چپ کردن هم جنبه میخواهد!
چپ کردن، حتی بریدن از ایدههای جمهوری و ... فی نفسه آنقدر اهمیت ندارد که حفظ اخلاق و تعهد در مقابل مردم رنج کشیده کشور و منافع ملی مهم است. واقعیت اینجاست، چپ کردن هم جنبهای میخواهد که گویی او که جنبه/صداقت حزباللهی بودن را نداشت، جنبه/صداقت اپوزیسیون بودن را نیز ندارد.
این گفتهها، گفتههای یک صهیونیست ایرانی تبار، یا یک سلطنت طلب یا علیرضا نوریزاده عامل اطلاعاتی شناخته شده نیست. گفته های محمد نوریزاد فیلمساز سابقا به ظاهر حزب اللهی و امروز اپوزیسیونی است که در مصاحبه با پایگاه کلمه انجام شده است. البته زیرسوال رفتن منافع ملی کشور از طرف اپوزیسیون خارجی مسئله تازهای نیست، اما ورود پایگاه کلمه وابسته به نزدیکان میرحسین موسوی که با ادعای خط امام و نخست وزیر جنگ فعالیت میکنند این نشانهها را قابل تامل میکند. گفته های نوریزاد به حدی سخیف و علیه رزمندگان اسلام و نسل دردکشیده روزهای جنگ است که نیازی به توضیح و تشریح بیشتر برای روشن شدن آن نیست، اما بد نیست تاملی بر رویکرد چندسال اخیر کسی کنیم که با تغییر مسئولین سینمایی و کاهش بودجههای پروژههایش دچار تطور ناگهانی اندیشه شد. مردی که روزهایی حتی جنبه حزب اللهی بودن را هم نداشت (یا شاید از فرط تصنعی بودن به وادی افراط پهلو می زد)، به جای دفاع منطقی از رهبری نثر ادبی مینوشت، و گاه با بی انصافی اصلاحطلبان را مینواخت. در دوره اول احمدی نژاد با فاصلهای کمتر از یک سال به انتخابات 88، در حمایت از رویکرد اسفندیار رحیم مشایی، در وبلاگش به مراجع میتاخت و معتقد بود در هنگام حاکمیت ولایت فقیه، خمس و وجوهات نباید به مراجع پرداخت شود بلکه با برهم زدن ساختار حوزه میبایست مراجع و مردم این هزینهها را در اختیار شخص ولی فقیه قرار دهند و اینگونه به قدرت مرجعیت و حوزه میتاخت. چندی نگذشت که با وقایع انتخابات 88 ناگهان نقش اپوزیسیون به خود گرفت.
مردی که از دفاع مقدس فیلمسازیش را انتخاب کرد، و بعدها با خروج از روایت فتح و تشکیل موسسه آوینی همواره مورد انتقاد دیگر یاران شهید آوینی برای سواستفاده گاه میلیاردی از نام و سابقه شهید آوینی بوده است. کسی با این سابقه در جایی از مرحله حمایت از میرحسین به جایی رسید که صراحتا در نوشتههایش کمک به حزبالله لبنان در مقابله با اسرائیل را هم زیر سوال برد بدون اینکه در تمام این مدت دلیلی برای این تغییرات بیان کند. مخاطبان شاید بریدن از شخص و مصداق را به دلیل وقایع و رفتارهای متقابل بپذیریند، اما زمانی که شخص در مقابل تمام «ارزشهایش» میایستد و دلیلی منطقی در رد
افکار (و نه مصادیق) نمیآورد، بوی بی صداقت در تمام ایام به مشام میرسد. شاید دلیل این امر همین باشد که وی برخلاف بسیاری از نیروهای سیاسی در جناحهای مختلف و مردمان عادی و رزمندگان که جانباز و هزینه داده جنگ هستند؛ بیش از هزینه، از پروژههای میلیاردی بدون بازگشت مالی، بهره مند شده است. که کمی تغییر در ارقام و نمودارها وی را به وادی بیاندازد که نه تنها سیاست بینالملل انقلاب را زیر سوال ببرد، در روایت تاریخی دوره جنگ هم طرف آمریکایی را بگیرد و مردمانش را شایسته دستیابی به تکنولوژی هستهای نداند. چپ کردن، حتی بریدن از ایدههای جمهوری و ... فی نفسه آنقدر
اهمیت ندارد که حفظ اخلاق و تعهد در مقابل مردم رنج کشیده کشور و منافع ملی مهم است. واقعیت اینجاست، چپ کردن هم جنبهای میخواهد که گویی او که جنبه/صداقت حزباللهی بودن را نداشت، جنبه/صداقت اپوزیسیون بودن را نیز ندارد. کوتاه از واقعه ناو وینسنس
در همان زمان است که ناو وینسنس آمریکا همچون وقایعی چون قانا و هیروشیما با یک جنایت بشری موقعیت فشار بر سیاستمداران برای اجازه خروج خود از خلیج فارس و پایان درگیری دریایی و بالطبع حرکت به سمت پایان جنگ را موجب میشود. در تحقیقات ایکائو و سازمانها دیگر مسائل مختلفی در این باره مطرح شده و فرماندهان آمریکایی به مسائل مهمی اعتراف کرده اند، از جمله کاپیتان کارلسون، فرمانده سابق ناو سایدز در این مورد معتقد است که ایرباس ایرانی علاوه بر علائمی که مبنی بر غیرنظامی بودن خود میفرستاده با سرعتی کم در حال اوج گرفتن بود و حتی اگر در چنین شرایطی نیز آن را به عنوان یک جت اف ۱۴ شناسایی میکردند باز من تردید دارم که یک هواپیمای اف ۱۴ میتوانست تهدید سطحی را متوجه ناو وینسنس یا سایدز یا هر شناور دیگری کند. اپراتورهای رادار ناو هواپیمابر فورستال نیز هواپیمای مزبور را به عنوان یک هواپیمای بازرگانی شناسایی کردند. جتهای جنگنده اف ۱۴ مستقر بر روی ناو فورستال میتوانستند در صورتی که کاپیتان راجرز درخواست میکرد، با شناسایی چشمی هواپیمای ایرانی از فاصله نزدیک از غیرنظامی بودن آن اطمینان حاصل کنند، ولی زمان برای این کار هم سپری شد.