مدرنيته تهراني در جستجوي سنت!

تهرانيان هويت خود را نيز از همين مصائب اخذ كرده‌اند. ممكن است اين رويكرد نظري به «تهران» متهم به سياه‌نمايي شود. اما چه باك، سياهي پركلاغ اين مدرنيت صوري‌گرا عيان‌‌تر از آن است كه بتوان در لفافه از آن سخن گفت، اما جاي پرسش است، كه چرا مدرنيته تمام عيار تهراني! امروزه مدام به دامان «سنت» مي‌آويزد.

کد خبر : 224215
سجاد نوروزي: در روزگار «تجدد‌زده» معاصر تهران، سنت وصله ناچسبي به شمار مي‌آيد كه فقدانش آرزو مي‌شود! اما جالب آنكه درك صوري‌مدار از سنت از ساحت اجتماعي تهران ما به ازاي مدرني نيز دارد و آن «مدرنيت صوري‌گرا» است. در تهران سنت و امر مدرن در فرم درجا زده‌اند و حاصل، فضاي مشوش و آتوميكي شده است كه نه سنتي است و نه مدرن و به عبارتي هيچ معنايي محصل تئوريكي جز «آنومي» نمي‌توان براي آن برشمرد.
تهرانٍ از معنا تهي شده، شهري است كه هويت‌مندي خود را از «فرم»سازه‌ها و فرم آدم‌ها، اخذ كرده نه محتواي عميق اجتماعي مشخصي كه بتوان در باب آن به مداقه و بحث و فحص فلسفي و جامعه‌شناختي پرداخت. اينچنين است كه تهرانيان هراسناك از تفوق صور سنت مي‌كوشند، روز به روز مدرن‌تر شوند. بدين سان، نام‌هاي لاتين برتارك دكان‌ها رخ مي‌نماياند، البسه بانوان از فراخي ادراك اجتماعي ناب تنگ‌تر مي‌شود و آخر‌الامر رجال آن ...! تمام «مدرنيته تهراني» همين است. اين بي‌پاي و بست «جامعه لرزان» در شهري سكني گزيده كه اتفاقا از لحاظ مباني بوم‌شناختي و اكولوژيك نيز «بي‌پاي و بست» است، شهر شلوغي كه از آلودگي صوتي گرفته تا آلودگي‌هاي اجتماعي همه را در بطن خود يدك مي‌كشد. اينچنين است كه تهرانيان هويت خود را نيز از همين مصائب اخذ كرده‌اند. ممكن است اين رويكرد نظري به «تهران» متهم به سياه‌نمايي شود. اما چه باك، سياهي پركلاغ اين مدرنيت صوري‌گرا عيان‌‌تر از آن است كه بتوان در لفافه از آن سخن گفت، اما جاي پرسش است، كه چرا مدرنيته تمام عيار تهراني! امروزه مدام به دامان «سنت» مي‌آويزد. تهران امروز «پر» شده است از قهوه‌خانه‌هاي سنتي و دود تنباكوي امر مدرن كه به ذغال سنت مي‌سوزد. مردي مهربان با لباسي «سنتي» در آستانه درب كه مزين شده به نگاره‌هاي «سنتي» ما مدرنيست‌ها را به سنتكده‌اي مي‌خواند كه از صور سنتي «پر» شده است تا در آنجا دمي بياساييم. اينجا ديگر، نه فال قهوه‌اي هست و نه موزيك راك‌اندرول. اينجا «نواي كاروان» سنت به گوش مي‌رسد و به جاي صندلي لهستاني، مخده «ايروني» رخ نمايانده است. به اين «مخده ايروني» مي‌توان تكيه زد و عوالم «تهروني» را مروركرد! بله... اين واژه‌هاي «ايروني ـ‌تهروني» اگرچه در بادي امر سهل و ممتنع به نظر مي‌آيند، اما وجه مشخصه زباني همان سنت صوري‌گراي تهران هستند. سنتي كه فقط در «فرم» ابراز وجود مي‌كند تا از قافله فرم‌گرايي مدرن باز نماند. اما چرا چنين شده است؟ از دهه 70، كه «كافي‌شاپ» در تهران حضور اجتماعي خود را نشان داد، مي‌شد حدس زد كه دور جديدي از معركه «مدرنيته صوري‌گرا» آغاز شده است. مدرنيته‌اي كه شايد از آغازين سال دهه 20 شمسي آغاز شد و تاكنون نه تنها ارتقا و پيشرفتي به خود نديده است، بلكه بنا به رويكرد فرماليستي بنيانگذاران آن، هميشه در يك محتواي مشخصي و حتي فرم مشخصي باقي مانده است. اما حال كه دوران «دلزدگي» از آن آغاز شده است، مي‌كوشد با آويختن به دامان «سنت صوري‌گرا» بقاي اجتماعي را براي خويش متصور شود، اما به چه بهايي؟ بهاي ابقاي اجتماعي اين مدرنيت، عدم و نابودي «سنت» است. سنتي كه اگرچه خصلت‌‌هاي صوري‌گراي و اعراض از هويت اصيل، در آن مشهود است، اما توان ايجاد يكپارچگي اجتماعي و هويت نسبي آن بسي فزون‌تر از اين مدرنيت است. ممكن است كه برخي گمان برند، نگارنده اين متن، دل در گرو سنت‌گرايي دارد، اما چنين نيست چرا كه خوف تفوق بي‌حد و حصر اين «مدرنيت قاتل» چنان عظيم و دهشتناك است كه رجاء به فلاح در وادي سنت را موجب مي‌شود. هر چه باشد، اين سنت هر قدر كه به آن نقد بود هم وارد باشد، مي‌تواند ريسماني باشد كه در پوچي بي‌حد و حصر مدرنيت صوري گرا به آن آويخت و سقوط نكرد. به هر روي اما، تهران بايد تكليف خود را روشن كند، تكليفي كه در فقدان نهادهاي مدني و اجتماعي ادا كردن آن سخت و صعب مي‌نماياند اين تكليف، انتخاب است، انتخابي ميان سطح يا عمق و ظاهر يا باطن.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: