سيد حسين فقط "دعا" مي خواهد
سلام حال نوشتن اين چند جمله را هم ندارم چون حالم خراب است. هفته هاي آخر اسفند 90 بود كه يكي از دوستانم موردي را براي فراخوان در خيريه معرفي كرد. به ايشون عرض كردم كه: فلاني تا مدتي نوبت هاي خيريه پر شده و بايد صبركني... هفته پيش بود كه باهاش تماس گرفتم تا خلاصه مدارك و شرح موضوع را برام بفرسته. خلاصه كيس اين بود: " آقا سيدحسين 37 ساله كه 2 فرزند(پسر 9 ساله و دختر 3 ساله) دارد مدتي است با كانسر(سرطان) كبدي دست و پنجه نرم مي كندو تا به حال 8 دوره شيمي درماني را گذرانده... سيد حسين كارگري ساده بوده كه براي تامين هزينه هاي درماني اش كه غالبا تحت پوشش بيمه نبوده با مشكلات فراوان روبرو بوده است و ...." قرار بود ما در فراخوانمان همت كنيم تا كمي از درد و رنج اين خانواده را كم كنيم. امروز ميخواستم فراخوان را بنويسم. براي همين براي آخرين بار تماس گرفتم با برادر خانم آقا سيدحسين. تازه از پيش دكتر آمده بود. عرض كردم كه مي خواهيم فراخوان سيد را منتشر كنيم؛ نكته اي ملاحظه اي چيزي هست؟ با زحمت بغضشو خورد و گفت: ديگه لازم نيست اقاي قمصريان. دكتر الان قطع اميد كرد. داروها را هم قطع كرد. داريم مي بريمش خونه. تقريبا بدنش فلج شده و ... "ديگه نتونست ادامه بده و فقط بهم گفت: به بچه ها بگيد براش دعا كنن!..." اينو گفت و خداحافظي كرديم. كار ديگه اي از دستم بر نمياد فقط خواهش ميكنم براي شفاي همه بيماران مخصوصا آقاسيدحسين يك بار سوره حمد بخوانيد.