مصاحبه خواندنی یک هنرمند با دایی
علی دایی در مصاحبه ای که رامین راستاد بازیگر سینما و تلویزیون در اسفند سال 90 و دو هفته قبل از تصادف وحشتناکش در جاده کاشان با وی داشت از سقوط به ته دره ای در آلمان با سرعت 220 کیلومتر سخن گفت.
همشهري تماشاگر: یک احتیاط باعث شد تا ایدهای نو در ذهنمان پدیدار شود و یکی از اهالی هنر را بهعنوان مصاحبه کننده در مقابل یکی از اهالی فوتبال قرار دهیم! ایده مصاحبه رامین راستاد با علی دایی اما از آنجایی شکل گرفت که نگارنده بهواسطه ذهنیتهای علی دایی ترس این را داشت که نکند شهریار تن به این مصاحبه ندهد! اتفاقاتی که در چند مورد رخ داده بود ریسک کار را بالا میبرد که البته مربوط به اختلافات دایی و کاشانی میشد. به همین خاطر رامین راستاد که علاقه وافری به علی دایی دارد انجام مصاحبه را بر عهده گرفت. راستاد زمانیکه با پیشنهاد ما مواجه شد به شدت موافقت کرد و این قضیه را به چالشی بزرگ در زندگی هنری خود تعبیر کرد! وقتی به محل تمرین راهآهن رفتیم قدری منتظر شدیم تا شهریار مستقر شود و با در نظر گرفتن همه جوانب آرام آرام به وی نزدیک شدیم! ابتدا راستاد را که با کلاه و عینک دودی آمده بود، نشناخت. چند دقیقه بعد به دایی ماجرا را شرح دادیم و او هم با رویی گشاده از ما استقبال کرد و به قولی یخاش باز شد و استارت مصاحبه را زدیم!جریان مصاحبه هم به گونهای پیش رفت که آن تفاوت مورد نظر به خوبی در متن آن احساس میشود. مصاحبه رامین راستاد با علی دایی مسلما جذابیتها و تفاوتهای خاص خودش را دارد. برای من یکی از بهترین خاطرات عمرم خواهد بود که در قالب یک مصاحبهکننده با اسطوره فوتبال ایران همصحبت میشوم. میخواستم بدانم که سینما در زندگی علی دایی چه جایگاهی دارد و چقدر برای سینما تایم میگذارید و آیا تاکنون به حضور در سینما در قالب بازیگر یا کارگردان فکر کردهاید؟ برای من باعث افتخار است که با شما گفتوگو میکنم. من هم مثلا هر ایرانی به سینمای مملکتمان علاقهمند هستم و خیلی از عوامل سینما از دوستان من هستند و با آنها ارتباط بسیار خوبی دارم. اما اینکه بخواهم روزی کار سینمایی انجام بدهم به هیچ عنوان. چون اصلا کاراکتر دیگری دارم و فکر میکنم حضور در سینما به عنوان کارگردان یا بازیگر با کاراکتر من جور در نمیآید که چنین کاری را انجام دهم. اخبار سینما را پیگیری میکنید؟ بله همیشه پیگیر اخبار سینما هستم و تقریبا اطلاعات خوبی از سینمای ایران دارم. مهمترین خبر سینمای ایران در سال گذشته جوایزی بود که فیلم جدایی نادر از سیمین در عرصههای بینالمللی دریافت کرد. چه احساسی در اینباره دارید؟ شاید باور نکنید اما من بیشتر از همه نسبت به این موضوع خوشحال بودم و فکر میکردم خودم این جوایز را گرفتم. واقعا بابت جوایزی که آقای فرهادی گرفتند از صمیم قلب خوشحال شدم. به نظر من هر کس بتواند برای ایران موفقیتی کسب کند و باعث بالا بردن اسم ایران شود برای همه ما عزیز است و باید قدرش را بدانیم. به همه این عزیزان تبریک میگویم. به نظر شما این موفقیتهای سینمای ایران میتواند استمرار داشته باشد؟ سینمای ما آنطور که باید و شاید در عرصه بینالمللی موفق نبوده اما چند سالی است که استارت کار خورده و به نظر بنده سینمای ما پتانسیل این را دارد که بتواند این موفقیتها را تکرار کند. امیدوارم در سالهای دیگر هم شاهد موفقیتهای بیشتر سینمای کشورمان در عرصه بینالمللی باشیم. شما کاراکتری خاص دارید که علی دایی را یک فرد مدیر نشان میدهد؟ میخواستم بپرسم که آیا میتوانیم روزی را ببینیم که علی دایی مانند پلاتینی و یا بکن باوئر در عرصه بینالمللی تبدیل به یک مدیر شود؟ به نظر من این کارها یک عزم ملی میخواهد. پلاتینی و بکنباوئر یک عظم ملی پشت سرشان بود و همه میخواستند که آنها به این موفقیتها دست پیدا کنند و به این سطح برسند. برای آقای بکنباوئر معلم میگیرند تا صحبت کردنش را هم درست کنند. زمانی هم که پلاتینی میخواست رئیس یوفا بشود در سفارت فرانسه در ایران هم برای رسیدن وی به این موفقیت جلسه گذاشتند در حالیکه ایران یک کشور آسیایی است و به اروپا ربطی ندارد. یعنی منظورتان این است که برای حضور علی دایی در پستهای مهم فوتبالی در سطح بینالمللی نیاز به یک اراده و عزم ملی است؟ به نظر من اینها کارهای خیلی بزرگی هستند. عزم ملی و حمایت ملی هم برای رسیدن به آن نیاز اساسی است که متاسفانه در مملکت ما وجود ندارد! میتوانم بگویم 9/99درصد مردم دوست دارند و حمایت میکنند اما این عزم و حمایت را در مسئولیت نمیبینم! اما موافق حرف من هستید که شما لیاقت و پتانسیل این را دارید که در جایگاههای مهم بینالمللی در عرصه فوتبال قرار بگیرید؟ مطمئنا خیلی دوست دارم در زمینه مدیریتی در سطح بالا و در عرصههای بینالمللی فوتبال مدیریت کنم اما همانطور که اشاره کردم، آن عزم و اراده را در نزد مسئولین نمیبینم و اینها اجازه نمیدهد بتوانیم به چنین جایگاههایی برسیم. به عنوان مثال در AFC و در گذشته کسانی به سمت ریاست رسیدهاند که بدون سابقه فوتبالی بودند اما به واسطه برخورداری از یک حمایت بزرگ و با لابیهای آنچنانی به این جایگاه رسیدند. شما در حوزه فوتبال درگیریهای لفظی زیادی داشتید. در این زمینه تا کنون پیش آمده که خود شما شروع کننده جریانی باشید؟ تا الان نشده که من یکبار شروع کننده اینگونه مسائل باشم اگر هم مسالهای بهوجود آمده، همیشه آمدهام تا از حقم دفاع کنم. شاید باور نکنید اما بارها پیش آمده که در مقابل موارد بهوجود آمده، صبوری کرده و جوابی ندادهام اما گاهی اوقات پیش آمده که فقط برای آگاهی مردم که بدانند اینطور که آقایان میگویند هم نیست، جواب دادم. شما که صبوری کردید، امکان نداشت خویشتنداری بیشتری به خرج دهید و از بهوجود آمدن درگیری لفظی جلوگیری کنید؟ گاهی اوقات اگر جواب ندهیم و صحبت نکنیم حمل بر این میشود که ضعفی داریم! همه اشتباه میکنند و من هم خیلی اشتباه داشتهام اما به ناحق یا دانسته و از روی آگاهی مرتکب اشتباهی نشدهام. اگر دقت کرده باشید هیچوقت دروغ نگفتهام و بهخاطر همین است که 100سال دیگر هم حرفم همان است که قبلا گفتهام. با دروغ و دروغگویی ظاهرا خیلی مشکل دارید! اگر آدم دروغ نگوید همیشه حرفش به دل مردم مینشیند. مردم ما از دروغ گریزان هستند و الان شما در جامعه میتوانید این مساله را ببینید. مردم دروغ و حرفهای نامربوط زیاد شنیداند و به همین خاطر دنبال راستی هستند، دنبال حقیقت هستند و بهخاطر این من همیشه چیزهایی دیدهام که حقیقت بوده و اتفاق افتاده و پیرامون آنها صحبت کردهام. معمولا در صحبت کردن و بیان مطالب هم ابایی ندارید! هیچوقت بهخاطر خوشایند کسی صحبت نکردهام. شاید باشم بخاطر مذهبمان و افکاری که مردم ما دارند و بهخاطر جامعهمان از خیلی چیزها به راحتی گذشتهام اما چیزهایی را که دیدهام و گفتن آنها میتوانسته به ما کمک کند و مردم را روشن کند و به ضرر جامعه نبوده است، اشاره کردهام. علی دایی به گذشته خود هم فکر میکند؟ هیچ وقت گذشته خود را فراموش نکرده و نمیکنم. فراموش نمیکنم چه کسی بودم، از کجا آمدهام و به کجا رسیدهام. هر چه دارم هم از لطف خدا دارم و از بنده خدا ندارم که بهخاطر آنها خیلی مسائل را بازگو نکنم! شما آقای گل جهان هستید ولی جایزه آقای گلی جهان بهنام فرانس پوشکاش ثبت شده است. فدراسیون فوتبال ما پیگیر این موضوع نبوده است؟ بهنظر من به خاطر اینکه فوت کرده بهنام ایشان زدهاند. همیشه بهترین گل سال را انتخاب کرده و جایزهای بهنام فرانس پوشکاش به گلزن میدهند. ایشان یکی از اسطورههای فوتبال بوده و از سال قبل با دعوت از همسرش مراسمی گرفتند و این جایزه را به نام وی نامگذاری کردند. امکان این وجود دارد روزی علی دایی یک باشگاه فوتبال را خریداری کرده و شکل واقعی فوتبال حرفهای را به همه نشان دهد؟ در فکرم هست. اصلاخیلی وقت است که به آن فکر میکنم اما با شرایطی که در فوتبال ما وجود دارد و همهچیز هزینه است، فعلا نه اگر زمینهاش فراهم شود خیلی دوست دارم اقدام به چنین کاری کنم. بعد هم اینکه قدرت مالی ما محدود است هر چه بدست آوردهایم از فوتبال بوده. اینطور نبوده که شب بخوابیم و صبح بلند شویم ببینیم فلان ملک ما قیمتش چند برابر شده و پولدار شده باشیم! و بخواهیم این پولمان را در این فوتبال هزینه کنیم. در ارتباط با ضربه کاشتن زدن شما که این کار را خیلی خوب انجام میدادید و شاید به استیل شما هم نمیخورد گفته میشود در بایرن مونیخ که بودید با لوتارماتیوس ساعتها تمرین ضربه کاشته انجام میدادید. با لوتار ماتیوس در بایرن تمرین ضربه کاشته میکردم اما آن کسی که در زدن ضربات ایستگاهی نقش مهمی برایم داشت، ویهرا برزیلی سرمربی تیم ملی در مقدماتی جام جهانی98 بود. روزی در تمرین تیم ملی در زمین پیکان دید من بهتر از بقیه ضربه کاشته میزنم، برای من تمرینات ویژهای در نظر گرفت. چارچوبی را برایم در نظر گرفت و من به قسمت خاصی از چارچوب ضربه میزدم. نکته خاصی را در زمینه زدن ضربه کاشته به شما گوشزد کرد که باعث پیشرفت شما شد؟ فاصله با توپ، به کجای توپ ضربه بزنم و چه مدلی ضربه بزنم و همچنین نسبت به زاویه منطقهای که قرار است ضربه بزنم نکات خوبی را به من گوشزد کرد. برزیلیها در دنیا بهترین کاشتهزنان بودند و ایشان ای کاش زودتر به پست من خورده بود! به خاطر نکات آموزشی؟ بله، در اواخر فوتبالم که در سایپا بودم شاید باور نکنید از 5تا کاشته 4تای آنرا در تمرینات گل میکردم. میتوانید از رحمان احمدی و میثاق معمارزاده بپرسید. ولی اواخر فوتبالم بود. هنوز هم خوب کاشته میزنید؟ خیلی وقت است نمیزنم و یادم رفته است! یعنی یادم نرفته چون سن و سالم بالا رفته دیگر نمیتوانم مثل سابق کاشته بزنم! اگر امثال ویهرا زودتر به پست شما میخوردند میشد فرض کرد گلهای ملی شما به عدد 120 میرسید؟ بله اگر 5سال قبل از آن تاریخ چنین افرادی به پست من خورده بودند، میتوانستند در آمار گلهایم و سایر موفقیتهایم تاثیرگذار باشند. علی دایی در طول دوران بازیگری خود هر زمان که هجمه انتقادات علیه وی شدت میگرفت بهترین واکنش را نشان میداد. قضیه چیست؟ من به کارم اعتقاد دارم، روحیهام بالاست و با این انتقادات روحیهام خراب نمیشود. هرگاه درست کار کنی خدا بدون جواب نمیگذارد و به این موضوع اعتقاد دارم و با یک شکست میدان را خالی نمیکنم. کسی فکر میکرد پرسپولیس در این 2سال گذشته قهرمان جام حذفی شود؟ درست کار میکنم، با اعتقاد کار میکنم و به نتیجه میرسم. گفته میشود خیلیها از شما میترسند! مثلا بسیاری از خبرنگاران شماره شما را دارند و میترسند به شما زنگ بزنند. شما چگونه این موضوع را تحلیل میکنید. من این موضوع را نمیدانم! اما خصوصیات اخلاقیام طور دیگری است. شما نمیتوانید یک خبرنگار را پیدا کنید که به من زنگ زده باشد و من با ایشان بد صحبت کرده باشم. شاید اتفاق افتاده باشد که خبرنگاری زنگ بزند و بگوید از فلان روزنامه هستم و من نخواسته باشم صحبت کنم. عذرخواهی کردهام و گفتهام من با روزنامه شما مشکل دارم و صحبت نمیکنم! اما نشده که به خبرنگاری توهین کرده باشم یا بیادبی کرده باشم. شاید جدی بودنم در کار یا کنار زمین چنین تصویری از من ایجاد کرده است. هر کس با من زندگی کرده یا نزدیک شده دیده که من عالم دیگری برای خودم دارم. شما آدم شوخی هستید؟ مطمئنا. اما در کارم جدی هستم و کارم را با مسائل دیگر قاطی نکردهام. زمانی که تمرین شروع میشود فقط به کار فکر میکنم اما بیرون یک آدمی دیگر هستم. جدی کارم را میکنم اما بیرون از کار میتوانید از بچهها بپرسید که با همه آنها رفیق هستم. در کار بگو بخند هم هستید؟ دایی: بله، خیلی! با دوستان همیشه شوخی میکنیم. اصلا زندگی با خنده قابل تحمل میشود! اگه بخواهید بگویید دایی آدم شوخی است یا عصبانی، کدام را انتخاب میکنید؟ من به عصبانی و شوخی کاری ندارم همه چیز را رعایت میکنیم. هر چیزی سرجای خودش. من از خود شما خیلی کمتر عصبانی میشوم. من خودم را خیلی کنترل میکنم. شما خودتان را جای من بگذارید دوام نمیآورید. مثلا خبرنگاری بعد از بازی که باختی و میدانی دشمنت است، آمده و فقط سوالهای بیربط میپرسد یقهاش را میگیری یا نه؟ ولی من خیلی راحت از کنار تو میگذرم. عالم و آدم را تیر کردند که از من شکایت کنند. مثلا همین مسائل سال قبل خیلیها را خط دادند که از من شکایت کنند. در چند دادگاه هم رفتم که خدا رو شکر سربلند بیرون آمدم. تا حالا کنجکاوی کردهاید که چه کسانی به این افراد خط دادهاند؟ متاسفانه وقتم را صرف این مسائل کردهام و دیدهام که منسوب به فلان نفر است. یا فلان کس تا دادگاه با او آمده است! فقط از خودم دفاع کردهام و خدا رو شکر تا حالا سربلند بوده ام. اگر به آن زمانی برمیگشتید که تیم ملی به شما پیشنهاد شد باز هم قبول میکردید؟ حتما قبول میکردم! بروید از بچههای تیم ملی بپرسید. شرایطی که من در تیم ملی داشتم با این شرایط اصلا قابل قیاس نیست. بروید و از بچههای تیم ملی بپرسید. در آن موقع تو کار من میگذاشتند! اما الان همه بسیج شدند که تیم ملی موفق شود. اگر من ماندم مگر بدتر نتیجه میگرفتم؟ کسی که به جای من آمد مگر بهتر نتیجه گرفت؟ چه توقعی داشتید که برآورده نشد؟ برای اینکه پاداش بچهها را کم نکنند دعوا میکردم. کویت که رفتیم مسئولین فدراسیون یک ریال به ما پول ندادند. همه جا دست خالی رفتیم اما در کره شمالی قبل از بازی 7، 8هزار دلار پاداش دادند چون میخواستند آن مربی موفق باشد. خیلی از مسائل بود که آن موقع نگفتم و الان هم نمیگویم اما همه را یادداشت کردم. پس شما در زمان مربیگری تیم ملی وظایف فدراسیون را هم انجام میدادید؟ با فلان تیم اروپایی صحبت کردم، تمام کردم که برویم بازی کنیم آقایان یادشان رفت جواب ایمیل کشوری که در دنیا صاحب فوتبال است را بدهند. بعد آمدند و گفتند بیایید با فلان کشور عربی بازی کنید هزینهاش کمتر است و اگر آن کشور صاحب فوتبال بیاید برای ما هزینه دارد! من در تیم ملی اینطور مربیگری کردم و گرنه مربیگری کردن در تیم ملی خیلی راحتتر از باشگاهی است! اینکه در اکثر دنیا فوتبال ایران را با علی دایی میشناسند چه حسی به شما دست میدهد؟ همه اینها خواست خدا بوده و این عزت را به من داده است. هیچگاه حس غرور به من دست نداده است. شاید باور نکنید وقتی خیلیها از من تعریف میکند حتی خجالت هم میکشم. همه اینها را خدا داده و اگر مغرور شوم یک شبه از من میگیرد! راجع به علی دایی به کنایه میگویند دایی را خدا بغل کرده است! راجع به این موضوع چه نظری دارید؟ اگر خدا من را بغل کند به آسمانها پرواز میکنم. خدا را شکر میکنم که اگر حتی خدا به من اشاره کند یا من را ببیند! من خدا را با تمام وجودم حس کردهام. چند جایی که خدا شما را بغل کرده، کجا بوده است؟ مثلا در هیروشیما و بعد از لگدی که از بحرین خوردم! 10ساعت در اتاق عمل بودم در همانجا خدا را با تمام وجود حس کردم. آن ماجرا و اتفاق برایم درس زندگی بود و خیلی چیزها به من یاد داد که میشود راحت با یه لگد همه چیز را از دست بدهی. بعد از هیروشیما همه گفتند فوتبال علی دایی تمام شد! فقط میتوانستم راه بروم. کسی که 22ساعت شکمش را پاره کنند فوتبالش تمام میشود اما تازه بعد از آن فوتبال من شروع شد! و مورد غیر ورزشی هم بوده که لطف خدا را در دفع خطر ببینید؟ زمانیکه در بیلهفیلد بودم با سرعت 220کیلومتر با ماشین افتادم داخل یک دره! یکی از دوستانم آمده بود و داشتم او را میرساندم. در مسیر برگشت از هانوفر بودم. بعد از 30، 40سال در آلمان هوا به طرز عجیبی سرد شده بود. با 220کیلومتر در حال حرکت بودم که به جایی رسیدم که دیدم فلاش ماشینها همه روشن است و با سرعت 5کیلومتر در حال حرکت هستند! برای اینکه به آنها برخورد نکنم به سمت دره منحرف شدم. عین فیلم به گاردریل برخورد کردم و چند دور چرخیدم و به داخل دره پرتاب شدم! موبایلم خرد شد اما یک مو از سرم کم نشد! با لگد زدم در را باز کردم و سالم از ماشین بیرون آمدم! حالا در نکات مثبت چه جاهایی خدا را حس کردهاید؟ همینکه توانستهام در زندگیام یک جوان تنها که از اردبیل آمدهام و بدون حمایت کسی به اینجا برسم و اینکه سالم نفس میکشم خودش لطف خدا بوده است! قضیه رباط پایتان چیست؟ پای چپ من رباط ندارد. به اینشکل 10سال خودم را حفظ کردهام و با این وضعیت 5سال در بوندسلیگا حضور پیدا کردهام. این را هم از لطف خدا میدانم. خیلی از کارگردانان را دیدهام که وقتی دستیارانشان از آنها جدا شدهاند، ناراحت شدهاند. اگر روزی یکی از دستیارانتان تیم دیگری را بگیرد و از شما جدا شود باعث ناراحتیتان میشود؟ من دستیارانم را با شناخت انتخاب میکنم و اگر قرار شود به تیم دیگری برود و مربیگری کند خوشحال هم میشوم. من کسی هستم که با موفقیت هر ایرانی خوشحال میشوم. به او کمک هم میکنید؟ حتی پیش آمده که دستیارم قرار بوده به تیم دیگری برود خودم تماس گرفتم و حمایتش کردم. از خدایم است که تمام دستیارانم روزی در تیمهای دیگر سرمربی بشوند و به لحاظ مالی و کاری پیشرفت کنند شما دست به خیر هم هستید و به خیلیها کمک مالی هم میکنید اما اجازه نمیدهد اخبارش جایی درز کند. من اگر هم کاری از دستم بربیاید به خاطر دلم انجام میدهم و اگر هم قرار باشد به خاطر دلم کاری را بکنم به غیر از خودم و خدا که بر همه امور آگاه است، کسی چیزی نمیفهمد. خیلی وقتها هم شده در قبال کمک به دیگران شرمنده آنها هم شدهام. از آن چیزی که خدا به من عطا کرده، باید مقداری را هم به افراد نیازمند کمک کنم. این بار اقبال دایی را در جاده کاشان بغل کرد! مصاحبه ما با علی دایی در میانههای اسفندماه سال گذشته انجام شد. چیزی در حدود 2هفته قبل از تصادف علی دایی در مسیر برگشت از اصفهان. در مصاحبهای که ما با دایی انجام دادیم قصد داشتیم روی تصادفی وحشتناکی که وی در آلمان برایش اتفاق افتاده بود و جان سالم از آن به در برده بود، زوم کنیم که تصادف جدید وی در ایران مزید بر علت شد تا اشارهای به این موضوع کنیم! در حادثهای که در مسیر هانوفر-بیلهفیلد برای دایی رخ داده بود وی با سرعتی بالغ بر 220کیلومتر به سمت دره منحرف شده بود و با اینکه ماشین آئودی وی آسیب فراوانی دیده بود و حتی به گفته خودش گوشی موبایلش هم خرد شده بود اما کوچکترین آسیبی به وی نرسیده بود و صحیح و سالم از داخل آئودی درب و داغان بیرون آمده بود! دایی در تصادفی که در 55کیلومتر مانده به کاشان برایش رخ داد اینبار تنها نبوده و از آسیبدیدگی هم در امان نماند! محمد دایی و ژلکومیاچ در داخل خودروی پرادوی دایی همراهش بودند. دایی که قرار بود ساعت 3صبح 29 اسفند به فرودگاه بینالمللی امامخمینی(ره) برود تا با خانوادهاش برای گذراندن تعطیلات نوروز به دبی پرواز کند نمیتوانست ریسک کرده و با پرواز 10شبی که تیمش از اصفهان به تهران داشت بسنده کند. به همین خاطر زمینی به اصفهان رفته بود تا پس از نشست خبری بعد از بازی سریعا به تهران بازگردد. شهریار سرما خورده بود و از داروی سرماخوردگی که حالت خوبآلودگی ایجاد میکند استفاده کرده بود. در میانه راه و در نزدیکی منطقه بادرود داخل پمپ بنزین میرود و باک را تا آخر پر میکند! بعد از خروج از پمپ بنزین محمد دایی به علی پیشنهاد میکند که وی رانندگی کند اما شهریار میگوید اگر احساس خوابآلودگی بیشتری کرد جایش را به وی میدهد. در طول مسیر محمد دایی با برادرش دائما صحبت میکند تا وی خوابش نبرد. قدری که به مسیر خود را ادامه میدهند محمد میبیند که در حدود یک دقیقه است که علی دایی صحبت نمیکند! ناگهان ماشین به سمت شانه خاکی راه منحرف شده و در نهایت روی سقف برمیگردد! یکی از دوستان دایی میگوید: اگر ماشین را میدیدید متوجه میشدید که چقدر خدا علی را دوست دارد. چیزی در حدود 50، 60متر آنهم با سرعتی در حدود 160کیلومتر در ساعت ماشین روی سقف کشیده میشود. خدا را شکر که علی کمربند ایمنی خود را بسته بود و گرنه معلوم نبود چه اتفاقی برایش رخ میداد. دایی از ناحیه گوش و ابرو قدری آسیب دید و سریعا به بیمارستان شهید بهشتی کاشان منتقل شد. درمانهای ابتدایی در آنجا انجام شد و صبح فردا به بیمارستان لاله تهران منتقل شد. در این تصادف محمد دایی هم از ناحیه پهلو مقداری آسیب دید اما ژلکو میاچ آسیبی ندید. در مورد میاچ یکی از نزدیکان علی دایی که خود را به بیمارستان شهید بهشتی کاشان رسانده بود میگفت: میاچ در کل سفیدرنگ است و آنقدر ترسیده بود که شبیه روح شده بود! بنده خدا از ترس زبانش بند آمده بود. به هرحال دایی در دومین تصادف شدید دوران زندگیاش یکبار دیگر جان سالم بدر برد و میتوان گفت پس از حادثه جاده هانوفر-بیلهفیلد، اینبار بختو اقبال دایی را در جاده کاشان بغل کرد! پس از تصادف حالا دوستان دایی به شوخی و کنایه به وی میگویند که احتمالا کارخانه تویوتا سازنده خودروی پرادو به وی بخاطر چپ کردن این خودرو که معمولا چپ نمیشود، جایزهای را اهدا خواهد کرد!