آنکه مدتی فیلمش توقیف شد چنان که افتد و دانی!.... آنکه با پرویز پرستویی بود یار جانی!

نقل است که مولانا فراستی در برنامه هفت و در باب فیلم «گزارش یک جشن»گفته بود: مولانا حاتمی کیا در سالهای 68 تا 90، یکی از دو سه نفری است که سینمای 30 سال اخیر را نمایندگی می‌کند!» پس همگان تعجب بکردند که بالاخره مولانا فراستی از یکی تعریف کرد!‌ پس رندی جهان دیده ایشان را گفت: «هنوز تا پایان برنامه کلی زمان مانده است، اینقدر زود درباره آدم ها قضاوت نکنید!!!» پس مولانا فراستی لحظه ای بعد حرفش را اینگونه تکمیل کرد که: «ابراهیم حاتمی کیا، سینما ندارد!»

کد خبر : 221029

سرویس خواندنی های «فردا»: مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه "تذکرة الرجال " فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. می پردازند. در این مطلب «رفیقِ بی کلک» به سراغ «ابراهیم حاتمی کیا»رفته‌ است.

**********************************

آن که شروع کرد کارش را با فعالیت در سینمای جنگ، آن که به او نمی چسبید هیچ گونه متلکی و انگ! آن کارگردان مهاجر و به نام پدر و دعوت، آن که در اکران فیلم آخرش روبرو شد با زحمت! آن که بازی کرد در فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم میم، آن که سخن می گفت رک و صریح و بی ترس و بیم! آن کارگردان بوی پیراهن یوسف و از کرخه تا راین و آژانس شیشه ای، آن که مهربان بود و با مخالفانش روبرو می شد بی هیچ کینه ای! آن که مدتی فیلمش توقیف شد چنان که افتد و دانی! آن که با پرویز پرستویی بود یار جانی! آن عالم سینما توگراف را قطب، آن که گیر افتاده بود در دست عده ای مسوول کم لطف! آن کارگردان ارتفاع پست، آن که در هر شرایط نمی گذاشت دست روی دست! آن که صاف و بی غش بود و بی ریا، مولانا ابراهیم خان حاتمی کیا! دامت فعالیته فی السینمای جنگ!

متولد تهران بود و نام فیلم چند سال در توقیفش، به رنگ ارغوان بود و در حال ساخت فیلمی برای شهید چمران بود و بی نیاز از تعاریف این و آن بود و شهید آوینی را از یاران بود و از حمایت کم مسولان از سینمای جنگ نالان بود!

از دوران خردی اش آورده اند که چون از مادر بزاد، تا یک سال پیوسته همی گفت: «وارسی وارسی!» پس همگان درماندند که طفل چه گوید. پس شرح این معما از معبری کاربلد خواستند. گفت: «دانم، اما نگویمتان!!!» گفتند: «از چه روی؟!» گفت: «تا حالتان بگیرم!!!» پس مریدان تا جا داشت او را کتک ها زدند، تا درس عبرت گیرد و این گونه شوخی ها باب نکند!!! پس چون حالش به جا آمد، دوباره او را گفتند: «بر گو آن کلمات که طفل بگفت «وارسی وارسی!» یعنی چه؟!!!» پس آن بخت برگشته لب به اعتراض گشود که: «شما ها شوخی هم سرتان نشود؟!!» پس جملگی گفتند: « لا!» یعنی: «اگر جانت را دوست داری مثل، بچه آدم حرف بزن!» پس معبر گفت: « آن war که اول بگفت کلمه ای است فرنگی که اشارت دارد به جنگ! و این کودک در سینمای جنگ کارش در حدی بالا گیرد که از نام آوران شود و آن سی که سپس بگفت به سیمرغ هایی اشارت دارد که در جشنواره فیلم فجر بگیرد!» پس همگان به آینده بینی معبر پی بردند، ولی برای آنکه رویش زیاد نشود، باز هم تا می خورد او را کتک ها زدند!

نقل است که او را پرسیدند: «این جمله که فرمودید: نانوا هم جوش شیرین می زند، بیچاره ابراهیم! به چه واقعه ای اشارت دارد؟!» فرمود: «اشارت این سخن به جــــوش های صورتمان است، که باهـــوش تـــرين موجودات دنیا هستند!» پس همگان حیرت بکردند که این که شیخ می گوید یعنی چه؟!! پس ادامه داد: «آن ها زیرک ترین هستند، چون از دو روز قبل دریابند که قرار است در جلسه یا میهمانی مهمی شرکت کنیم ، به ناگاه سر و کله شان پیدا شود!!!» پس همگان انصاف بدادند که او راست گوید!!!!

نقل است که مولانا فراستی در برنامه هفت و در باب فیلم «گزارش یک جشن»گفته بود: مولانا حاتمی کیا در سالهای 68 تا 90، یکی از دو سه نفری است که سینمای 30 سال اخیر را نمایندگی می‌کند!» پس همگان تعجب بکردند که بالاخره مولانا فراستی از یکی تعریف کرد!‌ پس رندی جهان دیده ایشان را گفت: «هنوز تا پایان برنامه کلی زمان مانده است، اینقدر زود درباره آدم ها قضاوت نکنید!!!» پس مولانا فراستی لحظه ای بعد حرفش را اینگونه تکمیل کرد که: «ابراهیم حاتمی کیا، سینما ندارد!» پس اینگونه بود که مریدان به آن رند نازک بین سرتعظیم فرود آوردند و به سبب بهتانی که به مولانا فراستی زده بودند، حلالیت طلبیدند!!! الله اعلم!!!

نقل است که مولانا شمقدری را پرسیدند این چه کراماتی است که فیلم توقیف شده ی «به رنگ ارغوان» را به اکران عمومی در آوردید، و فیلم «گزارش يك جشن» را به حالت تعلیق؟!» پس فرمود: «در کار بزرگان چون و چرا درنگنجد!» پس ادامت داد: «در عوض دستور دادیم تا دست در جیب مبارک اداره متبوعمان کنند و با خريد مالكيت فیلم، هم مشكل ضرر و زیان تهيه‌كننده اش را حل کنند، هم ذهن کارگردان را برای ساخت فيلم سينمايي بعدی اش آرام کنند»!!! تا این حد خوب به طرفه العینی مشکلات را حل می کرد و ذهن کارگردان جماعت را آرام می کرد!!!!

رفیقِ بی کلک

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: