دعای ناصرالدین شاه برای سلطنت خود!
ناصرالدین شاه جمله معروفی دارد که میگوید: «به جنوب میخواهم بروم باید از کنسول انگلیس اجازه بگیرم و به شمال میخواهم بروم باید از کنسول روسیه اجازه بگیرم، ای مرده شوی این سلطنت را ببرد»
فارس: در جلسه چهارم از سلسله همایشهای آموزشی «جریانشناسی تاریخ معاصر» که تحت عنوان «نقش انگلیس در تاریخ معاصر ایران» به همت مؤسسه ولاء منتظر(عج) و با همکاری مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر منوچهر محمدی، مدیر گروه علوم سیاسی موسسه امام خمینی (ره) به بررسی نقش انگلیس در تاریخ معاصر ایران پرداخت. امسال سال تولید ملی است، فکر کردم که ما چه تولید میکنیم؟ ما تولید حرف میکنیم. البته این تولید حرف هم اگر درست انجام شود نقش بسیار مهمی در اقتدار جامعه دارد، بخصوص برای کسانی که در علوم انسانی کار میکنند. مشکلات جامعه به دلیل نداشتن چارچوب تحلیل مناسب است بیشتر مشکلاتی که برای جامعه بوجود میآید نداشتن چارچوب درست تحلیل است و این مسئله به کل جامعه ضربه میزند. بنابراین، لازم است کسانی که در حوزه علوم انسانی و به ویژه سیاست وارد میشوند چارچوب کلانی داشته باشند. استفاده از اشکالات کوچک برای ضربه زدن به نظام و ایجاد ناامیدی عموم کسانی که میخواهند به انقلاب ضربه بزنند و ناامیدی ایجاد کنند سعی دارند با نگاه به مسائل کوچک این ضربه را وارد کنند. این افراد اشکالات ریزی که در جامعه وجود دارد و طبیعت هر جامعهای است را بزرگ میکنند، مثلا مسائلی مانند گرانی گوشت، مشکلات معیشتی یا سوءاستفادههای مسئولان را بزرگ میکنند و به همه انقلاب و نظام تسری میدهند و در نتیجه نگاهشان نا امیدکننده و بدبینانه خواهد بود. به قول یکی از دوستان مثل مورچهای که وقتی یک قطره آب رویش ریخته میشود میگوید ای وای دنیا را سیل برد، در حالی که واقعاً چنین چیزی نیست. بنابراین، توصیه میکنم که سعی کنید در تحلیلهایتان حتماً در چارچوب کلان نگاه کنید. وای به زمانی که دشمن از ما تعریف کند! دشمنشناسی یکی از مسائل بسیار مهم در انتخاب چارچوب کلان است، اگر ما دشمن را بشناسیم به راحتی میتوانیم سیاستها، رفتارها و موضعگیریهای افراد را محک بزنیم. به قول حضرت امام (ره)، وای به زمانی که دشمن از ما تعریف کند، در این صورت باید عزا بگیریم یعنی راهمان منحرف شده است. بنابراین، خیلی راحت است که ببینیم نخبگان و سیاستمداران ما چگونه عمل میکنند؛ آیا واقعاً اعمال آنها در راستای اهداف مطامع دشمن است و دشمن را تشویق میکند یا نه درست برعکس است؟ امروز قرار است بنده در رابطه با یکی از این دشمنان که دشمن دیرینه و بسیار خبیثی است و قدمت دویست ساله در ایران دارد خدمت شما مطالبی عرض کنم و لذا بدانید که تنها به بیان مطالعات خود بسنده نمیکنم بلکه تجربه ۶۰ ساله خودم را در بعد سیاست عرضه میدارم. من از ۱۲-۱۳ سالگی وارد گود سیاست شدم، قبل از ۲۸ مرداد ۳۲ و در ۱۵ سالگی به دلیل مبارزات سیاسی به زندان رفتم و تا امروز در صحنه سیاست حرکت کردهام و قدم زدهام. بنابراین، مطالعات، مستندات و مشاهداتم میتواند به شما عزیزان کمک کند. من مدتی را در انگلیس و امریکا زندگی کردهام و تمام تلاشم این بود که از دشمن، هم از انگلیس و هم از امریکا، شناخت پیدا کنم. مدت ۶ ماه در انگلیس و چهار سال در امریکا بودم، بنابراین آنچه خدمتتان عرض میکنم عصاره مشاهدات خودم میباشد. انگلیس، جزیرهای کوچکتر از یک استان ایران برای شناخت سیاستهای انگلیس و نقش این کشور در تاریخ معاصر ایران ابتدا خوب است خود انگلیس را بشناسیم. انگلیس کیست، چیست و کجاست؟ انگلیس جزیره کوچکی است که وسعت آن از یک استان کشور ما کوچکتر است. واقعیت ملموسی که در انگلیس وجود دارد این است که اگر این جزیره را محاصره کنند فقط به اندازه سه هفته میتوانند با امکانات داخلی خودشان دوام بیاورند، یعنی اگر رابطهشان با خارج از کشور قطع شود از بین میروند. در این جزیره سه شاهزادهنشین اسکاتلند، ولز و بریتانیا بودند که هنوز هم هستند. اگر امروز ازUnited Kingdom یا پادشاهی متحده صحبت میشود منظور اتحادی است که بین این سه شاهزادهنشین وجود دارد. اینها همین الآن با هم دعوا دارند و اسکاتلند میخواهد جدا شود که یقینا اگر اسکاتلند جدا شود، دو شاهزادهنشین دیگر هم دوام نمیآورند. توسعه استعمارگری انگلیس از طریق دریا کرامول، این سه شاهزادهنشین را به هم ملحق کرد و اینها احساس کردند که برای انتقال اختلافاتشان به بیرون، لازم است سرزمین خود را گسترش دهند، ولی چیزی در توانشان نبود، اینها با امپراطوریهای آن زمان که گستردگی سرزمینی آنها زیاد بود فرق داشتند و لذا بعد از فرمان معروف منشور کبیر برنامه آنها این شد که گستردگی حوزه اقتدار خود را توسعه دهند و از آن جایی که قدرت سرزمینی نداشتند قدرت خود را در دریاها دیدند و لذا با ایجاد یک نیروی دریایی قوی توانستند استعمار خودشان را پیش ببرند. سرزمینی که آفتاب در آن غروب نمیکرد به یاد دارم که انگلیسیها وقتی تاریخی مینوشتند، مینوشتند اروپای انگلیس، آفریقای انگلیس، امریکای انگلیس، آسیای انگلیس و اقیانوسیه انگلیس. ضربالمثلی هم داشتند که میگفتند آفتاب هرگز در سرزمینهای بریتانیای کبیر غروب نمیکند. بزرگترین مستعمره انگلیس در آن زمان هند بود که کشوری بسیار غنی به شمار میرفت. هند اولین مستعمرهای بود که انگلیسیها توانستند آن را بدست آورند و بیش از سیصد سال (تا جنگ جهانی دوم) در آنجا حاکم باشند. انگلیس به خاطر هند وارد ایران شد! ورود انگلیسیها به ایران به خاطر خود ایران نبود. ایران، همسایه هند آن زمان بود و لازم بود که انگلیس برای جلوگیری از ورود رقبای خود به هند بر سرزمینهای همسایه هند سلطه داشته باشد، به همین دلیل بود که انگلیسیها وارد ایران شدند. اولین ورود آنها هم مربوط به دوره صفویه میشود که برادران معروف به «شرلی» وارد ایران شدند. امریکا، سرزمینی که در جستجوی هند کشف شد علت کشف قاره امریکا بوسیله کریستف کلمپ این بود که چون انگلیسیها نمیگذاشتند پرتغالیها از طریق سرزمین وارد هند شوند، آنها خواستند دنیا را دور بزنند و به هند برسند که نهایتا به امریکا رسیدند و آنجا را به عنوان هند شناختند و گفتند هند اینجاست. هشتاد سال بعد فهمیدند که این قاره جدیدی است و هنوز هم سرخپوستان امریکایی را، هندی میگویند. کشف اولین چاه نفتی در مسجد سلیمان توسط انگلیسیها بنابراین، باید بدانیم که ورود انگلیس به ایران چگونه بود؟ زمانی که در ایران نفت بدست آمد یک انگلیسی به نام دارسی قراردادی با ناصرالدین شاه بست و توانست نفت منطقه خوزستان را در اختیار بگیرد. در خوزستان طایفهای به نام طایفه قیری بود که نفت را به صورت قیر از زمین در میآوردند و احتیاجی نبود که نفت استخراج شود، ولی دارسی اولین چاه نفتی را در مسجد سلیمان زد و به نفت رسید. انگلیسیها وقتی به نفت رسیدند فهمیدند که ایران هم منطقه و گوهر گرانبهایی است، لذا قرارداد دارسی را از وی خریدند و خود انگلیس صاحب نفت ایران شد و این روند سلطه تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. بنده در کتاب خود با عنوان «مروری بر تاریخ دوران پهلوی» یا «تصمیمگیری در نظام سلطه» که کتاب مختصری و حدودا ۱۸۰ صفحه است نقش انگلیس را با ارائه مستندات ترسیم کردم. انگلیسیها در دوره قاجار ابتدا به عنوان یک مصلح وارد شدند. حتما شنیدید که در مشروطه از مشروطهخواهان حمایت و دیگهای پلو را در سفارت انگلیس برقرار کردند. قرارداد ۱۹۰۷ و تقسیم ایران بین روسیه و انگلیس روسهای تزاری بعد از جنگهای منطقه شمال که منجر به عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمانچای شد در ایران بیرقیب بودند، اما انگلیسیها نیز به عنوان رقابت سهمی میخواستند و لذا در مشروطه مقابل روسها ایستادند، اما در نهایت با روسها به توافق رسیدند و قرارداد ۱۹۰۷ که یک قرارداد سری بود بین روسیه و انگلیس تنظیم شد. طبق این قرارداد، ایران را به سه بخش تقسیم کردند. بخش جنوب؛ حوزه سیطره انگلیس شد، بخش شمال؛ حوزه سیطره روسیه تزاری قرار گرفت و بخش وسط که بسیار کوچک بود و تهران هم جزء آن به شمار میرفت به عنوان بخش بیطرف تعیین شد، آنهم به خاطر اینکه اصطکاکی با هم پیدا نکنند. نیروهای نظامی روس و انگلیس در ایران جالب این است که در سال ۱۹۱۵ همین بخش بیطرف را هم بین خودشان تقسیم کردند، یعنی ایران شد یک منطقه اشغال شده و روسیه تزاری و انگلیس در آن نیرو پیاده کردند. دو اصطلاح از آن دوران را شنیدهاید، یکی اصطلاح «نیروهای قزاق» است که نیروهای قزاق، نیروهای روسی بودند که رضاخان میرپنج هم یکی از همان نیروها بود و دیگری اصطلاح «پلیس جنوب» است که اعضای آن بیشتر هندی بودند، یعنی خود انگلیسها نبودند، پلیس جنوب با نیروهای بوشهر برخورد کردند و وارد ایران شدند. دعای ناصرالدین شاه برای سلطنت خود! بنابراین، دوره قاجار، دوره نفوذ انگلیس بود و نفوذ انگلیس از همان دوره بنیان گذاشته شد. ناصرالدین شاه جمله معروفی دارد که میگوید: «به جنوب میخواهم بروم باید از کنسول انگلیس اجازه بگیرم و به شمال میخواهم بروم باید از کنسول روسیه اجازه بگیرم، ای مرده شوی این سلطنت را ببرد»، یعنی اینقدر آزاد بود که فقط بگوید مرده شوی این سلطنت را ببرد ولی اختیاری نداشت. جذب نخبگان ایرانی توسط فراماسونری در این دوره، انگلیسها با شناخت دقیقی که از جامعه ما پیدا کرده بودند برنامه بلند مدتی را هم برای نخبگان و هم برای جامعه ریختند و با توجه به ضعف و فسادی که در میان نخبگان بود آنها را جذب فراماسونری کردند. فراماسون در اروپا چیز بدی نبود، در حقیقت انقلاب فرانسه را فراماسونها ایجاد کردند که عنوان آن هم «بنایان آزاد» بود. لیبرالیسم را فراماسونری بوجود آورد، ولی همین فراماسونری به عنوان ابزاری در اختیار دولت انگلیس قرار گرفت تا بوسیله آن در ایران و بقیه کشورها نفوذ کند و آنها را در اختیار بگیرد. شبکه مخوفی که هیچکس آن را افشا نمیکند! فراماسونری در ایران به عنوان یک شبکه مخوف شکل گرفت. بوسیله این شبکه مخوف بر افراد کاملا سلطه پیدا کرده و شخصیت آنها را نابود میکردند و در جلسات و محفلهای خود بلایی سر این نخبگان میآوردند که همیشه در قید سیاست انگلیس باشند، به همین علت شما نمیبینید که هیچ فراماسونری آنچه را که در فراماسونری وجود داشت، افشا کند. نفوذ فراماسونری در حوزه علمیه نجف بعد دیگر نفوذ فراماسونری، نفوذ در بدنه جامعه ایران بود. آنها دیدند که جامعه ایران یک جامعه دینی است و نقش حوزهها و مراجع تقلید در آن بسیار مهم است، بنابراین در حوزه علمیه آن زمان، یعنی حوزه علمیه نجف نفوذ کردند و افرادی را که استعداد مرجعیت داشتند ولی دارای نقاط ضعفی نیز بودند به سمتی جهت دادند که نحلهها و مکتبهای انحرافی ایجاد کنند. اگر ریشه تاریخی بهاییت، وهابیت، شیخیه و صوفیه را جستجو کنید خواهید دید که ریشه تمام این مکاتب انحرافی به حوزه نجف برمیگردد و این نحلهها بوسیله سیاست خبیثانه انگلیس شکل گرفتند. سرگذشت محمدبنعبدالوهاب، علی محمد باب، شیخ محمد احسایی و ... همه نشاندهنده این مطلب است. یکی از معضلات کرمان ایجاد مکتب انحرافی شیخیه در این شهر بود که هنوز هم آثار آن وجود دارد. خاطرم هست وقتی انگلیسها در موقع ملی شدن نفت از ایران اخراج شدند بیمارستانی داشتند که کلید آن را به دست سرکار آقا دادند، به رهبر فرقه شیخیه میگفتند سرکار آقا. دعوای فرقههای انحرافی به دلیل سیاستهای تفرقهانگیز انگلیس بود دعوای حجتیه با بابیه و ... بر اساس سیاست کلان انگلیس که میگوید تفرقه بیانداز و حکومت کن، اجرا میشد و این یکی از معضلات بزرگ بود. دو طرف دعوا را هم خودشان اداره میکردند، یعنی این طور نبود که مثلا یک طرف دعوا را ایجاد کنند مقابل طرف دیگر بایستند. حجتیه در ایران همان نقشی را بازی میکرد که بهاییت در ایران بازی میکرد. حجتیه میگفت در سیاست دخالت نکنید، بهاییت هم میگفت در سیاست دخالت نکنید، ولی مقابل هم بودند تا اینکه انقلاب روسیه اتفاق افتاد. ایران در ۱۹۱۷ مستعمره رسمی انگلیس شد در اثر انقلاب روسیه، روسیه تزاری ساقط و انگلیس در ایران منحصر بفرد شد. این اتفاق در سال ۱۹۱۷ رخ داد، زمانی که قاجار هنوز سرپا بود، انگلیس بلافاصله از این خلا استفاده کرد و تصمیم گرفت ایران را به صورت مستعمره واقعی و رسمی در بیاورد. متن قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله همین بود، یعنی انگلیس هم بر نیروهای مسلح، هم بر اقتصاد و هم بر سیاست خارجی کشور سلطه پیدا میکرد، ولی در داخل و خارج با این ماجرا مقابله شد، بخصوص توسط شهید مدرس. از طرف دیگر رقبای جدیدی مثل امریکا و فرانسه هم آمده بودند و ایران را طعمه خوبی میدیدند که سهمی از آن ببرند. سرنگونی احمدشاه به دلیل مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ جالب این است که احمدشاه هم با همه ضعفی که داشت با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد، در سفری که به انگلیس داشت از او درخواست کرده بودند که قرارداد ۱۹۱۹ را تایید کند، ولی او قرارداد را تایید نکرد و لذا سیاست انگلیس بر این قرار گرفت که نظام قاجار باید سرنگون شود و نظام دیگری بیاید که آن نظام کاملا تحت سیطره انگلیس باشد. آیرون ساید که فرمانده عملیات منطقه خاورمیانه و خاور دور بود و جایگاه او در هند قرار داشت احساس کرده بود که این کار باید صورت بگیرد؛ یعنی اینکه ایران باید کاملا در سلطه و سیطره انگلیس باشد. اردشیر ریپورتر معرف رضاخان برای سلطنت بود آیرن ساید مشاوری به نام اردشیر ریپوتر داشت که یک زرتشتی ایرانیالاصل انگلیسیتبار بود؛ وی مامور میشود که به ایران بیاید تا زمینه لازم را برای تغییر رژیم ایجاد و فرد مناسب سلطنت را هم پیدا کند. اردشیر ریپوتر مناسبترین فرد برای چنین کاری را رضاخان قزاق میدید. وقتی روسیه تزاری ساقط شد، قزاقها بیسرپرست شدند، لذا انگلیس قبول کرد که این نیروهای قزاق را تحت فرماندهی خود داشته باشد. سه نیرو در ایران وجود داشت؛ یکی پلیس جنوب که متشکل از نیروهای هندی و تحت سیطره انگلیس بود، دیگری نیروهای شمال که تحت سیطره روسیه تزاری بود و نیروی سوم نیروهای ژاندارمری بود که توسط سوئدیها اداره میشد، اتفاقا در سوئدیها آدمهای سالم بیشتری وجود داشت، ولی نهایتا انگلیسها، سوئدیها را بیرون کردند و هر سه نیرو را کاملا در اختیار گرفتند.