آن منتقد سرسخت دولت احمدی نژاد... آن که وزارت برخی را داد به باد!!

..شیخ را دنبال نمودند تا از اسرار آگاهی یابند که ماجرا از چه قرار است. پس دیدند که مولانا در آنجا می فرماید: «یا پاسبانا! طوطی مان گم گشته است.» پس مرید که از اصحاب نیروی پر نیروی انتظامی بود به طریق بی تفاوتی سری بالا آورد و عرض نمود: «خوب حالا که چی؟ ما چه کار کنیم؟» پس مولانا مطهری فرمود: «آمده ام بگویم ناسزاهایی که به کوچک زاده می دهد نظر شخصی خود اوست و به من ارتباطی ندارد. گفته باشم!!»

کد خبر : 206642

سرویس خواندنی های «فردا»: مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه "تذکرة الرجال " فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. می پردازند. در این مطلب «پ. خالتور» به سراغ «دکتر علی مطهری»رفته‌ است.

************************************

آن فرزند شهید، آن نگهدارنده امید، آن یادگار دوست، آن که سیماش خوش رنگ و روست، آن مرد با همّت، آن موسس جبهه صدای ملت، آن چهره‌ ی شاخص اصولگرایان، آن رفیق حسینی و عباسپور و کاتوزیان!!، آن برادر زن علی لاریجانی!، آن با پسر خاله لاریجانی ها یار جانی!!، آن طراح اصلی سوال از شیخ الرییس کابینه!، آن که به مجلس می رفت حتی روزهای آدینه!!، آن حامی غنی سازی اتم!، آن نماینده فعال مجلس هشتم، آن مستعفی از نمایندگی، آنکه احزاب با او مشکل داشتند جملگی!!، آن یل نامدار مجلس شورای اسلامی، آن که کهیر می زد از شنیدن مکتب ایرانی!!، آن منتقد سرسخت دولت احمدی نژاد، آن که با توکلی جُبّه وزارت کردان دادند به باد، آن مخالف شدید اسفندیار رویین تن!!، آن که بر مرتضوی داشت قصد تاختن، آن مخالف آن وری ها و منتقد این وری ها، آن که مخالف بود در دولت بیافتد انحنا!!، آن عاشق انتقاد ورزی و چالشگری، مولانا علی مطهری!! دامت توفیقاته متولد تهران بود و در کار مشایی حیران بود!! و در نقادی دولت سلسله جنبان بود و دو دوره میهمان بهارستان بود!! و عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران بود و از اکابر سخنوران بود و مرد میدان بود و انتشارات صدرا را از مدیران بود!! نقل است در جایی مجلس کرده بود! و مریدان را درس می داد و از جهل می رهاند و می فرمود!!!: «آقایان مشایی و احمدی نژاد زیرکانه کار رابه اینجا رسانده​اند که تحریک جنسی را آزاد و موجب پدید آوردن عقده های روانی در جوانان شدند و به فکر کاباره​های شبانه هم باشند!!! اکنون مصداق شعر حافظ هستیم که: یک دست به مصحفیم و یک دست به جام گَه نزد حلالیم و گهی نزد حرام این سخن را تا مریدان شنیدند، به به گفتند و چه چه عرض نمودند، که ناگاه یکی از مریدان که نام پ. خالتور بر خود نهاده بود از میان مریدان چون فشنگ پرید و عرض نمود: «یا شیخ ما که از سیاست سر در نیاوریم، لیک از ادبیات که کمی سر در نیاوریم!! این مختصر دانیم که این شعر حافظ را پیشتر در سده پنجم و ششم گنجوی زحمت سرودن آن متحمل شده اند!! این لطف شما به حافظ ستودنی است لیک چنانکه شرط حکمت و حقیقت بود ما این نکته در میان آوردیم که شیخ سخن، فریدالدین اسعد سعدی بلخی ملقب به حکیم محمد ابن فردوسی شیرازی فرموده اند: مطهری که سوتی می گرفتی همه عمر دیدی که چه سوتیش، خالتور گرفت؟!» نقل است یکی از مریدان او را گفت: «یا شیخ اجازت می دهید که فرزندتان به دانشگاه رود؟» پس مولانا فرمود: «آری! لیک به شرطی كه به درسش لطمه ای نخورد!» نقل است روزی مریدان او را دیدند که به کلانتری محل می رود. پس شیخ را دنبال نمودند تا از اسرار آگاهی یابند که ماجرا از چه قرار است. پس دیدند که مولانا در آنجا می فرماید: «یا پاسبانا! طوطیمان گم گشته است.» پس مرید که از اصحاب نیروی پر نیروی انتظامی بود به طریق بی تفاوتی سری بالا آورد و عرض نمود: «خوب حالا که چی؟ ما چه کار کنیم؟» پس مولانا مطهری فرمود: «آمده ام بگویم ناسزاهایی که به کوچک زاده می دهد نظر شخصی خود اوست و به من ارتباطی ندارد. گفته باشم!!» نقل است او راگفتند: «یا مولانا مطهری، تيم فوتبال محبوب شما چیست؟» لختی درنگ کرد و پس گفت: «قربون جدش آسد ميلان!!» آورده اند که روزی مولانا رسایی به صحن مجلس رفت و نیمی از ساعت، افاضه فرمود. پس از آن که سخن تمام کرد، در رجعت، مولانا مطهری را فرمود: «ببخشید با حرف هایم سر شما را درد آوردم.» پس مولانا مطهری در دم بفرمود: «نه اختیار دارید، من حواسم جای دیگری بود!» تا این حد مردی حکیم بود!!!
پ. خالتور
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: