بسیاری از ما «اسلامی»حرف میزنیم اما «قارونی»فکر میکنیم/ حيثيت ما در«قرآن و عترت»است نه مکتب ایرانی
معناي اسلامي شدن دانشگاه اين نيست كه كلاسها را از هم جدا كنيم تفكيك جنسيّت بشود نمازخانهاي داشته باشيم دعاي كميلي در شب جمعه داشته باشيم دعاي توسلي در شب چهارشنبه داشته باشيم اينها كار افراد عادي است كه وظيفه همه ماست اما اينها دانشگاه را اسلامي نميكند اوّلين حرف دانشگاه را دانش ميزند دانش اگر اسلامي شد آنگاه دانشگاه و حوزه يكي خواهد بود...
کد خبر :
221470
سرویس فرهنگی «فردا»: در آخرین روزهای اقامت حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در دماوند،جمعی از اعضای نهاد رهبری دانشگاه رودهن و نیز جمعی از اعضای عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران با ایشان دیدار کردند. در این دیدار حضرت علامه در بیاناتی مبسوط به شرح اساسی ترین اصول اندیشه اسلامی در شئون مختلف سیاسی،اجتماعی و فرهنگی پرداختند که حسب اهمیت آن متن کامل این بیانات ارزشمند تقدیم می شود
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم. الآن به لطف الهي و به شكرانه پروردگار نظام اسلامي اين نشست سران كشورهاي عدم تعهّد را با آبرومندي و جمال و جلال و شكوه پشت سر گذاشت كه اين هم به بركت خونهاي پاك شهداست تمام اينها به بركت اسلام است و لاغير. زيرا در جنگ جهاني اول همين ما ايرانيها بوديم كه تسليم شديم در جنگ جهاني دوم همين ايراني و مكتب ايراني بود كه دستش بالا رفت در كودتاي ننگين 28 مرداد 1332 همين ما ايرانيها بوديم كه در ظرف چند ساعت شعار رسمي «مرگ بر شاه» به «جاويد شاه» تبديل شد اما وقتي سخن از اسلام و حسينيه و مسجد و روحانيّت و امام و كربلا و شهادت و اينها مطرح شد هشت
سال همه اين ابرقدرتها تلاش و كوشش كردند نشد، در تمام اين مدت پيروزي از آن اسلام و مسلمانها بود بنابراين ما شرفمان، حيثيتمان، جمال و جلالمان در همان قرآن و عترت است بايد دين را بشناسيم (اولاً) باور كنيم (ثانياً) عمل كنيم (ثالثاً) به جامعه منتقل كنيم (رابعاً) و منطقه و عرصه بينالمللي را سيراب كنيم (خامساً) اين وظيفه ماست. مستحضريد كه حوزه و دانشگاه دو عنصر محوري اين نظاماند دانشگاه وقتي ميتواند رسالت اصلياش را ايفا كند كه دانشگاه اسلامي باشد بارها به عرضتان رسيد كه دانشگاه وقتي اسلامي ميشود كه دانش، اسلامي باشد وگرنه معناي اسلامي شدن دانشگاه اين
نيست كه كلاسها را از هم جدا كنيم تفكيك جنسيّت بشود نمازخانهاي داشته باشيم دعاي كميلي در شب جمعه داشته باشيم دعاي توسلي در شب چهارشنبه داشته باشيم اينها كار افراد عادي است كه وظيفه همه ماست اما اينها دانشگاه را اسلامي نميكند اوّلين حرف دانشگاه را دانش ميزند دانش اگر اسلامي شد آنگاه دانشگاه و حوزه يكي خواهد بود و معناي اسلامي شدن دانشگاه هم اين نيست كه كتابهاي اسلامي كه چاپ ميشود كتابهاي درسي چاپ ميشود يك «بسم الله» اوّلش باشد آرم جمهوري اسلامي باشد عكس امام و رهبري باشد اينها نيست اينها دانش را اسلامي نميكند دانش را تنها فلسفه الهي و
اسلامي، اسلامي ميكند و بس! اگر فلسفه اسلامي جا افتاد جهانبيني توحيدي جا افتاد، دانش ميشود اسلامي، كتابهاي درسي ميشود اسلامي آنگاه دانشگاه هم ميشود اسلامي ديگر لازم نيست از آن به بعد بگويند كه شما تفكيك جنسيّت كنيد يا نماز جماعت بخوانيد چرا اين حرفها را در حوزههاي علمي نميزنند چون دانشِ حوزه دانش ديني است اگر براي ما ثابت شد كه دانش دانشگاه هم ديني است خود اين دانش اين مسائل را به همراه دارد به هيچ طلبهاي نميگويند شما نمازت را اول وقت بخوان يا نماز جماعت بخوان يا دخترها و پسرها در كلاسها در كنار هم ننشينند اينها را در حوزهها به كسي
نميگويند چون خود اين علم چنين رسالت و پيامي دارد وقتي علم، ديني شد اينها آثار و بركات چنين علمي است. علم چگونه دینی می شود؟ علم از كجا ديني ميشود ما از چه راه بفهميم كه زمينشناسي ديني است درياشناسي ديني است صحراشناسي ديني است سپهرشناسي ديني است نجوم و هيئت ديني است؟ خود اين علوم هيچ حقّي ندارند كه درباره اسلام و كفر سخن بگويند يعني زمينشناسي از آن جهت كه زمينشناسي است يك سلسله موضوعاتي دارد محمولاتي دارد مبادي دارد مسائل دارد يك قلمرو مخصوص دارد يك زمينشناس از آن نظر كه زمينشناس است يا درياشناس يا صحراشناس يا جانورشناس يا ستارهشناس اين اگر
بخواهد بگويد خدا هست راهي ندارد بخواهد بگويد خدا نيست راهي ندارد بخواهد بگويد من شك دارم راهي ندارد اين هيچ كدام از سه حرف را نميتواند بزند فقط بايد ساكت باشد چون كار او نيست بحث خداشناسي مربوط به كلّ جهان است اينكه كلّ جهان از ازل و ابد يك آفريدگار دارد يا نه، اين مسئلهاي است كه در فيزيك و شيمي و رياضي و زمينشناسي و اينها به هيچ وجه نميگنجند چون يك درياشناس موضوعش مشخص است كه درباره دريا حرف ميزند نه درباره جهان يك جانورشناس اين چنين است يك طبيب اين چنين است يك طبيب درباره بيماري و شفا و دارو و درمان انسان سخن ميگويد اينكه آيا جهان آغازي دارد يا نه
انجامي دارد يا نه آفريدگاري دارد يا نه حادث است يا نه قديم است يا نه اينها مسائلي نيست كه در طب و داروسازي و فيزيك و شيمي و رياضي بگنجد يك رياضيدان فيزيكدان شيميدان و مانند اينها اگر بخواهد ثابت كند با كدام ابزار ثابت ميكند بخواهد نفي كند با كدام برهان نفي ميكند بخواهد بگويد من شك دارم شك در صورت تعارض ادلّه است اين اصلاً اهل اين استدلال نيست دليل نفي و اثبات اين مسئله در رياضي و فيزيك و شيمي و مانند اينها جا نميگيرد او فقط بايد بگويد من رشتهام نيست همين! پس هيچ كدام از علوم تجربي و رياضي حقّ دخالت ندارند تا بگويند دين هست يا دين نيست چون اين مسائل
در محدوده علم تجربي و رياضي نيست فقط وظيفه اينها اين است كه بگويند ما رشتهمان نيست اين چهارمي حق اينهاست. تنها علمي كه مجاز است درباره نفي، اثبات يا شك سخن بگويد فلسفه است چون فلسفه قدّش بلند است يك سر و گردن از همه علوم بالاتر است او درباره كلّ جهان بحث ميكند كه آيا جهان خدايي دارد يا ندارد بنابراين در بحثهاي فيزيك و امثال فيزيك نه اثبات اين مسئله ميگنجد نه نفي آن ميگنجد نه شك دربارهٴ آن فقط بايد بگويند رشته ما نيست تنها علمي كه ميتواند فتوا بدهد فلسفه است چون فلسفه كارش اين است كه آيا «جهان را صاحبي باشد خدا نام» يا نه . خطر انحراف فلسفه اگر آن
فلسفه كجراهه رفته است و آن فيلسوف بيراهه رفته است و به مقصد نرسيده و گُم شده است اين ـ معاذ الله ـ ميگويد مادّه ازلي است و آفريدگاري در كار نيست نه آغازي در كار است نه انجامي نه مبديي در كار است و نه معادي هيچ خبري نيست اين فلسفه اوّلين خطري كه دامنگيرش ميشود اين است كه خود را سيهروي و روسياه ميكند ميشود فلسفه الحادي بعد همه علوم كه زيرمجموعه آن است ميشود الحادي ديگر زمينشناسي الحادي است درياشناسي الحادي است براي اينكه وقتي آفريدگاري نبود ديني در كار نيست وقتي ديني در كار نبود ميشود طبيعت آنگاه همه علوم ميشود الحادي در اين صورت محال است ما
علم ديني داشته باشيم يعني مثل دو دوتا پنجتا كه محال است ديني بودن علم هم محال است . براي اينكه در اين صورت دين، فسون است و فسانه اگر ـ معاذ الله ـ دين اسطوره شد فسون و فسانه شد ما علم ديني نداريم اينكه ميبينيد برخيها كه سكولاري فكر ميكنند و يا غربزده و مانند آن هستند با اسلامي شدن دانشگاه با پوزخند برخورد ميكنند سرّش همين است ميگويند وقتي ديني نيست ما علم ديني نداريم اين خطر فلسفه الحادي است كه اول خود را سيهروي ميكند بعد همه علوم را سياهروي ميكند و ميشود الحادي ولي اگر ـ انشاءالله ـ فلسفه الهي شد و آن فيلسوف متألّه بود و كجراهه نرفت و به
مقصد رسيد و ثابت كرد كه «جهان را صاحبي باشد خدانام» و اينكه اين نظم عريق عميق دقيق، بدون ناظم حكيم نيست، اوّلين خدمتي كه اين فلسفه ميكند اينكه خود را سفيدروي و روسفيد ميكند ميشود فلسفه الهي بعد همه علوم را ميكند ديني ما علم غير ديني نداريم چرا؟ براي اينكه از صدر تا ساقه از آغاز تا انجام هر چه در جهان هست كار خداست خدا آفريد همان طوري كه قرآن تشريح ميكند آسمان را او آفريد زمين را او آفريد انسان را او آفريد پس كلّ جهان اعم از انسان و فرشته و در و ديوار جهان هستي ميشود فعل خدا وقتي فعل خدا شد يك ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾[1] در طليعه كار است يك «هو الآخر»[2] در
پايان كار است يك هماهنگكننده نظام داخلي در درون كار است خداست كه اين زمين را همآوا و هماهنگ براي فلان مقصد آفريد خداست كه دريا را اين چنين كرد خداست كه ستارهها و كهكشانها را اين چنين كرد وقتي كلّ جهان شد فعل خدا يك زمينشناس يا يك درياشناس يا يك ستارهشناس دانشگاهي ميشود مفسّر فعل خدا الآن ما كه در قم قرآن را تفسير ميكنيم چرا علم ما علم ديني است براي اينكه لحظه به لحظه ميگوييم خدا چنين گفت، آن استاد دانشگاه در دانشگاه لحظه به لحظه ميگويد خدا چنين كرد، آن وقت حرف او و كار او اگر دينيتر از كار ما نباشد كمتر نيست. ما ميگوييم خدا چنين گفت او
ميگويد خدا چنين كرد تفسير فعل خدا ديني است تفسير كار خدا ديني است چه اينكه خود قرآن تشريح ميكند كه آسمان و زمين اول متّصل بودند رَتق بودند ما فتق كرديم ما اول رتق آفريديم بعد فتقشان كرديم اول بستيم بعد گشوديم ما علم غير ديني نداريم ممكن است آن گوينده معتقد نباشد ولي علم، علم ديني است همان طوري كه در فقه و اصول ميگويند بحث درباره قول معصوم، فعل معصوم، تقرير معصوم ديني است وقتي كه ما در حوزهها بحث ميكنيم، ميگوييم فلان امام(عليه السلام) چنين فرمود يا صديقه كبرا(سلام الله عليها) چنين فرمود يا فلان معصوم چنين كرد يا فلان معصوم فلان مطلب را شنيد و ساكت شد
بحث در قول معصوم، فعل معصوم، تقرير معصوم، سكوت معصوم همهاش ديني است، آن وقت بحث در فعل معصوم ديني است بحث در فعل خدا ديني نيست؟! اين اصلاً فرض ندارد بنابراين ما علم غير ديني نداريم منتها بايد قبلاً توسط آن فلسفه الهي تبيين شود تعليل شود برهاني شود كه كلّ جهان كار اوست و يك زمينشناس دارد فعل خدا را تفسير ميكند فعل او هم آن قدر منظّم و هماهنگ است كه خودش پيشنهاد داد فرمود شما چند بار هم اگر برگرديد يك جاي خالي نميبينيد يك ناهماهنگي نميبينيد يك بينظمي نميبينيد گفت: «ابروي تو گر راست بدي كج بدي» هر چيزي در جاي خودش است ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ
مِن تَفَاوُتٍ﴾[3] منتها آن كساني كه با قرآن و روايات مأنوساند همين مطالب را ميتوانند از قرآن به عنوان يك اصل كلي مطرح كنند دربارهاش بحث كنند اين هم يك مطلب. اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم مشكل ديگر آن است كه بسياري از ماها اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم اينكه در بخشي از آيات قرآن كريم فرمود اكثر مؤمنين، مشركاند همين است فرمود: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[4] فرمود اكثر مؤمنين، مشركاند چرا؟ چون يا سهمي براي خدا قائل نيستند در بخشي از كارها يا اگر سهمي قائلاند ديگري را شريك او ميدانند اين
ميشود شرك. ا ينكه عرض شد ما اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم براي همين است وقتي موساي كليم(سلام الله عليه) به قارون فرمود اين نعمتهايي كه خدا به تو داد يك مقدار خودت استفاده كن يك مقدار به ديگران بده مشكل ديگران را هم حل كن گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ خودم زحمت كشيدم و به دست آوردم. اين چنين نيست كه اگر كسي مالك شد مقتدر شد ثروتمند بود مالك مطلق باشد او امانتدار است درست است كه اصل مالكيّت را دين امضا كرده ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[5] اما فرمود شما نسبت به هم مالك هستيد
ولي نسبت به ذات اقدس الهي امين هستيد ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾[6] يك مالك نسبت به ذات اقدس الهي كه مالك نيست نسبت به ديگران مالك است فرمود اين را من به شما دادم ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ نه «مِن مالكم». در مسائل عادي بله، فرمود مالي كه تهيه كرديد از مال خودتان صدقه بدهيد خيرات كنيد به ارحامتان برسيد اين براي اينكه اصل مالكيّت را در نظام اقتصادي امضا كرده ما كه با هم زندگي مشترك داريم مطابق قانون اقتصاد اسلامي و مطابق ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ زندگي
ميكنيم اما وقتي نسبت به ذات اقدس الهي ما را ميسنجند ما صفرِ طرف چپ عدديم! فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ اينكه تعليق حكم بر وصف مُشعر به عليّت است همين است، ديگر «چرا» ندارد! خب صاحبمال به شما ميگويد بدهيد ديگر «چرا» ندارد اگر بفرمايد مال خودتان را بدهيد چرايي لازم است و چوني اما اگر بگوييد مال خدا را بدهيد ديگر چرا ندارد سؤال ندارد تا بگويند چون كه، ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾. همين مطلب را وجود مبارك موساي كليم به قارون فرمود، قارون چه گفت، گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[7] من
خودم كار كردم تلاش كردم فنّ اقتصاد بلد بودم مال پيدا كردم يعني آنچه خداي سبحان به او داد هوش داد فكر داد حافظه داد به مال علاقهمند كرد راه فراهم كردن مال را به او ياد داد همه و همه را به او داد او از خود دانست! «اگر نازي كند از هم فرو ريزند قالبها» اينها كه در دوران سالمندي و كهنسالي به فراموشي مبتلا ميشوند مگر چيست يك گوشه آن سلولها از بين ميرود تمام شد اين ديگر راه خانهاش را فراموش ميكند اين چنين نيست كه اين فراموشي فقط براي افراد عادي باشد نه، خيلي از علماي حوزه خيلي از اساتيد دانشگاه اينها در پايان عمر ميگويند «من آنچه خواندهام همه از ياد
من برفت»[8] حتي يك صفحه روزنامه را هم نميتوانند بخوانند پس كسي نميتواند بگويد من خودم تلاش كردم اين حرف قاروني است كه كسي بگويد من خودم با عقل بشري به دست آوردم بايد بدانيم عقل را او داد اين چراغ را او روشن كرد (يك) روغن اين چراغ را هم او ريخت (دو) رهبران الهي را فرستاده (سه) به اينها گفت اين فتيلهها را بالا بكشيد «يثيروا لهم دفائن العقول»[9] (چهار) اين فضا را روشن كنيد (پنج) تا اينها زندگي كنند (شش) قارون گفت من خودم زحمت كشيدم اينها را پيدا كردم حالا ميبينيد بسياري از ماها اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم؟ عقل و فطرت عقل را او داد اين فطرت را او داد
استعداد را او داد رهبران الهي را او فرستاد اين فتيلهها را آن رهبران الهي بالا كشيدند «يثيروا لهم دفائن العقول» شد آنگاه انسان چيزي را فهميد. عقل هم مثل نقل حجّت شرعي است يك وقت است كه در فلان آيه يا فلان روايت مطلبي را فرمودند، بر ما واجب است عمل كنيم اما حالا اگر با برهان عقلي فهميديم كه مثلاً قلب را بايد آن طور معالجه كرد نه طور ديگر، مگر كسي ميتواند بر خلاف اين فهم عمل كند؟! هيچ پزشك متخصّص قلبي مگر ميتواند بگويد خدايا شما كه در قرآن نگفتي شما كه در روايت نگفتي ما قلب را چطور عمل كنيم ما آن طور عمل نكرديم مسامحهكاري كرديم آن شخص مُرد خدا ميگويد من
دو گونه حرف ميزنم يكي از درون يكي از بيرون هر دو حرف من است اين عقل حرف من است آن نقل حرف من است اينكه ميگويند منبع معرفتي ما عقل است و كتاب است و سنّت همين است مگر ميشود چيزي را عقل بفهمد و انسان بر خلاف آن عمل كند و جهنم نرود؟! اگر كسي سوار زيردريايي شد و به زير دريا رفت، وقتي با علم بر او ثابت شد كه اگر فلان كار را بكند آسيب ميبيند يا اين غرق ميشود اگر آن كار را كرد جهنم ميرود اين ديگر نميتواند بگويد خدايا شما كه در قرآن نگفتي در زيردريايي چطور باشيد! خدا ميفرمايد چرا من گفتم چون من دو گونه حرف ميزنم يكي از بيرون تو به وسيله قرآن و روايات يكي از
درون تو، آن دروني را هم من دادم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] حالا ميبينيد بسياري از ماها اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم اگر كسي گفت اينها بشري است اگر كسي گفت علم، سكولار است اگر كسي گفت ما خودمان كشف كرديم اين گرفتار همان فكر قاروني شده اين مسلمان شناسنامهاي است ولي قارون هويّتي! بنابراين اينكه در قرآن فرمود بسياري از مسلمانها مشركاند همين است. دو راه اسلامی کردن علوم ما از دو راه ميتوانيم متون درسيمان را اسلامي كنيم .يكي اينكه بفهميم يك مُبيِّن يك مفسّر يك استاد، دارد فعل خدا را تشريح ميكند يكي اينكه از خطوط كلي آيات
و روايات استفاده كنيم عقل را هم مثل نقل حجّت شرعي بدانيم و هرگز نگوييم اين دانشها غربي است دانش نه غربي است نه شرقي؛ دانش، قلبي است دانش بومي نيست سرزمين نميشناسد نه ما مجازيم بگوييم علم شرقي است نه آنها مجازند بگويند علم غربي است، علم، قلبي است خداي سبحان در قلب بشر اين علوم را گذاشت يك وقت هم خواست ميگيرد. اگر كسي خواست خودش را بشناسد اين بايد به آيهٴ كريمه سوره مباركه قيامت مراجعه كند كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[11] همين! اين كلمه ﴿يُمْنَي﴾ براي تحقير است اين تنوين در ﴿منيٍ﴾ هم براي تحقير است خب انسان آن است، پايانش هم كه
جيفه است اين حالا داعيه ربوبيّت داشته باشد بگويد ما كشف كرديم؟! نه، او داد ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[12]. همين حرفها براي عزيزان سپاهي ما مخصوصاً در بخش عقيدتي تأثيرگذار است در بخشهاي نظامي و غير نظامي همه بركاتي كه به وسيله اين عزيزان حاصل شده است آنها هم همين طور است. اگر عنايت الهي نبود و اگر تشجيع الهي نبود اگر منصور به رعب شدن نبود اين هشت سال ايران اسلامي پيروز نميشد اين در حقيقت جنگ جهاني سوم بود معناي جنگ جهاني اين نيست كه با هم بجنگند، اگر بسياري از كشورهاي جهان بر سر يك كشور مثل ايران ريختند ميشود جنگ جهاني مسئله تحريم و
مسائل ديگر كمترين اساسي ندارد . اگر ما مؤمن باشيم اگر ما موحد باشيم؛ اما اگر ـ خداي ناكرده ـ ما بيراهه رفتيم يا راه كسي را بستيم آن وقت ديگر فيض خدا ـ معاذ الله ـ ممكن است از ما گرفته بشود چون در دو جاي قرآن فرمود: ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾[13]، ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾[14] «كژ روي جف القلم كژ آيديت»[15] اگر ـ خداي ناكرده ـ بيراهه رفتيم خيال كرديم كه حالا به جايي رسيديم مثلاً كاري به ما ندارند اين طور نيست. [1] . سورهٴ حديد، آيهٴ 3. [2] . الكافي، ج 1، ص 115. [3] . سورهٴ ملك، آيهٴ 3. [4] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 106. [5] . سورهٴ نساء، آيهٴ 32. [6] . سورهٴ نور، آيهٴ 33. [7] . سورهٴ قصص، آيهٴ 78. [8] . ديوان
سعدي، غزل 421. [9] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 1. [10] . سورهٴ شمس، آيهٴ 8. [11] . سورهٴ قيامت، آيهٴ 37. [12] . سورهٴ نحل، آيهٴ 53. [13] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 8. [14] . سورهٴ انفال، آيهٴ 19. [15] . مثنوي معنوي، دفتر پنجم، بخش 135.