شنیدههای مطهری از توصیههای احمدینژاد
علی مطهری در بازخوانی میزان آزادی بیان در سه دولت هاشمی، خاتمی و احمدینژاد از نامطلوب بودن این مقوله در دوره سازندگی و دولت دهم، سخن گفت و افزود: در دوره اصلاحات در مجموع، آزادی بیان نمره خوبی میگیرد.
خبرآنلاین: مطهری که آزادي بيان در دولت نهم را بهتر از دولت دهم ميداند، از برخي اظهار نظرهاي احمدينژاد در دفاع از آزادي بيان ياد کرد و گفت: از يك منبع موثق شنيدم كه آقاي احمدينژاد دو بار درخواست رفع حصر خانگي آقايان موسوي و كروبي را كرده است. ولی بالاخره رئیسجمهور به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی، در این زمینه مسوول است. البته آقای احمدینژاد در جاهایی صحبت از دفاع از حقوق مردم و محدود نکردن آزادی آنها داشته و جایی هم گفته ما نمیتوانیم به بهانه امنیت ملی آزادیهای مردم را محدود کنیم. این حرف، حرف خوبی بود. مستند به قانون اساسی هم بود ولی خوب ایشان کی این حرفها را زد؟ زمانی که اطرافیان و دوستان خودشان تحت فشار قرار گرفتند، حکم بازداشت آقای جوانفکر صادر شد و بازجویی شد و الان هم که محکوم و بازداشت شده است. گرچه من حكم آقاي جوانفكر را سختگيرانه و تا حدي مخالف آزادي بيان ميدانم. بنابراین تاکید آقای احمدینژاد بر بحث آزادی، دیرهنگام بود. یعنی چون بعد از فشار قضایی بر دوستانشان این نکته را طرح کرد، خیلی قابل باور نیست. اگر ایشان در اوج بحران 88، گاهی هم از حقوق زندانیان سیاسی و معترضان دفاع میکرد، این حرفشان امروز خیلی قابل باورتر بود. هفتهنامه نگاه پنجشنبه گفتوگوي مفصلي با علي مطهري منتشر کرده است که گزيده آن را در ادامه ميخوانيد: در دوره سازندگی آزادی بیان در حد مطلوبی نبود. حالا شاید این دوره تا حدودی متاثر از سیاستهای رسانهای حاکم بر دوران جنگ بود اما به هر حال پیشرفت قابل توجهی در موضوع آزادي بيان نداشتیم. شما حتماً به یاد دارید که روزنامه سلام که روزنامه مخالف و منتقد دولت بود، بعد از یکی دو انتقاد، با تعطیلی مواجه شد و این روزنامه را تحمل نکردند. آقای خاتمی وعده آزادیهای فردی و آزادی بیان را میداد. در دوره اصلاحات در مجموع، آزادی بیان نمره قابل قبول و خوبی میگیرد. در آن دوره فضا باز شد و انتقاد از دولت و مسوولان باب شد و بحث پاسخگو بودن مسوولان در برابر مردم مطرح شد. خود رئیسجمهور هم سعه صدر نشان میداد؛ اگرچه برخی روزنامهها در این موضوع افراط کردند و گاهی به ارزشهای دینی تاختند و بعضاً آزادی بیان را به معنی بیبند و باری تلقی کردند که این هم از نقاط ضعف آن دوره است. در دولت نهم هم آزادی بیان در حد قابل قبولی بود. دستگیری چندانی نداشتیم و شخص رئیسجمهور هم از نظر تحمل انتقادها در آن دوره نمره خوبی میگرفت. اما بعد از انتخابات سال 88 فضا بسته شد آن هم به شدت. در حالی که بنده معتقدم نیازی به این همه سختگیری و بستن فضا نبود. این فضای بسته تا امروز هم ادامه پیدا کرده. البته از شدتش کاسته شده ولی خب باز هم در حد مطلوب نیست و ترس بیجایی از باز بودن فضای رسانهها همچنان وجود دارد و به نظر من تحمل دولتمردان و شخص رئیسجمهوری هم نسبت به انتقادات کمتر شده است در مورد خود من چهار تا شکایت صورت گرفته یکی از طرف معاون اول رئیسجمهور، و سه تای دیگر از طرف خود رئیسجمهور که معاونت حقوقی رئیسجمهور این شکایتها را به جریان انداخته است. در حالی که حرف بنده صرفاً انتقاد بود ولی آنها این انتقاد را توهین و افترا تلقی کردند. وقتی قرار باشد از انتقاد، چنین برداشتهایی صورت بگیرد، فضا بسته میشود. در حالی که توهین و افترا در قانون مجازات اسلامي تعریف خاص خودش را دارد. توهین آن است که در آن فحاشي بوده و از الفاظ رکیک استفاده شود و افترا یعنی اینکه شما جرمی را به کسی نسبت بدهید در حالی که مرتکب آن نشده باشد. ولی الان خیلی راحت انتقاد، توهین و افترا قلمداد میشود. اینکه قدرت در یک جایی به وجود بیاید و متمرکز شود و هیچ نظارتی بر آن وجود نداشته باشد، همیشه خطرساز است. این جمله مشهور را شنیدهاید که مطبوعات رکن چهارم دموکراسی است. این، حرف درستی است و مطبوعات در واقع همیشه قدرت را کنترل میکنند. در همه حکومتها قدرت در دست دولت متمرکز است و قدرت متمرکز هم فسادآور است مگر در مورد معصومین و افراد ویژهای که از نظر تربیتی و روحی ساخته شده باشند. در بعضی از کشورهایی که از نظر آزادی در سطح خوبی قرار دارند گاهی یک خبرنگار، یک وزیر را از مقامش عزل میکند. اگر آن وزیر مرتکب اشتباه یا تخلفی شده باشد، خبرنگار آن را رسانهای میکند تا وزیر مجبور به عذرخواهي و حتي استعفا شود. برخلاف کشور ما که مرسوم نیست بابت اشتباهات عذرخواهی کنند یا استعفا بدهند در آنجا وقتی تخلفی افشا ميشود، عذرخواهی میکنند و استعفا میدهند. همین چند سال پیش بود که در آلمان یکی از وزرا با هزینه دولتی سفری به امریکا کرده بود و خبرنگاری این موضوع را افشا کرد و همین باعث شد آن وزیر استعفا بدهد و برکنار شود. اگر در جایی ظلمی اتفاق میافتد باید بنویسیم تا از تکرار آن جلوگیری شود. آنها باید توضیح بدهند. اقتدار نیروی انتظامی به جای خود. البته اینکه بخواهیم بیجهت آن را تضعیف و تحقیر کنیم، کار درستی نیست و هیچ دولتی هم این اجازه را نمیدهد. ولی کسی که مورد ظلم واقع شده باید بتواند حرفش را بزند. وقتی این موارد گفته نمیشوند، ادامه پیدا میکنند ولی وقتی گفته شود از ادامه آن ظلم جلوگیری میشود. مقدس بودن، به معنی غیرقابل انتقاد بودنشان نیست. امیرالمومنین(ع) هم مقدس است اما خود ایشان میگویند به من انتقاد کنید؛ چه در خفا و چه در علن. میفرمایند با من مثل سلاطین صحبت نکنید و حرفتان را راحت بزنید. ما نباید مسائل را با هم خلط کنیم. حتی نیروی انتظامی تا زمانی که از امنیت مردم دفاع میکند در جایگاه خوبی قرار دارد ولی این دلیل نمیشود که به نیروی انتظامی هیچ انتقادی نشود. این تابوها باید شکسته شوند. شما اگر جایی احساس کنید، سپاه، نیروی انتظامی یا ارتش، تخلفی انجام میدهند، اگر این تخلفات کتمان شود، فساد را به دنبال دارد. این موارد باید گفته شود. کسانی هم که این موارد را ذکر میکنند، خیرخواه این نهادها هستند. سخن صریح امام خميني است که نیروهای نظامی نباید در امور سیاسی دخالت کنند، با این حال همین چند روز پیش از آقای جعفری فرمانده سپاه پرسیده بودند که آیا اصلاحطلبها میتوانند در انتخابات شرکت کنند؟ ایشان پاسخ داده بود که اگر چنین و چنان باشد میتوانند. در حالی که ایشان اصلاً باید بگوید این موضوع به من ارتباطی ندارد. نباید وارد سیاست شوند. نباید وارد حوزه اقتصاد شوند. چنین مواردی فسادآور و موجب تفرقه در نيروهاي نظامي است. کسی که چنین حرفی بزند در واقع خیر نیروهای نظامی را میخواهد و نباید بگوییم حرف زدن درباره این مراکز و نهادها ممنوع است. البته روشن است كه انتقاد دلسوزانه و خيرخواهانه با تخريب و تضعيف متفاوت است و مردم هم فرق اين دو را ميدانند. به نظر من ما نباید بتسازی کنیم. در اسلام گفته شده خرید و فروش کتب ضلال حرام است. کتب ضلال چه هستند؟ کتابهایی که به اصطلاح بر اساس دروغ و تهمت و فريب نوشته شده باشند .البته تعريف از كتب ضلال يك امر نسبي است. مثلاً خیلی از کتابهای کمونیستی یا کتابهای بهائیان یا وهابیان برای مردم عادی جزء کتب ضلال به شمار میرود ولی همین کتابها را استاد مطهری باید داشته باشد و بخواند. در مواردی مدعیالعموم هم میتواند وارد عمل شود و حکم صادر کند. مثلاً اگر کتابی منتشر شود و یکی از مراجع تقليد بگوید این اثر حاوي سبّ نبی يا توهین به ائمه است، همین حرف میتواند معیاری باشد برای ضاله بودن آن کتاب. درباره موسيقي يك مطلب مورد اتفاق همه فقهاست و آن اين كه مرز حرمت موسيقي، غنا است و غنا در جايي است كه خفت عقل ايجاد شود. ممكن است بگوييد اين خفت عقل براي افراد مختلف متفاوت است و يك امر نسبي است. شايد منظور امام(ره) هم همين بوده است. باید مرز آزادی بیان را بدانیم و آن دروغ و نیرنگ و فریب است. همين طور است درباره آزادی احزاب. شهید مطهری گفتهاند در جمهوری اسلامی حتی احزاب غیراسلامی هم حق حیات دارند و میتوانند آزاد باشند. ایشان توضیح میدهد که اگر این احزاب با شعار خودشان، با تابلوی خودشان و با صداقت جلو بیایند و نیرنگی در کار نباشد میتوانند حرفشان را بزنند. از آن طرف هم علمای ما حرفشان را میزنند و مردم هم قدرت تشخیص دارند و حرف دو طرف را میشنوند و میفهمند این طرف اسلام است و آن طرف مکتبی که به وجود خدا اعتقاد ندارد و تفکر مادی بر آن غالب است. مردم در چنین شرایطی قدرت انتخاب دارند. شاید وجه اشتراک من با اصلاحطلبان همین تاکید بر آزادی بیان باشد و وجه اختلافم با آنها در همین حوزه آزادیهای اجتماعی است. از آن طرف هم وجه اختلاف من با اصولگرایان بحث آزادی بیان است که به نظرم آنها اهمیت لازم را به این موضوع نمیدهند و وجه اشتراکم با آنها در زمینه آزادیهای اجتماعی و مسائل فرهنگی است و در اینجا به آنها نزدیک میشوم. بنابراین بنده نه اصولگرا به حساب میآیم و نه اصلاحطلب و خلاصه [با خنده] معلوم نیست چی هستم. یا شاید بهتر است بگوییم هم اصولگرا هستم و هم اصلاحطلب. اما بالاخره اسلام دینی است که برای زندگی انسان برنامه دارد، احکامی دارد. برای کوچکترین کارهای انسان تکلیف را معین کرده، در همه شئون زندگی انسان دخالت کرده، درباره نوع لباس پوشیدن، نوع رفتار انسان، درباره حتی نگاه کردن، غذا خوردن و... حکم دارد. این احکام برای اجرا کردن تشريع شدهاند و اتفاقاً یکی از جاذبههای اسلام هم همین است كه برنامه دارد. یک وقتی ما به کانادا رفته بودیم و در آنجا با استاد دانشگاهی ملاقات داشتیم، ایشان بسیار به اسلام تمایل داشت و وقتی علت را جویا شدم و پرسیدم چه چیز اسلام شما را تا این حد جذب کرده، گفت یکی اهمیتی که اسلام تا این حد برای عقل قائل است و دوم، برنامهای که اسلام برای زندگی انسانها دارد و اینکه شما برای هر کاری برنامهای و دستوری دارید. این غلط است که ما بخواهیم چادر را اجباری کنیم. مقصود بنده از حجاب، حداقلی است که اسلام خواسته و اینکه زن به جز وجه و کفین، به شکل پوشیدهای بیرون بیاید به گونهاي كه فلسفه حجاب تامین بشود و به هرحال زن به گونهای از منزل خارج شود که محرک نباشد و جامعه محل کار و تلاش باشد نه محل التذاذات جنسی. هدف اسلام این بوده است. حالا این پوشش به هر نحوی میتواند تامین شود. اتفاقاً بنده معتقدم هیچ وقت در جمهوری اسلامی در این زمینه فشاری اعمال نشده و با تساهل و تسامح در این زمینه رفتار شده. ما در اسلام تجسس نداریم. یک خانم و آقایی که دارند با هم میروند، اصلاً به ما ربطی ندارد که چه نسبتي با هم دارند. عکس آن هم صادق است، يعني اگر زن و شوهری با هم باشند اما هیات آنها طوری باشد که با عرف و قانون همساز نباشد ما حق تذکر دادن داریم. به هر حال اینجور سختگیریها سیاست نظام نبوده است. گاهی بد عمل میشود. مثلاً میگویند بریزید توی این پاساژ و بگیرید و ببرید. این روش درست نیست و ربطی به نظارتی که عرض میکنم، ندارد. مساله حجاب جنبههای مختلفی دارد، یکیاش جنبه سیاسی است. یکیاش جنبه رقابت بین خود خانمهاست که مساله کوچکی نیست. خانمها با هم رقابت دارند. یعنی اگر ببینند یک خانمی پوشش نامناسبي دارد و با نمايش بخشهایی از بدنش مورد توجه قرار گرفته، ممکن است بعضی از خانمها بگویند خب چرا ما این کار را نکنیم. در این صورت دیگر نمیتوانیم چنین وضعی را جمع و جور کنیم. فرض کنید ما مطمئن باشیم که با اختیاری شدن حجاب فقط بعضی از خانمها روسریشان را برمیدارند اما بقیه بدنشان پوشیده میماند، ممکن است فرضا بگوییم، خب این اشکالی ندارد، اما واقعیت این است که اختياري شدن حجاب به حذف روسری محدود نمیماند. {درباره شایعه مخالفت شهید مطهری با اجباري شدن حجاب} نه، مخالف نبودند. وقتی ایشان شهید شدند، کاغذی از جیبشان بیرون آوردند که در آن، کارهایی را که با امام داشتند نوشته بودند از جمله اینکه نوشته بودند: «موقوف شدن مساله حجاب به استقرار نظامات اسلامی». شاید ایشان قصد طرح این مساله را با امام داشتند يا در همان روزها طرح كرده بودند. همین که آدم صداقت داشته باشد، مردم او را دوست خواهند داشت. البته در مسائل فرهنگي، من معتقدم كه آقايان مشائي و احمدينژاد تعصب مثبت و غيرت قشر متدين و حزباللهي را از بين بردند، كاري كه آقاي خاتمي نميتوانست انجام دهد، چون اينها به نام حزباللهي وارد شدند.