایگاه در اختیار عموم قرار دهیم. با همکاری عدهای از دوستان نیز چند همایش در موضوعات مربوط به فلسفه و عرفان و تجلیل از بزرگان برگزار شده است.
* موضوع این کتابها در چه زمینههایی است؟
- مباحث مختلفی مثل تبیین نظریه تفسیر قرآن به قرآن، توضیح نظریه ملاصدرا در باب عشق مجازی، شرح عبارات محییالدین و علامه حسنزاده آملی در باب داستان گوسالهپرستی قوم بنیاسرائیل، تفسیر وحدت وجود، عینیت و سنخیّت، معاد صدرائی، تاریخ عرفان و فلسفه شیعی، نقد فرق باطل تصوّف، بررسی کتاب حدیقة الشیعه و روایات جعلی درباره فلسفه و تصوّف، بررسی روایات نهی از تفکر در ذات، نهی از علم کلام، نهی از علمآموزی از غیر معصومین و این طور بحثها.
دو اشتباه مکتب تفکیک چیست؟
کتاب «صراط مستقیم» شما گویا نقد تبیین استاد سید جعفر سیّدان از مکتب تفکیک است. انتقاد اصلی شما از جریان تفکیک در خراسان و خصوصاً جناب استاد سیّدان چه بود؟
ـ انتقاد اصلی بنده انتقاد از جریان عملی تفکیک بود. مکتب تفکیک از نظر عملی با دو اشتباه بزرگ مواجه بوده و هست.
مسأله اول اینکه اظهار نظر در هر علمی تخصّص میخواهد و تخصّص در هر رشتهای محتاج طی کردن سیر تحصیلی آن رشته است. تخصّص در فلسفه 15 تا 25 سال تحصیل نزد استاد فنّ میخواهد. ولی تفکیکیان با دو سه سال ورق زدن کتب فلسفی فوراً در فلسفه مجتهد میشوند و جلسات نقد ملاصدرا و حکمت متعالیه برگزار میکنند.
بنده بارها به صداقت و شفافیت عرض کردهام عموم بزرگان مکتب تفکیک حتی در حدّ یک بدایه الحکمة هم فلسفه نمیدانند و گفتن این سخن نعوذ بالله برای تخریب شخصیت ایشان نیست. برای کمک به خود ایشان است.
فرض کنید کسی هنوز مجتهد نشده این طرف و آن طرف بالای منبر برای مردم فتوا صادر کند. خب یقیناً حرام است و گاهی معصیت کبیره. حالا کسی مجتهد نشده درباره توحید و معاد صحبت کند و نظر خاص ارائه بدهد و مردم را به آن تشویق کند و تازه نظر متخصّصین و مجتهدان آن رشته را نیز ردّ کند و به مردم بگوید اینها از مکتب اهل بیت دورند و منحرفند و ... این کارها همه خلاف شرع است. افراد غیر مجتهد فقط حق دارند بالای منبر نظر أعلم یا أعلم و غیر اعلم را گزارش کنند.
خیلی از بزرگان درباره این مسئله به تفکیکیان تذکر داده بودند که خلاصه کار شما «افتاء بدون علم است» ولی آنان خود را یا عالم میدانستند یا به هر جهتی اشتباهشان را ترک نمیکردند و به هر صورت به این گناه مبتلا بودند؛ حالا قصوراً یا تقصیراً نمیدانم. بنده اول سعی کردم در آن کتاب بیاطلاعی تفکیکیان از فلسفه کاملاً ارائه شود تا دیگر حجّتی برای اظهار نظر در این مسائل نداشته باشند. یعنی نهی از منکر یا ارشاد بود که چارهای جز این نداشت.
* فکر نمیکنید سخن شما مبالغه باشد؟ خیلی از تفکیکیان مدرّس فلسفه بودهاند، بعد شما میگویید در حدّ «بدایة الحکمة» هم نمیدانند!
ـ نه. با صداقت عرض میکنم. اصطلاحات ساده را نمیدانند؛ هم در باب توحید هم در معاد و هم بقیه مباحث.
مثلاً بحثی هست در فلسفه که رابطه خداوند با مخلوقات چیست؟ سنخیّت یا عینیّت یا تباین.
تفکیکیان فکر میکنند سنخیّت در بحث سنخیت علت و معلول به معنای مشابهت است و میگویند فلاسفه خدا را شبیه مخلوق میدانند. جناب آقای سیّدان در کتابچه سنخیّت و عینیّت هم چندجا سنخیّت را به معنای شباهت معنا میکنند.
جالب است که چند همایش هم گرفتهاند که اثبات کنند نظر فلاسفه غلط است و میان طلبهها نیز شایع کردهاند که فلاسفه به مشابهت خالق و مخلوق اعتقاد دارند و جدیداً هم حرف جدیدی بین تفکیکیان پیدا شده که اصلاً خداوند نه هست و نه نیست؛ چون اگر بگوییم خدا هست، در هستی با مخلوقات شبیه میشود و میشود همان حرف فلاسفه! وجود و عدم هم نقیض نیستند.
با اینکه سنخیّت نه در زبان عربی معنای مشابهت دارد و نه در اصطلاح فلسفه. در فارسی امروزه فقط گاهی به این معنا به کار میرود. سنخیّت علت و معلول تقریباً یعنی یک رابطه خاص میان علت و معلول است که موجب صدور آن معلول خاص از علّت است. خود فلاسفه هم گفتهاند که اصلاً علّت فاعلی لازم نیست شبیه معلول باشد، در الهیات شفا هست. در بدایه و نهایه هم برهان آوردهاند بر استحاله شباهت خالق و مخلوق.
یا مثلاً تفکیکیها فکر میکنند عینیت در عرفان و فلسفه یعنی حمل شائع صناعی آن هم حمل جزیی بر جزیی مثل «زید پسر عمرو است». همین ایشان در ردّ حضرت علامه حسنزاده آملی میگویند اگر خدا عین همه چیز است پس باید موسی و هارون هم عین هم باشند. چون هر دو عین خدا هستند. یا در همایشی گفتهاند اگر حرف عرفا راست باشد پس باید من و تو یکی باشیم. چون خدا عین هر دوی ماست.
با اینکه هر کس بدایه و نهایه خوانده باشد میداند عینیت در این مباحث یا از باب حمل حقیقت و رقیقت است یا عینیت محیط و محاط و اصلاً هیچ ربطی به این اشکالها ندارد. یعنی اینها اصطلاحات ساده را اشتباه متوجه میشوند و بعد با هزینههای هنگفت نشست برگزار میکنند و همین مطالب را به حکما و عرفای اسلام نسبت میدهند و نقد میکنند.
در صراط مستقیم حقیر مفصل عرض کردهام که ایشان صورت فلسفی را با نقاشی و تصویر که در فارسی میگوییم اشتباه میگیرند. در بحث به حضرت آیت الله جوادی در باب معاد میگویند: اگر معاد مثالی باشد و صورت محض باشد، پس انگورهای بهشت را چگونه میشود لمس کرد و خورد. صورت محض که حجم ندارد.
امکان ندارد کسی یک دور مقدماتی فلسفه را درس گرفته باشد و این طور حرفی بزند. تمام اجسام عالم مثال حجم دارند. صورت به معنای فعلیت یا حامل فعلیت است ربطی به تصویر ندارد. درباره ماده و خیال و خیلی دیگر از اصطلاحات ساده فلسفی هم همین اشتباهها را دارند. آقای حکیمی هم همینطورند. مرحوم آقا میرزا جواد آقا تهرانی و آیت الله مروارید هم همینطورند. البته این دو بزرگوار لااقل در فقه میگویند که مجتهد بودهاند ولی در فلسفه همینطورند.
بحث ما با تفکیکیان اصلاً بحث فلسفی نیست
بحث ما با تفکیکیان اصلا بحث فلسفی نیست. بیتعارف بگویم توضیح اصطلاحات است. حتی به تبیین و تشریح دقیق و توصیف گزارههای فلسفی هم نمیرسد. فضای تفکیک فضای تبلیغات خالی از واقعیت است. هیچ محصولی برای عرضه به فضای علمی و بحث وجود ندارد که دربارهاش مناظره و بحث شود. فقط باید سعی کرد سوء تفاهمهای عجیب ایشان را برطرف کرد و معمولاً با برطرف شدن آن بحث پایان میپذیرد و اصلاً کار به بحث و مناظره نمیکشد.
* پس بحثهای آقای سیدان با آیتالله جوادی آملی چیست؟
ـ آن هم محصول بزرگواری حضرت آیتالله جوادی است. استاد ما آیتالله رضائی نقل میکردند که خدمت آیتالله جوادی عرض کردم چرا بحث کردید؟ سطح مطالبی که ایشان گفتهاند خیلی پائین است. باید شاگردان شاگردان شما میرفتند بحث میکردند. فرمودند: سیّد بودند، چند بار گفته بودند. رعایت ادب اقتضا میکرد قبول کنم. همان جلسه اول معلوم شد مبانی دستشان نیست. ولی تا 8 جلسه صبر کردم دیدم فایدهای ندارد و لذا ادامه ندادم.
کسانی که فلسفه خواندهاند میدانند که دو طرف در آن بحث اصلاً زبان مشترک ندارند. هر چه آیت الله جوادی میگویند جناب استاد سیّدان برداشت دیگری میکنند و اشکال میکنند.
جالب است که مخالفان فلسفه مثل تفکیکیان وقتی این بحثها را میخوانند فکر میکنند که آیت الله جوادی مغلوب شدهاند و به عنوان سند مغلوبیّت ارائه میدهند.
تکفیر، ناسزا، لعن، پخشکردن شیرینی در رحلت فیلسوف یا عارف از کارهای غیر قابل دفاع است
* اگر ممکن است به اصل بحث برگردیم. انتقادات اصلی شما از جریان تفکیک چیست؟
ـ یکی همین مسئله اظهار نظرهای غیر تخصّصی بود و دیگری اهانتهای آنان به بزرگان. فرض کنیم کسی توفیق درس گرفتن صحیح فلسفه را نداشت و همه چیز را جابهجا فهمید. ولی آیا حق دارد که به کسانی که اعتقادات دیگری دارند دائماً زخم زبان بزند. تکفیر کند، ناسزا بگوید، لعن کند، در رحلتش شیرینی پخش کند؟ اینها متاسفانه اتفاقاتی است که افتاده است.
تازه این کارها را درباره کسانی میکنند که به خوبی میدانند که از تفکیکیان عالمتر و ملاّترند. هیچ کسی شک ندارد که امثال رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی یا علامه طباطبائی، یا علامه طهرانی یا علامه حسنزاده آملی یا آیتالله جوادی در فقه و اصول و تفسیر و علوم نقلی نیز به مراتب از تمام شاگردان مرحوم میرزا مهدی قویتر بودند. میدانند که مدرسان فلسفه در فقه و اصول هم از ممتازین هستند.
مشکلات کسانی که فلسفه تدریس میکنند
ولی کسی که میخواهد فلسفه تدریس کند با انواع بهانهها یا اتّهامات سعی میکنند درسش را تعطیل کنند. عذرشان را از مدارس علمیه میخواهند. اگر جائی منبر بروند یا امام جماعت مسجد باشند این قدر در نزد مردم از او بدگوئی میکنند تا عذرش را بخواهند و مسائل دیگر.
این نوع برخوردها خودش یک مجموعه خلاف شرعهای دیگری است که متداول است و منشأ همه، توّهم این مطلب است که اهل فلسفه مخالف اهلبیت علیهمالسلام و اسلامند.
هماهنگی نظر ملاصدرا با روایات بیش از نظر تفکیکیان است
در آن کتاب سعی شد که نشان داده شود که اینطور نیست؛ هماهنگی نظر ملاصدرا با روایات بیش از نظر تفکیکیان است و همگی پیرو اهلبیت هستند نه اینکه به قول برخی از بزرگان تفکیکی در یکی از همایشهایشان: فلاسفه هیچ اعتقادی به قرآن و روایات ندارند و خودشان هم میدانند و چند روایت از ترس متدینین میخوانند و مطابق با حرفهای باطل خود نشان میدهند و ...
اینها اهداف اصلی کتاب بوده و در کنارش هم دیدگاه تفکیک در ارزش عقل و نقل مفصّل نقد شده و اثبات شده که اینها نواخباری هستند و روششان به روش فقهای امامیه ربطی ندارد. آفت بزرگ مکتب تفکیک این است که وقتی طلاب از فعالیتهای عقلی محروم میشوند دیگر قرآن و روایات را خوب نمیفهمند. تفکیکیان نه توحیدشان توحید قرآن است نه معادشان و اگر هم توحید و معاد قرآن را برایشان بگوئید چون اشتباه میفهمند فکر میکنند این حرفها کفر است.