داستان عاشقی که «تن فروشی» می کند/ ژاپنیها هم تاوان «بیگانگی» کیارستمی را دادند!
توجیه شبه فلسفی و انتزاع تا حدی مضحک كیارستمی در توجیه استفاده زیاد از ماشین هم جالب توجه است . او در پاسخ به این امر که چرا تا این حد شیفته وسایل نقلیه است گفته : «ماشین مكانی مانند جاهای دیگر است و من تصور میكنم بهتر از جاهای دیگر است زیرا مزیتهای زیادی دارد. افراد نمیتوانند از گفتوگو طفره روند زیرا كمربند ایمنیشان را بستهاند و مجبورند كه بنشینند و پاسخ بدهند. اگر پاسخی نداشته باشند نمیتوانند بلند شوند و بروند!»
فیلم "مثل یک عاشق" که تولید مشترک فرانسه و ژاپن است، به زبان ژاپنی ساخته شده و هنرپیشگان ژاپنی در آن نقش آفرینی می کنند، مانند همه فیلم های متاخر کیارستمی بیشتر صحنه ها در ماشین می گذرد و بحث های شبه فلسفی ای هم در سراسر فیلم شنیده می شود. فیلم، داستان دختر جوان وزیبائی را به تصویر می کشد که برای تحصیل در رشته جامعه شناسی به توکیو آمده و دوست پسر جوان و بسیار حسودی دارد. این دختر در عین حال «شب ها، بدن خود را به مشتریان پیر می فروشد». فیلم با صحنه ای آغاز می شود که در آن این دختر نمی خواهد به ملاقات یکی از همین مشتریان برود چون مادر بزرگش تنها برای یک روز به دیدن او به توکیو آمده و فردای آن شب هم امتحان دارد. اما از رابطش حرف شنوی می کند وبه دیدن مشتری خاصی می رود که فیلم را در مسیر خود قرار می دهد .
دوربین کیارستمی در این فیلم مانند همیشه به بازی با نور و تصاویر نقش بسته در می گذرد و تصاویر وهم آلودی را به به مخاطب هدیه می دهد و گویا می خواهد پوچی رویاگونه جهان کیارستمی را بازنمایی کند. فیلم روایت روابط انسان ها را بازگو می کند و بی تفاوتی آنها به هم را. اما در اواسط فیلم است که آشنائی مشتری پیر زن باره با جوان عاشق و حسودی که «دوست پسر» دختر داستان است باعث می شود که انسانیت نهفته در شخصیت ها ناگهان! برملا شود و مشتری پیرزن باره به پدری مهربان و دغدغه مند بدل شود!
این روایت معیوب و بیگانه در واقع بازنمایی از معنویت های پوچی است که این روزها در غرب به راه افتاده است و می کوشد برای بیگانگی انسان مدرن از هستی توجیهی را دست و پا کند . عمده این روایت ها بر این امر دلالت دارند که در اوج نیستی و پوچی است که کمال انسان نهفته است و برایرسیدن به کمال باید کلیت قهقرا را طی کرد! امری که نمونه مشخص آن را می توان در رمان های پائولو کوئیلو نیز به عینه دید.
کیارستمی خود درباره این فیلم به واشنگتن پست گفته است: در سالهای گذشته به دلایلی كه شاید كاملاً واضح باشد، مجبور شدم خارج از ایران فعالیت كنم. چگونه میتوانم آنچه در سر دارم را به شما منتقل كنم بدون این كه به جغرافی نپردازم؟ این داستان برخلاف تفكری است كه من در گذشته داشتم. من تصور میكردم ژاپن و ژاپنیها كشور و مردمی هستند كه بسیار از من دورند.!»
در این میان توجیه شبه فلسفی و انتزاع تا حدی مضحک كیارستمی در توجیه استفاده زیاد از ماشین هم جالب توجه است. او در پاسخ به این امر که چرا تا این حد شیفته وسایل نقلیه است گفته است: «ماشین مكانی مانند جاهای دیگر است و من تصور میكنم بهتر از جاهای دیگر است زیرا مزیتهای زیادی دارد . افراد نمیتوانند از گفتوگو طفره روند زیرا كمربند ایمنیشان را بستهاند و مجبورند كه بنشینند و پاسخ بدهند. اگر پاسخی نداشته باشند نمیتوانند بلند شوند و بروند.»
در این میان شاید بهترین توصیف برای بی سر و ته بودن آخرین اثر کیارستمی خود او بیان کرده باشد. او گفته است:«من انتظار داشتم تهیهكنندگان بگویند «این فیلم پایانی ندارد.» اما دریافتم فیلم من «آغازی» نیز ندارد. سپس متوجه شدم این فیلم درست مانند زندگی واقعی است.» در شبه فلسفه تئوریسن فیلمهای جشنواره ای زندگی نه آغاز دارد و نه پایان،ولی واقعی است!!
اما برای فهم بهتر تئوری ها و اساسا موقعیت کیارستمی در سرزمین خودش نباید از یاد ببریم که اکران آخرین ساخته او در ایران چه جنجالی را بر انگیخت و چه فروش نازلی را برای «شیرین» به ارمغان آورد . به گونه ای که اندک مخاطب این فیلم هم پس پایان زمان نمایش با تجمع در برابر گیشه ها خواهان پس گرفتن پول خود بودند.