آن آكتور سریال سرزمین کهن..آنکه يك پايش در ايران بود،يك پايش در لندن!

نقل است او را کرامات بسیار نقل است. یکی آنکه هر جای می رفت خصلت آن جای می گیرفت و پوشش خود به تناسب می گرداند. چنین بود که مریدانش او را در هر کارناوال وجشنواره ایبه شیوه ای می دیدند و زبان از بر حیرانی می چرخاندند.... روزي او را پرسيدند: «چه مرزي بين غرور و اعتماد به نفس وجود دارد؟!» پس نيكي پاسخ داد:«اين دو از خصلت­هاي پسندیده‌­ي انساني است!» از همين روي بود كه خود به زيور اين دو كمال آراسته بود! دستش درد نكناد!

کد خبر : 227767

سرویس خواندنی های «فردا»: به علت کثرت تقاضاهای نسوان محترم برای نواخته شدن به تازیانه نقد و هم چنین اعتراض به مردانه شدن طنازی‌های سایت فردا! نویسندگان ستون تذکره الرجال تصمیم به خرق عادتی بزرگ گرفتند و پای در میدان پر خطر نقد نسوان گذاشتند. در این مطلب «رفیق بی کلک» به سراغ«نیکی کریمی» رفته است.

*******************************************

آن نماينده‌ ايران در شصتمين جشنواره كن، آن علاقه مند به گفتن ذكر من! آن سرمایه‌گذار و نویسنده و كارگردان، آن بليت فروشِ فيلم فخيمه­ ­ سو ت پايان! آن داور جشنواره فیلم یونان، آن هنرمند همه فن حريف و همه چي­ دان! آن بازيگر فيلم جهان پهلوان، آن منتقدِ منتقدان! آن آكتور سریال سرزمین کهن، آنکه يك پايش در ايران بود و يك پايش در لندن!آن مدافع حقوق زنان، آن بازيگر فيلم نيمه‌ پنهان، آن عباس كيارستمي را دستيار،‌ آن بانوي پرحرفِ كم كار! آن مترجم كتاب اشعار زنانِ چيني، بانو نيكيِ كريمي!

نام يكي از فيلم­هايش همبازي بود و از اكثر كار­هايش جز سه تا راضي بود و در جشنواره هاي خارجي قاضي بود و تا حد زيادي از خود راضي بود!

شيخنا به زن بودن خود مي­ نازيد، از همين روي بود كه از فيلم هايي چون دوزن، سه­ زن ، هزاران زن مثل من، زن­ها فرشته اند، سارا، پري، عروس، دو خواهر، دختران انتظار و شام عروسي و شروع كرده بود و اين آخري­ها كارش به وسوسه و تله تئاتر«خرده جنایت‌های زن و شوهری»رسيده بود! نقل است عارفي دنيا ديده و گليم خود از چشمه‌ي معرفت بيرون كشيده، كه همه اسرارمگوي هويدا مي كرد، درباب فيلم­هاي بعدي او گفته بود: «اعوذباالله من شر الحوادث السوء!»

از كودكي وی اطلاعات چنداني در دست نيست؛ وقتي از او در اين باره مي­ پرسيدند پاسخ مي­داد: «‌من معمولاً به اين پرسش­ها پاسخي نمي­ دهم!» برخی گویند این چنین پاسخ همی دهد تا سن او نمایان نشود و او از پیشنهادهای همکاری دور نماند از بر کثرت سن و سال!! باری ما چه می دانیم - الله اعلم -

پدرش مدال قهرمانی بوکس آسیا داشت، لیک رشته‌ي خودش تنیس بود، و عاشق فوتبال!! بانو مي­گفت: «‌نظر مردم براي من مهم است!» اما وقتي مريدي از او پرسيد: «يا نيكي! چه گويي در باب اين سخن كه برخي گويند عمر بازيگري‌ شما به‌ انتهاي‌ خود نزديك‌ شده­است‌؟!» پس مولاتنا پاسخ داد: «من فقط به‌ نظر بزرگان‌ سينمااحترام‌ مي‌گذارم‌!» پس في الفور شعري از چشمه خشكيده طبعش بيرون جست و دكلمه وار ندا سرداد:

نيكيا! زنیکی نام نميرد هرگز

مرده آن است كه نامش به نكويي نبرد!

روزي او را پرسيدند: «چه مرزي بين غرور و اعتماد به نفس وجود دارد؟!» پس نيكي پاسخ داد: «اين دو از خصلت­هاي پسندیده‌­ي انساني است! » از همين روي بود كه خود به زيور اين دو كمال آراسته بود! دستش درد نكناد!

گويند مولاتنا نيكي علاقه‌ي عجيبي به نگاه كردن به در و ديوار داشت، از اين روي بود كه در برنامه‌ي هفت و درست در هنگامي كه آن عاشق فیلم های قاطی پاطی!! مولانا مسعود فراستي، فيلم او را از تير نقد خود بي نصيب نگذاشته بود، مولاتنا به در و ديوار مي­نگريست و صبورانه و بزرگوارانه انتقادات او را ناديده مي­گرفت! پس در اين حال عجب مجری او را پرسيد: «‌يا شيخ! شما با نظاره به در و ديوار چه ميجوييد؟!» فرمود: «‌به دنبال كليد لامپ استوديو مي­گردم!»‌ پس شگفتي مجری دو صد چندان شد و حكمت اين كرامت جويا شد! مولانا كريمي پاسخ داد: «ميخواهم نور صحنه را قطع كنم كه جواب منتقدان خاموشي است!»

نقل است او را کرامات بسیار نقل است. یکی آنکه هر جای می رفت خصلت آن جای می گیرفت و پوشش خود به تناسب می گرداند. چنین بود که مریدانش او را در هر کارناوال وجشنواره ایبه شیوه ای می دیدند و زبان از بر حیرانی می چرخاندند.

نقل است كه او پس از تجربه هاي موفق در بازيگري، كارگرداني، فيلمنامه نويسي، عكاسي، دستيار كارگرداني، مترجمي و . . . به فكر كشيدن نقاشي افتاد! پس اين تصميم را با حكيمي در ميان نهاد و گفت: «‌عزم دارم كه بدهم خانه ام را رنگ كنند، تا بعد از آن بر روي ديوارها نقاشي كنم!» پس آن حكيم لبخندي زد و گفت: « بهتر است كه اول نقاشي هايت را بكشي، سپس خانه را به دست رنگ ­كاران بسپاري!» آينده بين مردي كه آن حكيم بود!

ام الطّنازین، رفيقِ بي كلك

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: