جداییطلبها از سرنوشت مجمع روحانیون درس بگیرند/این تفکرکه رقیبی وجود ندارد ساده لوحانه است
مجمع روحانیون مبارزادعایش این بود که طرف مقابل به اندازه آنها استکبار ستیز، عدالت خواه و طرفدار ولایت فقیه نبوده و مرزبندیش با جریان های ضد انقلاب و لیبرال مشخص نیست. آنها بر 4 اصل اساسی تکیه می کردند که همین ها وسیله ای شد برای جدایی آنها از جریان مادر یعنی مجمع روحانیت مبارز، ولی امروز وقتی کارنامه این افراد را بررسی می کنیم می بینیم که در هر 4 مورد مقابل دیدگاه های سابق خودشان قرار گرفته اند.
حسین صفار هرندی از آن دسته اخراجی های دولت احمدی نژاد است که به علت مخالفت با جریان انحرافی کنار گذاشته شد اما به جبهه پایداری که متشکل از برخی کنار گذاشته شدگان دولت بود نپیوست. وی اخیرا با حکم مقام معظم رهبری به مدت پنج سال به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمده است. در گفتگویی که «مهر» با او انجام داده است وی با صراحت نکاتی را درباره وحدت شکنی ها و ایجاد تنازع در میان اصولگرایان مطرح کرده است.
- به عنوان اولین سوال؛ در انتخابات اخیر 2 نگاه بین اصولگرایان وجود داشت؛ یک نگاه رقابت درون اصولگرایان را تایید و آن را یک ویژگی مثبت پس از فتنه می دانست. این افراد معتقدند پس از افول اصلاح طلبان و طرفداران فتنه رقابت بعد از سالها به درون خانواده اصولگرایان برگشته و این اتفاق باعث می شود که انقلاب خالص سازی شود. اما نگاه دیگر این بود که رقابت درونی بین خانواده اصولگرایان به صلاح نیست. در واقع این انتخابات تقابل این 2 نگاه بود. تحلیل شما از فضا و نتیجه انتخابات چیست و نظر شما به کدام نگاه نزدیک تر است؟
ابتدا موفقیت ملت را درانتخاب نمایندگان و شکل دهی به مجلسی که کم و بیش از سیمای عمومی اش پیداست مجلسی بهتر نسبت به مجلس هشتم خواهد بود را تبریک می گویم و آرزو دارم با توجه به امیدهایی که به این مجلس بسته شده و دغدغه های مردم، نمایندگان احساس مسئولیت متناسب با تقاضاهای مردم را داشته باشند.
شخصا معتقدم تنوع سلایق سیاسی حتی در درون یک فراکسیون یا جبهه سیاسی امری عادی است. اساسا وقتی ما از جبهه حرف می زنیم یعنی مجموعه احزاب و تشکل های گوناگون که به دلیل نقاط اشتراک می توانند با یکدیگر کار کنند، اما بدلیل نقاط افتراقی هم که دارند نمی توانند زیر چتر یک تشکل جمع شوند به همین خاطر تشکیل یک جبهه می دهند. به نظرم به همان اندازه که باید تعداد تشکل ها، گرایش ها و سلایق زیر چتر یک جبهه را تایید کنیم از تعدد خرده جبهه ها در درون یک جبهه نیز باید پرهیز کنیم. اصلا معنی ندارد ذیل یک جریانی که خودش عنوان جبهه دارد خورده جبهه درست شود من که معنی این کار را حقیقتا نمی فهمم!
انتقاد نسبت به تشکیل فراکسیون رهروان ولایت پیش از آغاز مجلس نهم
برای اینکه خیال بعضی از دوستان راحت شود باید بگویم مهمترین مایه شگفتی من از اتفاق چند روز گذشته در مجلس بود که گروهی تحت عنوان یک فراکسیون نو پدید هنوز مجلس نهم شکل نگرفته از برخی نمایندگان دعوت می کنند وحتی برای فراکسیون خود اسم می گذارند و برای آینده مجلس نیز تصمیم می گیرند. این تشکیل فراکسیون نسبتش با فراکسیون اصولگرایان چیست؟ اگر فراکسیون رهروان ولایت پاره ای از فراکسیون بزرگ اصولگرایان است که باید اول یک قراری با فراکسیون ما بگذارند و بعد تصمیم بگیرند که یک شاخه ای کوچک از این فراکسیون بزرگ را تشکیل دهند. اما اینکه عده ای بیایند خود سر بخواهند برای سرنوشت جبهه بزرگ اصولگرایان به تنهایی تعیین تکلیف کنند درست نیست. این رفتار شبیه همان رفتاری است که تا دیروز به دیگران خرده می گرفتند که شما چرا ذیل این جبهه متحد اصولگرایی جبهه سازی کردید این رفتاردقیقا عین همان رفتار است.
- چه دلیلی برای اینگونه اقدامات می توان متصور بود؟
همه اینها به این بر می گردد که ما آداب جبهه سازی را بلد نیستیم. همچنان که مفهوم جبهه را بعضی از ما نمی فهمیم. گمان می کنم اشکال کاری بعضی از ما این است که غوره نشده مویز می شویم. ما گاهی اوقات شیپور را از دهان گشادش می زنیم. تشکیل یک جبهه پس از آن اتفاق می افتد که یک سری گروه یا تشکل سیاسی و حزب که فعالانه در عرصه حاضرند کارهای خود را انجام دهند و بعد با یکدیگر قرار بگذارند، در حالی که ما اول جبهه را تشکیل می دهیم و بعد از داخل جبهه می خواهیم گروه سیاسی در بیاوریم. لذا این کار هیچ وقت دردی از ما دوا نخواهد کرد.
یکی از دغدغه های من که همیشه آن را بیان کرده ام این است که ما علاقه به کار سیاسی و تحزب را داریم و زیر بار آن کمرمان خم می شود اما از برکات و حسنات آن بی بهره ایم. کار حزبی مترادف است با شناسایی عناصر هم فکر به هم پیوستن آنها، انسجام میان آنها، آموزش، کادر سازی و بعد مهیا شدن برای تشکیل دولت و بعد تشکیل دولت سایه.
حال دولت سایه که تشکیل شد در صورت دستیابی به قدرت و سپرده شدن اداره امور کشور به آن با ارائه برنامه های مشخص برگ های خود را برای مدیریت جامعه رو می کند. با این اوصاف شما ببینید کدامیک از احزاب، گروه ها و جبهه های ما از این کارها کرده اند.
البته این حرف را جسارت به دوستان خودم نمی دانم زیرا این اوضاع در جبهه مقابل اصول گرایان یعنی اصلاح طلبان نیز وجود داشت. در دوره اصلاحات 18 حزب و گروه به هم پیوسته هیچ برنامه مشخصی برای اداره امور کشور نداشتند. آنقدر بر سر اداره امور کشور با هم دعوا داشتند که هیچ گاه به توافقی در خصوص مسائل اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی نمی رسیدند و در آخر تصمیمات سپرده می شد به همان تصمیمات خلق الساعه در مجلس که یک موضوعی را یک نفر علم می کرد و دیگران با نظر موافق و مخالف خود، همان جا آن تصمیم را چکش کاری می کردند و به تصویب می رساندند.
گروه های جدایی طلب از انشعاب مجمع روحانیون مبارزدرس بگیرند
- فکر نمی کنید بخشی از این مشکل به این برمی گردد که در لایه های ارزشی جامعه موضوع تحزب و حزب گرایی نفی می شود؟
البته این موضوع بر می گردد به سابقه تاریخی آن؛ ما حزب را نفی کنیم. آیا تشکیلات را هم نفی می کنیم؟ تشکیلات را که باید داشته باشیم. بالاخره کسانی که با هم مملکت را اداره می کنند باید هماهنگی فکری داشته باشند. این کار درمجلس هم اتفاق نمی افتد چون آنجا محل به ثمر رساندن مطالعات جمعی است. مرکز پژوهش های مجلس هم در این ماجرا نمی تواند کاری کند. ما فاقد گروه و یا تشکل هم نظر و هم فکر هستیم که بر روی برنامه های خود کار کرده باشند.
گاهی اوقات انسان می خواهد به این گروه های جدید و تازه شکل گرفته دل ببندد اما وقتی دقت بیشتری می کنیم می بینیم فرقی نکرده آنها نیز ازهمان جنس و دسته هستند و قطعا برای اینکه رقیب را از میدان بدر کند تشکیل شده اند و پشت آن یک نظریه فکری قوی وجود ندارد. لذا من با جبهه سازی ها به این معنا که فاقد نشانه های یک جبهه واقعی است مخالفم و معتقدم از درون یک جبهه نمی توان چند جبهه درست کرد.
مثل این است که ما برویم در جبهه نبرد خودمان در مقابل دشمن بیرونی چند جبهه باز کنیم. آن هم جبهه هایی که با هم هماهنگ نیستند، معلوم است که شکست می خوریم. جبهه ماموریت یافته ما که می خواهد به تیپ دشمن بزند جلو رفته و جبهه دیگر ما که با آن هماهنگ نیست می تواند عقبه جبهه را خالی کند و به خودمان ضربه بزند.
- یعنی در خوشبینانه ترین حالت موازی کاری می شود؟
موازی کاری که نیست هیچ؛ بلکه تقاطع است. آیا برخی دوستان ما وقتی جبهه سازی جدید را دردرون اصولگرایان آغاز کردند یکی از حرف های اصلیشان این نبود که به انتخابات کار نداریم بلکه می خواهیم یک گفتمان زمین نخورد.
این حرف عزیزان چقدر خوشحال کننده و قشنگ بود. همه گفتند خدا را شکر که می خواهند زیر بار یک گفتمان را بگیرند. نیت خیلی ها ازآنها راکه می شناسم واقعا همین بود. اما درادامه مسیر چه اتفاقی افتاد؟ آیا به رقابت و سر و دست شکستن کسانی که می خواستند در مجلس باشند و دیگری نباشد تبدیل نشد. آخرش هم رسید به تقاطع! این رقابت در روزهای آخر تبدیل شد به تخریب و سند رو کردن هردو گروه بر علیه یکدیگر، ما نمی توانیم در جبهه، جبهه راه بیندازیم. باید جبهه اصلی و مادر را حفظ کنیم اما درعین حال گرایش های مختلفی در آن وجود داشته باشد.
* برخی معتقدند که با این انتخابات و رقابت اصولگرایان عملا شکاف و اختلاف میان بدنه اجتماعی طرفدار دو جبهه مانند اتفاق سال 65 و 66 رخ داده است . یعنی در مرحله اول روز به روز این اختلاف بیشتر خواهد شد و در مرحله بعد این دو گروه سامانه فکری طراحی می کنند که ثابت کنند با گروه مقابل مخالف هستند. فکر می کنید این اتفاق در حال رخ دادن است یا می شود این شکاف را برطرف کرد؟
به نظرم اگر به خودمان زحمت بدهیم کمی تاریخ بخوانیم و بر احوالات گذشتگان مروری داشته باشیم، اتفاقات تلخ و ناگوار گذشته را دوباره تکرار نخواهیم کرد. مشکل بسیاری از ما این است که با تاریخ بیگانه هستیم و یا با مطالعه عمیق تاریخ یک مقدار فاصله داریم.
اگرکسی مسیر اتفاق های گذشته را مرورکند خواهد دید کسانی که به بهانه های خیلی زیبا و قشنگ وسیله جدایی خود را فراهم کردند سر از کجا در آوردند و درست به نقطه مقابل خودشان مبدل شدند.
مجمع روحانیون مبارزادعایش این بود که طرف مقابل به اندازه آنها استکبار ستیز، عدالت خواه و طرفدار ولایت فقیه نبوده و مرزبندیش با جریان های ضد انقلاب و لیبرال مشخص نیست. آنها بر 4 اصل اساسی تکیه می کردند که همین ها وسیله ای شد برای جدایی آنها از جریان مادر یعنی مجمع روحانیت مبارز، ولی امروز وقتی کارنامه این افراد را بررسی می کنیم می بینیم که در هر 4 مورد مقابل دیدگاه های سابق خودشان قرار گرفته اند.
تنها فایده رقابت اصولگرایان در این دوره عدم راهیابی برخی چهره های شایسته به مجلس بود!
* یعنی در هر 4 مورد رفوزه شده اند؟
بله؛ بدون استثنا در هر 4 دیدگاه رفوزه شدند. این حال گروه هایی است که از تجربیات گذشته استفاده نکرده و درس نمی گیرند. معتقدم هم جریان سنتی باید ازنتیجه این انتخابات درس گرفته باشند و ببینید چه تعداد از افرادی که به ضرب تبلیغات می خواستند وارد مجلس کنند موفق شدند به مجلس نهم راه یابند و هم درنقطه مقابل این گروه بعضی از دوستان ما که با نگرش تغییر و تحول به صحنه آمدند درس بگیرند. آیا این دوستان نیز جواب نگرفتند که بعضی از این برداشت های به شدت دور از واقعیتشان با رفتا مردم در عمل نمی خواند. مقدمه ابتدایی این دوستان برای نپیوستن به جریان مادر و شاکله اصلی اصولگرایان این بود که اگر ما در این جمع وارد شویم نتیجه ای بیرونی خواهد آمد که آقای فلانی در آن منتخب قطعی خواهد بود پس ما نمی آییم که جلوی این اتفاق را بگریم. اما در عمل دیدیم که این اتفاق افتاد و این آدم با رای بالاتری نسبت به آن چیزی که برآورد می شد به مجلس رفت. پس این جدایی چه فایده ای داشت؟
البته یک فایده داشت! اینکه در این شلوغی و گردوخاکی که بلند شد برخی اشخاص که به شدت صلاحیت نمایندگی مجلس را داشتند نتوانستند وارد مجلس شوند. آدم هایی که واقعا شایسته بودند و همه قبول داشتند آنها در مجلس موثر هستند. اما متاسفانه در این هیاهو و شلوغی ها قربانی شدند.
پس به نظر می رسد تئوری های ما خیلی درست نبوده است. در این انتخابات دو گروه چپ گرایانه و راست گرایانه (چپ و راست از این باب که دنبال حفظ وضع موجود و یا تغییر دادن وضع موجود هستند) در جبهه اصولگرایان هر دو اشتباه کردند و ثابت شد که آن نگاه اعتدالی درست است. نگاهی که می گوید سرمایه های ارزشمند خودی را باید در یک محیط آرام و معتدل نگاه داشت و برایشان تدارک دید. همان کاری که مردم کردند و به صورت تلفیقی رای دادند. چون فکر کردند این ترکیب به درد مجلس می خورد هر چند که شاید با نظر امثال بنده هم جور در نیاید.
به عنوان مثال انتخابی که رهبر معظم انقلاب برای دور جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام کردند بسیار هوشمندانه و دقیق بود. ای کاش در حال حاضر که با شما صحبت می کنم عضو مجمع نبودم و راحت تر می توانستم در این خصوص صحبت کنم. حقیقتا اگر قرار بود بعضی گروه های سیاسی محل انتخاب باشند آیا انتخاب انها تطبیقی با این انتخاب آقا داشت. به نظرم علت شگفت زده شدن برخی در مقابل انتخاب مقام معظم رهبری به این خاطر بود که اگر کار را به این افراد سپرده بودیم اتفاق دیگری می افتاد .
برخی معتقدند باید وحدت میان اصولگرایان برقرار باشد اما در عمل طور دیگری برخورد می کنند. مگرمی شود وحدت را بوجود آورد بی آنکه برآیندی از موجودی جامعه را وارد صحنه نکرد.
مردم در این انتخابات ضمن حفظ موضع اصولیشان به اصولگرایان اطمینان کردند و قبول کردند که برای دور آینده هم باید به اصولگرایان اعتماد کرد، به پرچمی که به اسم اصولگرایی بلند شده است وافرادیکه خود را منتسب به این چارچوب ها کرده بودند رای دادند. نکته مهم دیگر در این دوره از انتخابات این بود که مردم در انتخابشان یک وزن دهی به این دوجبهه اصولگرا کردند و سهمی را به هر دو گروه دادند. آنچه که از نتیجه انتخابات بر می آید آن است که سیمای کلی در ذهن مردم سیمای اصولگرایی است بر خلاف چیزی که برخی می گفتند دوره این مسائل گذشته است. مردم معتقدند گرایش های مختلف باید درصحنه حضورداشته باشند. مردم در انتخابات جبهه ای نگاه کردند جبهه ای به معنای واقعی کلمه چون در جبهه همه نوع سلیقه وجود دارد.