گدایی با طعم آدامس موزی!
پیرمرد قد خمیده با خندهای تلخ گفت: هر کس که پول به من کمک میکند به او یک آدامس موزی میدهم زیرا این کار باعث ایجاد انگیزه در کمک کردن دیگران به من میشود.
فارس: به ظاهر فلج بود و با دهانی کف کرده و با التماس از مردم کمک میخواست و در برابر بیتفاوتیها ابروهایش در هم گره میخورد. دقیق نگاهش کردم کلامش با نگاهش فرق میکرد، به کوچهای خلوت نزدیک شد و آرام آرام وارد کوچه شد و دیگر خبری از معلولیت و اندام کج و معوج نبود. سی و چند ساله به نظر میرسید با اضطراب قدم برمیداشت و مدام پشت سرش را نگاه میکرد. به موتوری نزدیک شد و کلاهی را که به موتور قفل کرده بود باز کرد و روی سرش گذاشت و در چند ثانیه ناپدید شد. همین یک نفر نیست به راحتی میتوانی در همان کوچه هر پنج متر یک آدمی که با چادر محکم خود را پوشانده ببینی که معلوم نیست زن است یا مرد؟ دستش را به سویت دراز میکند و با صدایی نجوا گونه کمک میخواهد، تا پولی کف دستش میگذاری سریع پنهان میکند و دستش را بیرون میآورد.