مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت این را...یا چه بوده است مراد وی از این نقاشی؟!

پس تفسیر این نقش عجب از او بخواستند.پس لوح را ساعتی بنگریست وفرمود: «قدر این کودک بیش فعال بدانید که با این نقشی که بر لوح زده مروج سبکی بدیع در نقاشی بخواهد شد که شوتیسم اش بخوانند!!! و این که بمب کشیده است یعنی این که این کارش همچون بمب در جهان صدا بکند!!!»پس همگان نتانیاهو را حلوا حلوا بکردند و او را به عنوان برنده میدان برگزیدند!

کد خبر : 224346
سرویس خواندنی‌های «فردا»: «مناظره الرجال» بخش جدیدی از مطالب طنز « فردا » است که حال و هوایی مشابه با تذکره الرجال دارد. در این سری مطالب میان رجال مباحثاتی در می گیرد که به زبان طنز نیم نگاهی به مسائل روز دارد. بدیهی است که نظرات سازنده شما کاربران عزیز می تواند به بهترین وجه به غنای این مطالب یاری کند.در این مطلب « رفیق بی کلک» روایت مباحثه ای میان«اوباما» «نتانیاهو» را برعهده گرفته است.
*******************************
آورده اند که روزی مورخان بلاد غربیه جمعیت بسیاری را یک جا به هم گردآمده دیدند. پس نزدیک تر شدند و مولایشان اوباما و گاگولنا نتایاهو را در حال مناظره یافتند که آسمان و زمین به هم در میدوختند و در آتش جهل خود می سوختند!! نقل است که سخن در باب افتخارات غیر قابل ذکر آن دو بود. پس پرزیدنت اوباما او را گفت: تو همانی که در دوران خردی چشم گرد کرده بودی و مال مفت می جستی و به دنبال خر مرده بودی تا سوارش شوی! از این روی بود که کسی طنابش را جلوی تو نمی گذاشت که اگر طناب مفت می یافتی خودت را با آن دار می زدی و یا با طناب دیگران به چاه می رفتی! و بعد ها به دنبال زمین مفت افتادی و چون کارت بالا گرفت بنگاه معاملات کشوری به راه انداختی و سرزمین دیگران معامله بکردی!!! نقل است که چون مناظره بالا گرفته بود گاگولنا نتانیاهو پریزیدنت اوباما را گفت: برای اینکه بفهمیم حق با کیست بیا کشتی بگیریم یا مچ بیندازیم! که چه خوش از مولانا بوش نقل کرده اندکه:«تا درگیری فیزیکی هست چه جای گفتمان است؟!‌« پس اوباما را فرمود: زرنگی! اگر راست می گویی بیا چیزی بکشیم و در جلوی چشم همگان شرط کنیم که هر که بامزه تر کشید تا آخر ریاستش به دیگری کولی ها دهد!!! پس اوباما سیگاری برگ را بر دهان گذاشت و در حالی که پشتک و وارو می زد شروع به کشیدن کرد!در این حین نتانیاهو قلم و کاغذی بر دست گرفت و مشغول کشیدن نقاشی شد و در حالی که شرشر عرق می ریخت سخت به نگارگری مشغول بود!که ناگاه فریاد زد: کشیدم! کشیدم! پس همگان مشتاق شدند تا شاهکار هنری اش را ببینند! پس کاغذش را بالا گرفت. مورخان آورده اند که بر آن لوح نقشی عجب کشیده بود. پس نزدیک تر شدند و بدیدند که بمبی بامزه بر روی آن کشیده بود که نام ایران نیز بر آن نوشته بود! پس اوباما یکی از مشاورینش را گفت: این دیگر چیست که آن مردک کشیده است؟! پس همگان این سوال را از یکدیگر بکردند! پس پیری زوار دررفته را پرسیدند که برگو که این نقش به چه معناست؟! پس خنده ای بکرد و گفت : مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت این را یا چه بوده است مراد وی از این نقاشی؟! پس او راگفتند: جوابی درخور فهم ما بیان کن! این نقش عجب به چه معناست؟! پس سکوتی معنا دار بکرد و گفت: آن که پر نقش زد این کاغذ نقاشی را کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد؟! پس او را گفتند: حیف نان! حکیمان مشرق زمین را هر چه را بپرسند بی تاملی پاسخ دهند لااقل برگو که چرا نام ایران بر روی آن نقش نوشته است؟!پس در حالی که جانش در شرف دررفتن بود گفت: یعنی آن که فقط بزرگی از نقاشان ایران زمین توانداین نقش تفسیر نماید! پس به ناگاه مولانا کمال الملک را بدیدند که جمعیت را کنار می زند و به میانه میدان می آید! پس تفسیر این نقش عجب از او بخواستند.پس لوح را ساعتی بنگریست وفرمود: «قدر این کودک بیش فعال بدانید که با این نقشی که بر لوح زده مروج سبکی بدیع در نقاشی بخواهد شد که شوتیسم اش بخوانند!!! و این که بمب کشیده است یعنی این که این کارش همچون بمب در جهان صدا بکند!!!»پس همگان نتانیاهو را حلوا حلوا بکردند و او را به عنوان برنده میدان برگزیدند! مولانا اوباما هم عهد بکرد که تا آخر عمر ریاست جمهوری اش او را کولی ها بداد و هر چه او بگویدبی درنگ انجام دهد! نقل است روزی مولانا اوباما به سرزمین های اشغالی داخل آمد و با شور از نتانیاهو -لعنت الله- پرسید: «یا شیخ!! بیت المقدس که به گفته تو قبله یهودیان است و شما آن را از آن خود می دانید کجاست؟!» پس گاگولنا نتانیاهو گفت: «راستش نمی دانم اینکه گویی دقیقاً کجاست!! لیک باز گوی که کجایت نشانی داده اند تا تورا راهنمای باشم!!» پس پرزیدنت اوباما او را گفت: «یا نتانیاهو!! تو اینجا داری حروم می شوی!! الحق که گر هندوستان بودی تو را می پرستیدند!!»
رفیق بی کلک
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: