والله رأى به ریاستجمهورى بنىصدر ندادم!
بنی صدر روحانی زاده و فرزند آیت الله بنی صدر بود / بر اساس برخی از اسناد امام خمینی (ره) ده درصد سهم امام را به بنی صدر اختصاص میدهد تا برای تهیه و توضیع کتب اسلامی مصرف کند .
صراط: بی شک دهه اول انقلاب با وقایعی مانند تصویب قانون اساسی برگزاری اولین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری جنگ تحمیلی ماجرای آیت الله شریعتمدار و کودتای نوژه تسخیر لانه جاسوسی پر حادثه ترین و قابل تامل ترین دهه انقلاب است یکی از این حوادث مهم در این دوره داستان انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری تا فرار وی از کشور می باشد.
بنی صدر روحانی زاده و فرزند آیت الله بنی صدر و از فعالین انجمن اسلامی خارج از کشور بود وی در پاریس از همراهان امام بود و حتی گاهی به عنوان سخنگوی امام در پاریس ظاهر می شد و تا جایی که بر اساس برخی از اسناد امام خمینی (ره) ده درصد سهم امام را به بنی صدر اختصاص میدهد تا برای تهیه و توضیع کتب اسلامی مصرف کند . بنی صدر جزء افرادیست که از هواپیما با امام پیاده می شوند .
نگاهی گذرا به لیست نگارشات وی نظیر اقتصاد توحیدی ، برنامه حکومت اسلامی ، اصول راهنمای اسلام ،تضاد و توحید ، خانواده در اسلام و رابطه مادیت و معنویت و .... چهره ای اسلام شناس از وی به نمایش می گذارد. وی برای نشان دادن میزان ولایت پذیری خویش کاندیداتوری خود برای ریاست جمهوری را بعد از ملاقات با امام و هنگام خروج از بیت امام (ره) اعلام مینماید و در جریان انتخابات و حمایت افراد از کاندیداها نیز افراد شاخصی از بیت امام از ایشان حمایت می نمایند و در بین گروهها نیز روحانیت مبارز حمایت رسمی خود را از وی اعلام میکنند روز تنفیذ برخلاف تصور بسیاری از افراد وی ابتدا بر دست امام(ره) بوسه میزند پس از ریاست جمهوری نیز در بسیاری از تصاویری که از وی منتشر میشود وی بر سجاده نماز ایستاده یا در در لباس رزم است یا دست بر شانه محرومین.
رفتار بنی صدر بعد از ریاست جمهوری تغییر میکند و به تقابل با مجلس که اکثریت آن نیروهای خط امام بودن می پردازد همچنین حزب جمهوری را که غالبا از اصحاب امام بودند را متهم به تلاش برای ایجاد دیکتاتوری می نماید و نهادهای انقلابی را متهم به چماقداری میکند صدا و سیما را انحصاری و در دست عده ای خاص معرفی میکند و به شدت به روزنامه های مخالف حمله میکند و آنها را متهم به نشر اکاذیب می کندد به نصایح و فرامین امام که در زمینه های مختلف صادر میشود کمترین توجهی نمیکند سرانجام جمهوری اسلامی را متهم به شکنجه زندانیان مینماید و میگوید این جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی ای نیست که من به آن افتخار کنم و بعد از عزل از فرماندهی کل قوا مردم را به استقامت در مقابل جمهوری اسلامی و تجمع و تظاهرات دعوت می نماید و مدعی می شود که نظام با صندق سازی قصد تقلب در انتخابات را دارد و پس از انتخاب رجایی نیز ادعای تقلب را مطرح میکند و تنها انتخاباتی ،که خود در آن پیروز شد را صحیح میداند. وقتی حق و باطل باهم ممزوج میشوند آنگاه است که انتخاب سخت میشود و در این غبار است که تمیز راه از بیراهه دشوار میشود . همانگونه که ذکر آن گذشت در فضایی غبار آلود بود که بنی صدر در غالب یک شخص انقلابی و روشنفکر مسلمان کاندیدای ریاست جمهوری می شود و بر همین اساس با اکثریت 75 درصدی پیروز انتخابات میشود این پیروزی قاطع باعث میشود تا او به سرعت نقاب مسلمان انقلابی خود را کنار بگذارد و آن روی سکه خود را به نمایش بگذارد و نظرات خود و القائات اطرافیانش را به صراحت بیان کند و شخصیت واقعی خود را آشکار نمایند ، غافل از دلبستگی مردم به اسلام ، انقلاب و امام و بر همین مبنا هنگامی که مردم این تخطی از خط اسلام و امام را در بنی صدر مشاهده میکنند با تجمع مقابل مجلس و راهپیمایی های خودجوش خود خواستار برکناری وی میشوند وسرانجام همان توهم کودکانه بنی صدر مبنی بر بیشمار بودن هوادارنش باعث میشود تا حقیرانه با لباس زنانه از کشور بگریزد تا شاید در خارج کشور بتواند رهبری جبهه مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی را بر عهده گیرد. اگر با نگاه خوشبیناننه به ماجرای بنی صدر بنگریم و او را تربیت شده فرانسه و عامل فرماسونری یا جاسوس و عامل آمریکا ندانیم آنچه باعث شد وی به ورطه سقوط بیافتتد اولا نگرش وی به اسلام بود اسلامی که او میپنداشت نه اسلام ناب فقاهتی بلکه اسلامی التقاطی بود و او خود را اسلام شناس و بی نیاز از عالمان اصیل اسلامی میدانست تا جایی که امام در مورد ایشان میفرمایند آخر هم او نفهمید اسلام چیست عامل دیگر کمرنگ بودن خصائل اخلاقی در وی بود وی از لحاظ شخصیتی متکبر و مغرور و قدرت طلب بود عامل موثر دیگر در سیر قهقرایی وی اعتماد وی به گروهک های التقاطی و مخالف جمهوری اسلامی بود که وی این اقلیت را همه مردم تصور میکرد و تحت القائات این گروه ها بود.
۱- بی حرمتی به قانون اساسی: رئیسجمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند. چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل میدهند. آقای بنیصدر بارها به نهادهای قانونی بیحرمتی روا داشته و به این طریق پایه مشروعیت خود را سست کرده است… وقتی رئیسجمهور با بیحرمتی به این نهادهای قانونی خود را که جزئی از مجموعه دولت است از آن جدا میکند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعدهی وجود خود اوست سست میکند که این حد اعلای بیکفایتی است. ۲- تحقیر جمهوریت نظام: رئیسجمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری اسلامی از او انتظار میرود. تحقیر جمهوری، تحقیر رئیسجمهوری است. ۳-کارشکنی در کار کسانی که نمی پسندد: آقای بنیصدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض میکرد، از هیچ اقدامی کوتاهی نکرد و حتی از اینکه رویههای تخریبیاش، اساس جمهوری و استقلال کشور را خدشهدار میکند، پروایی نورزید… یکی از نقشههای آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن رأی تمایل داده است، آقای بنیصدر او را نمیپسندد، با کارشکنیها و مخالفتخواهیها جلوی موفقیت او را بگیرند. بیآبرو و ساقط شود و با یک جدال سیاسی کارها را خود قبضه کند. ۴- سیاست بازی: آقای بنیصدر در مقر ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاستبازی را جانشین حقیقتگرایی کرد. ۵- عدم صدق و راستگویی: یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا که جزء صلاحیتها و شرایط رئیسجمهور بهشمار آمده است، صداقت و راستگویی است. آقای بنیصدر این را نقض کرد و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است. ۶- عدم حفظ شأن کشور در خارج: رئیسجمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بیکفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بیکفایتیهای دیگر است. ۷- نامه سرگشاده: آیا واقعاً میتوان تصور کرد که این رئیسجمهور یک کشور است که درباره کشور و نظام خود سخن میگوید؟… نامه سرگشاده آقای بنیصدر به امام که در آن همه این اتهامات تحقیرکننده جمهوری اسلامی به اضافه نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانده شده است، چگونه پخش شد؟ ۸- انتخاب همکاران ناسالم: کمترین حد کفایت سیاسی آن است محدودهی مشاوران نزدیکتر و یاران و همکاران رئیسجمهور، از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوءظن پاک باشند. ۹- عدم حرف شنوی از رهبری: کفایت سیاسى رئیسجمهور در درک صحیح پایههاى رهبرى و حرکت در جهت رهنمودهاى آن، تجلى مىکند. آقاى بنىصدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبرى ایستاد و رهنمودهاى امام امت مبنى بر خط آرامش و جلوگیرى از تشنجآفرینى را آشکارا زیر پا نهاد. ۱۰- توهین و مخالفت با مجلس: ایشان برخلاف صریح قانون اساسى که قوا را از یکدیگر منفک و مستقل مىشمارد و برخلاف اصول مردمگرائى معتقد بود که باید مجلس هماهنگ با رئیسجمهور باشد. این توهینى آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار مىشد. ۱۱- خودبزرگ بینی: خصلتهاى شخصى ایشان نیز هرکدام در سلب صلاحیتهاى لازم براى یک رئیسجمهورى دولت اسلامى داراى نقش و تأثیر است. غرور وى که خود را اندیشه بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگترین اثر تاریخ اسلام مىشناسد… مقامپرستىِ او که اطرافیان متملّق و چاپلوس را در دایره نزدیک به او نفوذ مىدهد. خودبزرگبینىِ او، که معتقد است پس از امام کسى از او مناسبتر براى رهبرى نیست و بسى خصلتهاى منفى دیگر در او عواملى هستند که از او آدمى فاقد صلاحیتهاى لازم براى احراز ریاست جمهور مسلمانان و ریاست یک کشور و جامعه اسلامى مىسازند. ۱۲- توهم محبوبیت: یکى هم ماجراى به نظر من فُکاهى نظرخواهى ایشان هست در مورد محبوبیت در بین مردم، که ایشان یک نظرخواهى کرده بودند که نتیجهاش این بود که آقاى بنىصدر - حالا شاید ارقام را من یک مقدارى اشتباه کنم چون یادم نیست درست، لکن نسبتها تقریباً همان اندازه هست- آقاى بنىصدر در میان مثلاً ۸۰ درصد مردم محبوبیت دارد، امام در میان پنجاه و مثلاً سه درصد مردم محبوبیت دارد و بقیه هم که جاى خود دارند. ۱۳- استفاده از انواع روشهای تخریبی: جان کلام اینجاست که وقتی وجودت با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آتشی بیعلاج درمیآید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده و بلندگوی مخالفان آن میشود، آیا باز هم حمایت از او به معنی حمایت از جمهوری اسلامی است؟
یک مساله قابل تامل در رفتار امام، مخالفت او با پیشنهاد نخست وزیری حاج سیداحمدآقا از سوی بنیصدر است. امام خمینی(س) برخلاف تمام رهبران تاریخ که فرزندان و منصوبان خود را در اولین فرصت به قدرت می رسانند، در پاسخ به نامه بنی صدر که نخست وزیری سیداحمدآقا را عین صواب می دانست، با هوشیاری تمام نوشت: «بسمه تعالى. بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدى این امور شود. احمد، خدمتگزار ملت است و در این مرحله با آزادى بهتر مىتواند خدمت کند. والسلام علیکم. روح اللَّه الموسوى الخمینى» (صحیفه امام، ج13، ص: 56) سرانجام بنی صدر، هفتم مرداد 1360، هجده ماه بعد از جلوس بر تخت ریاست جمهوری، با لباس زنانه پای بر هواپیمای بوئینگ 707 گذاشت و همراه با سرکرده منافقین و با مساعی خلبان مخصوص شاه، پس از پنج هفته اختفای بی سرانجام از کشور فرار کرد. او قبل از فرار عجیب خود، مورد نصیحت امام خمینی قرار گرفت و سفارش به توبه و بازگشت به صف انقلاب شد اما بنی صدر راه خود را انتخاب کرده بود. «شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هواى نفسانى بکن، خداوند مىپذیرد تو را. آبروى تو را اعاده مىدهد. حیثیت تو را اعاده مىدهد.» (صحیفه امام، ج14، صص 493)
اکنون سه دهه از ماجرا بنی صدر میگذرد و آنچه که این ماجرا را در حال حاضر حائز اهمیت تر از سابق نموده است شباهت بی اندازه آن با حوادث پس از انتخابات سال 88 است که اولا این شباهت در بعد راهبرد و در بعد تاکتیک ها نشان از آبشخور واحد هر دو فتنه دارد و ثانیا الگوی رفتاری واحد مردم در مقابله با هردو غائله و عدم مماشات آنها با فتنه جویان نشان از پایبندی آنها به اصول امام و انقلاب دارد که هردو مورد برای خواص جامعه قابل بهره برداری و عبرت آموز می باشد.