می خواهند «وهابیت شیعی» به راه بیندازند
افراد ناآگاه و کمسواد که اطلاعات لازم را ندارند، در کمال بداخلاقی و بیادبی مطالب بسیار سخیفی را نسبت به بزرگان فلسفه و عرفان مطرح کردهاند . حتی تعریضهایی هم نسبت به امام (رحمتاللهعلیه)، علامه طباطبایی و مقام معظم رهبری داشتهاند.حملات سنگینی علیه عقل و تفکر عقلی در حوزهها صورت میگیرد که اینها نوعی وهابیت شیعی است.
کد خبر :
224920
سرویس فرهنگی «فردا»: حوزه مهمترین نهاد علمی کشور است که در آن رشتههای مختلف علوم انسانی
ازجمله فلسفه تدریس میشود گرچه تدریس این رشته در این نهاد همواره مخالفان و منتقدانی داشته است اما سرآمدان فلسفه اسلامی از حوزه سر برآوردهاند. حجتالاسلام والمسلمین محسن غرویان، از اساتید فلسفه در حوزه علمیه است که سالیان درازیست به این کار اشتغال دارد وی در گفتگویی با هفته نامه پنجره نسبت به خطر مخالفان فلسفه در حوزه های دینی سخن می گوید.
**************
در ابتدا بفرمایید چه رابطهای میان اسلام و فلسفه وجود دارد؟ بهعبارت دیگر از چه جهاتی به فلسفهای که فیلسوفان مسلمان ایجاد کردهاند، فلسفه اسلامی گفته میشود؟ فلسفه، علمی است که از جهان هستی و احکام مرتبط با هستیشناسی صحبت میکند و ارتباط فلسفه با اسلام و علوم اسلامی از این جهت است که اسلام نوعی جهانبینی و نگرشی خاص در مورد جهان هستی و مبدأ و معاد دارد. بنابراین از این جهت با فلسفه ارتباط منطقی بسیار وثیقی دارد چرا که فلسفه هم نوعی هستیشناسی است. اسلام جهانبینی دارد و ایدئولوژی اسلام (احکام، بایدها و نبایدها) مبتنی بر جهانبینی اسلامی است و این
جهانبینی در فلسفه تبیین میشود. همچنین علم کلام که درباره اعتقادات دینی بحث میکند مطالبی دارد که با فلسفه مشترک است، یعنی فلسفه مباحثی را طرح میکند که در علم کلام اسلامی هم وجود دارد مثل مبدأشناسی، معادشناسی، حقیقت وحی، حقیقت روح مجرد انسان و... که این مباحث از مباحث مشترک میان کلام و فلسفه است. بهنظر بنده فلسفه، جدا از اسم و عنوانش از پیدایش انسان در روی کرهزمین -که ما معتقدیم از هبوط حضرت آدم و حوا (علیهماالسلام) آغاز شده- مطرح بوده است، چرا که بشر از همان زمان سوالاتی در مورد هستی، انسان و اینکه علت پیدایش انسان و موجودات دیگر چیست داشته است به
این ترتیب میتوان گفت؛ آغاز فلسفه همان آغاز انسان است. بنده معتقدم قبل از فیلسوفان اسلامی در عالم اسلام نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ائمه معصومین (علیهمالسلام) و پیشوایان دینی به فراخور زمان خودشان مباحث فلسفی را در احادیث و روایاتشان مطرح کردهاند. در این ساحت کاری به اسم و عنوان فلسفه نداریم، خود حقیقت مباحث فلسفی، هستیشناسی، مبدأشناسی، معادشناسی، روح مجرد انسان، وحی مجرد و اینگونه مباحث... در بیشتر سخنان پیشوایان دینی مطرح بوده است. علم فلسفه مثل علم طب است، ما در زمان ائمه (علیهمالسلام) و پیشوایان
دینی علم طب و طبابت را داشتیم، حال شاید عنوان طب در طول زمان تغییراتی کرده و مثلا امروزه گفته میشود علم فیزیولوژی؛ اما زمانی هم علمالابدان گفته میشده یا علمالطب یا علم طبابت. این موارد در واقع تغییراتی در اصطلاح است وگرنه علم طب -که حقیقت آن همان مطالعه در بدن انسان، امراض، بیماریها و علل آنها و راههای تأمین سلامت و مداوای امراض است- در طول زمان همواره وجود داشته و چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام مورد توجه بوده است و ائمه (علیهمالسلام) و علمای ما به آن پرداختهاند. فلسفه هم همینطور است. پس شما آغاز فلسفه اسلامی را به صدر اسلام برمیگردانید!
بله بنده معتقدم آغاز فلسفه در اسلام از آغاز دین مبین اسلام شروع شده و با سخنان خود پیامبر مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مباحث فلسفی در جهان اسلام مطرح شده است و البته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) وقتی وارد مباحث فلسفی میشدند مستقلا فکر میکردند و دیدگاه خودشان را در این زمینه بیان میکردند. البته فلسفه قبل از اسلام نیز در بلادی همچون یونان قدیم توسط فیلسوفان مختلف و مشهور مانند سقراط، افلاطون، ارسطو و فیلسوفان بعد از آنها مطرح بوده است اما نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه معصومین
(علیهمالسلام) با دیدی انتقادی به مباحث فلسفه پرداختهاند و آنچه را که از منظر دینی و اسلامی قابل پذیرش بوده، پذیرفتهاند و ترویج کردهاند و در کنار نظرات پیشینیان نظرات خودشان را هم مطرح کردهاند و آنچه را از منظر فلسفه الهی مردود و ناپذیرفتنی بوده است رد کردهاند. به هر حال فلسفه در تمام دوران تمدن اسلامی در حوزههای علوم دینی ما مطرح بوده است و از زمان خود ائمه (علیهمالسلام) نیز مباحث فلسفی شروع شده است و تا زمان ما ادامه دارد. همچنین لازم است بدانیم فلسفه مانند هر علم دیگری گسترش داشته و تحولاتی پیدا کرده است. در دورههای میبینیم خود
فیلسوفان مسلمان، عالم دینی، فقیه، محدث یا مفسر بودهاند و در عینحال به مباحث فلسفی هم توجه داشتهاند این نشان میدهد که اسلام از مباحث فلسفه، جهانبینی و هستیشناسی جدا نیست و این مباحث هم از اسلام جداشدنی نیستند و نخواهند بود. چرا همواره قدما و اهل فلسفه اصرار داشتند که تحصیل فلسفه برای همه افراد لازم نیست و فقط افراد خاصی باید به آن بپردازند؟ آنچه که ما در کتب تاریخ فلسفه دیدهایم نشان دهنده این است که فلسفه در گذشته برای عده خاصی که اهل تعقل و تفکر بودهاند مطرح میشده و فیلسوفانی همچون فارابی، شیخالرییس، شیخ اشراق و ملاصدرا مباحث سنگین فلسفی
را برای عده خاصی که آمادگی و اهلیت لازم را داشتهاند مطرح میکردهاند چرا که مباحث فلسفه از سنخ مباحث سنگین است و از مباحثی نیست که همه مردم با آنها سروکار داشته باشند. به طور مشخص یکی از تفاوتهای مباحث و مسائل فقهی با مسائل فلسفی همین نکته است چرا که همه مردم با مسائل فقهی سروکار دارند و جزء مباحث روزمرهشان است، اما مباحث فلسفی مباحث خاص و سنگینی است که باید برای خواص گفته شود، لذا طبیعتا مخاطبین مباحث فلسفه همیشه طبقه خاصی از خواص بودهاند که از استعداد بالا، فهم دقیق و نبوغی ویژه برای دریافت مباحث فلسفی برخوردار بودهاند. در حال حاضر روش
تدریس فلسفه در حوزههای علمیه چگونه است؟ روش تدریس فلسفه در حوزه بدین گونه است که کتابهای فلسفی که دقیق و عمیق بودن دو ویژگی شاخص آنهاست بهعنوان متن درسی برای طلاب تدریس میشوند. اکنون کتابهای رایج در فلسفه حوزه متن کتاب «بدایهالحکمه» و «نهایهالحکمه» علامه طباطبایی است همچنین در کنار این دو کتاب متن کتابهایی همچون شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری، کتاب الهیأت شفا و اشارات بوعلی و اسفار ملاصدر هم تدریس میشود. در منطق هم که مقدمه فلسفه است، کتابهایی مثل المنطق مرحوم مظفر، منطق اشارات، منطق منظومه و... از قدیم تدریس میشده و در گذشته
نیز متنهای منطقی همچون جوهرالنضید، البصائرالنصیریه، حاشیه ملاعبدالله و... تدریس میشده است. همیشه چه در گذشته و چه در حال متنهایی توسط بزرگان اهل معقول نوشته شده که اینها بهعنوان متن درسی برای طلاب توسط استاد تدریس میشود، اگر کسی این متنها را بخواند، بر مباحث علوم عقلی مسلط میشود و معلومات لازم را پیدا میکند. بعد از گذراندن منطق و فلسفه نوبت به برخی متون در عرفان نظری میرسد، مثل «تمهیدالقواعد» ابن ترکه و پس از آن کتاب «فصوص» محیالدین و شرح فصوص قیصری یعنی مقدمه قیصری و همچنین شرح قیصری بر فصوص و نیز «مصباحالانس» ابن فناری از جمله
کتابهای عمده در تدریس عرفان نظری محسوب میشود اگر کسی این سیر را طی کند یعنی کتابهای منطق، فلسفه و عرفان نظری را بگذراند یک دوره کامل مباحث عقلی و فلسفی و عرفانی را طی کرده است و در این زمینه صاحب نظر میشود. فلسفه جدید غرب از چه جایگاهی در حوزه برخوردار است؟ آیا این فلسفه معاصر در حوزه تدریس میشود؟ در کنار متون منطق و فلسفه اسلامی که در حوزه تدریس میشود، در گذشته و بیشتر اکنون کتابها و متنهایی در آشنایی با فلسفه رایج دنیا بهخصوص فلسفههای اروپایی و آمریکایی به شکل مقایسهای تدریس میشود. اساتیدی مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه به تدریس
این متون مشغولند و اساتیدی هم هستند که شاید خودشان در این حد تسلط نداشته باشند و از ترجمهها و کتابهای به زبان فارسی استفاده میکنند. به هر حال مباحث فلسفه غرب در کنار فلسفه اسلامی برای طلاب مطرح میشود. یعنی فلسفه امروز در حوزهها به شکل تطبیقی و مقایسهای هم مطرح میشود، البته مباحث فلسفه غرب در حد فلسفه اسلامی گسترده نیست اما مراکز و مؤسساتی هستند که مباحث فلسفی را به شکل تطبیقی و مقایسهای در حوزهها و برای طلاب تدریس کرده و مورد بررسی قرار میدهند. در زمینه مباحثی که مطرح کردید ما نسبت به قبل از انقلاب اسلامی چه تغییراتی در این حوزهها
داشتهایم؟ نسبت به قبل از انقلاب اسلامی در این زمینهها رشد بالایی را مشاهده میکنیم، همچنین نسبت به اوایل انقلاب و سالهای گذشته هم رشد و پیشرفت چشمگیر است. برای اینکه حوزه روز به روز به امکانات بیشتر مجهز میشود؛ به خصوص لازم است اشاره کنم اندیشههای حضرت امام (رحمتاللهعلیه) و تأکیدات مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) که مدام گوشزد میکنند که حوزهها، علما، اساتید و طلاب باید فلسفه بخوانند و در فلسفههای جدید مطالعه، تدریس، مباحثه و تحقیق داشته باشند - تا بتوانند از اندیشه اسلامی و جهانبینی اسلامی دفاع کنند و جواب شبهات و پرسشهای
جدید را بدهند- تأثیر بسزایی در این پیشرفت داشته است. لذا با تأکیدات مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) فلسفه و علوم عقلی نسبت به گذشته وضعیت بسیار بهتری پیدا کرده است اما بهنظرم اما تا رسیدن به حد ایدهآل هنوز فاصله داریم. چند سال پیش که خدمت مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) رسیدیم، ایشان تأکید زیادی بر در ترجمه کتابهای فلسفی اسلامی به زبانهای مختلف دنیا داشتند و میفرمودند: شما حوزویها باید این فلسفه ملاصدرا، ابن سینا، شیخ اشراق و همین کتابهای فلسفه اسلامی را به زبانهای مختلف دنیا ترجمه کنید، این کتابها عمدتا به زبان عربی است باید به زبان
فارسی هم ترجمه شوند تا برخی دانشجویان ما که زبان عربی نمیدانند و نمیتوانند از این منابع و متون استفاده کنند نیز از آنان بهرهمند شوند.ا ینها کارهایی است که باید انجام شود، بخشی از این کارها انجام شده اما تا رسیدن به وضعیت ایدهآل باید کارهای بیشتری انجام شود. اقبال و توجه به فلسفه همواره یکسان نبوده حتی در برخی از حوزهها با مخالفتهایی هم روبهرو بوده است، لطفا نظرتان را در این باره بیان بفرمایید؟ مخالفت با فلسفه همیشه بوده و اکنون هم هست، البته فراز و فرود و شدت و ضعف دارد و در حوزههای مختلف هم متفاوت بوده است. در مشهد از قدیم مخالفت
وجود داشته و مکتب تفکیک و تفکیکیها از زمان میرزامهدی اصفهانی و بعد از ایشان، شاگردانش - مثل مرحوم شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی- مباحث تفکیکی را مطرح کردهاند و تا اکنون هم آقای حکیمی همین گرایش فکری را دارند. قبل از ایشان هم شیخ محمود حلبی، آیتالله زرآبادی و شاگردانش همچون میرزامهدی اصفهانی یکی پس از دیگری این آراء را تحت عنوان مخالفت با فلسفه و عرفان مطرح کردهاند. در حوزه علمیه قم بهجهت وجود شخصیتهای همچون امام خمینی (رحمتاللهعلیه) و علامه طباطبایی که خود فیلسوف بودهاند مخالفت با فلسفه چندان پررنگ نبوده است؛ البته در قدیم و حتی در
زمان حضرت امام (رحمتاللهعلیه) و علامه طباطبایی هم این مخالفتها وجود داشته ولی در حال حاضر پررنگ نیست. شخصیتهای بزرگی همچون آیتالله بروجردی، سوالات و مسائل و مباحث فلسفی و مستشرقین و علمایی که از کشورهای غربی برای مباحثه و گفتوگو به حوزه میآمدند را به علامه طباطبایی ارجاع میدادند، چرا که احساس میکردند نیاز داشتند. یعنی حوزه ما نیازمند به فلسفه و فیلسوف است. به هر حال فقها و مجتهدین در علوم نقلی و فقهی نیازمند فیلسوفانی هستند که بتوانند مبانی اعتقادی و فلسفی را محکم کنند و لذا فلاسفه اسلامی همیشه پشتیبان فقها بودند. فلسفه اسلامی زیربنای
فقه اسلامی است، فلسفه از فقه و اصول پشتیبانی کرده است. چون فقه مبتنی بر اصول، اصول مبتنی بر کلام، کلام مبتنی بر فلسفه و فلسفه مبتنی بر منطق است و اصلا وجه اینکه منطق بهعنوان یک علم و دانش عقلی و متد تعقل در حوزهها تدریس شده و میشود، همین است. بنابراین اگر منصفانه و عاقلانه و بدون هیجان و احساس بیندیشیم میبینیم همه علوم با هم ارتباط دارند و یک مجموعه منسجمی را تشکیل میدهند که ارتباطی منطقی با یکدیگر دارند. واقعیت این است که اگر کسی بخواهد آیات و روایات را درست بفهمد و عمیقا درک کند، باید فلسفه بخواند و با این مباحث آشنا باشد. علامه طباطبایی عمر خود را
صرف قرآن کردند و تفسیر المیزان را نوشتند. چرا تفسیر المیزان سرآمد همه تفاسیر شد؟ برای اینکه ایشان در فلسفه و علوم عقلی قوی بودند و جوانب آیات را کاملا شکافتند و نشان دادند فلسفه برای فهم آیات و احادیث یک ضرورت و نیاز است. از طرف دیگر امام خمینی (رحمتاللهعلیه) خودشان فیلسوف و عارف بودند و در عینحال فقیه هم بودند. مقام معظم رهبری(حفظهالله) نیز بر تدریس و تحقیق در فلسفه تأکید دارند. اما نکته اصلی اینجاست که باید بدانیم فلسفه اینطوری نیست که پایههای اعتقاد دینی را تضعیف کند بلکه اگر فلسفه درست و عمیق خوانده شود پایههای اعتقادی و کلامی قوی و مستحکم
میشوند و وقتی کلام محکم شد، مبانی اصول فقه هم محکم شود و با اصول محکم، فقه اسلامی هم استوارتر میشود. این دیدگاه را حضرت امام (رحمتاللهعلیه)، علامه طباطبایی و شهید مطهری داشتند و مقام معظم رهبری هم بر آن تأکید دارند، اکنون هم ما فیلسوفان و فقهای بزرگی مانند حضرت آیتالله جوادیآملی داریم که جامع علوم اسلامی هستند و همه این علوم (تفسیر، کلام، فقه، اصول، فلسفه و... ) را در خودشان جمع کردهاند و از اساتید خود همه این علوم را فراگرفتهاند. امروز ما به چنین فقها و علما و فیلسوفانی که جامعیت داشته باشند بسیار نیازمندیم. اخیرا افرادی اظهار نظرهایی داشته و به
مخالفت با فلسفه پرداختهاند، اینگونه مخالفتها ناشی از چیست؟ اخیرا بعضی از افراد ناآگاه و کمسواد که اطلاعات لازم را ندارند، در کمال بداخلاقی و بیادبی مطالب بسیار سخیفی را نسبت به بزرگان فلسفه و عرفان مطرح کردهاند و در برخی نشریات -که نمیخواهم نام ببرم- نسبت به ساحت اساتید بزرگ حوزهها جسارتهایی را انجام دادهاند. حتی تعریضهایی هم نسبت به امام (رحمتاللهعلیه)، علامه طباطبایی و مقام معظم رهبری داشتهاند که ایشان مشوق و مروج فلسفه هستند اینها بسیار غیرمؤدبانه نسبت به بزرگان جسارتهایی کردهاند. این که با علما و اندیشمندان بزرگ و
شخصیتهایی همچون علامه حسنزادهآملی و آیتالله جوادیآملی -که واقعا فقیه و فیلسوف جامع زمان ما هستند- چنین برخوردهایی صورت گرفته است واقعا فاجعهای عمیق در تاریخ حوزههای علمیه است. از طریق این گفتوگو اعلام خطر میکنم، البته حرف من حرف بسیاری از مدرسین علوم عقلی در حوزه هست که یک نوع وهابیت شیعی توسط یک عده خاصی دارد ترویج میشود و حملات سنگینی علیه عقل و تفکر عقلی در حوزهها صورت میگیرد که اینها نوعی وهابیت شیعی است. این اقدامات بسیار خطرناک است و باید علمای حوزه، فقها، بزرگان و اساتید این خطر را احساس کنند و علیه آن موضع بگیرند تا جلوی
این حرکت گرفته شود .