فیلم نامه در حین کار تغییر کرد/ای کاش سیمرغ «اخلاق» هم میدادند
خیلی دوست داشتم که خودمان را با جشنواره های دیگر مقایسه نکنیم. بعضی از جشنوارهها انسانیتر و زیباتر از جشنواره سیام هستند چرا که کسی روی سن بیاحترامی نمیکند و رفتار زشت انجام نمیدهد. پیش تر وقتی کسی جایزه ای میگرفت، آن را به شهدا و خانواده شهدا اهدا میکرد اما این روزها این سنن کنار رفته. حالا می توان به ارزش های دیگری جایزه را اهدا کرد.
کد خبر :
189070
سرویس فرهنگی «فردا»- سارا مسلط: پرویز شیخ طادی این روزها یکی از خبرسازترین کارگردانان سینمای ایران شده است. جایزهای که او در جشنواره سیام فیلم فجر برای فیلم روزهای زندگی گرفت، به اندازه کافی نام او را
سر زبانها انداخت. او در شرایطی برای این فیلم جایزه گرفت که روزهای زندگی در آخرین روزهای فیلمبرداری با ترک کردن بازیگر اصلی از صحنه و انصراف او از ادامه همکاری با پروژه پیش رفت و ساخته شد. شیخطادی «روزهای زندگی» را ساخت اما شاید هرگز فکرش را هم نمیکرد تا بتواند با این فیلم جایزه های مهم سی امین جشنواره را از آن
خود کند. جایزههایی که پس از اهدای آن توسط هیئت داوران به افراد منتخب بحث و جدلهای بسیاری را به همراه داشت. او در این گفت و گو از حاشیه های دریافت این جایزه و اهدای آن به ابوالقاسم طالبی و نحوه ساخت فیلم بدون داشتن بازیگر اصلی گفته است. روزهای زندگی در شرایط سخت و عجیبی جلوی دوربین رفت، بازیگر اصلی شما (حمید فرخنژاد) در اواخر کار از ادامه همکاری منصرف شد، چطور از ادامه راه ناامید نشدید و توانستید، فیلم را با این شرایط به سرانجام برسانید؟ بین ناامیدی و خسته شدن و موانع تفاوتهای بسیاری موجود است. موانعی که پیش میآید میتواند مانع یک کار شود، میتواند آدم
را خسته کند، اما ناامیدی نیست. بازیگر ما هم مقصر نبود، قراردادش به پایان رسیده بود و نگران دستمزدش بود. اما به دلیل اینکه سرمایهگذار به موقع سرمایه را به این پروژه تزریق نکرد، بازیگر ما هم نتوانست به این کار برسد و از ادامه کار منصرف شد. چنین کاری چه برای بازیگر و چه برای کارگردان ریسک بزرگی. برای بازیگر به دلیل ترک کردن یک پروژه، که شاید اخلاقی نباشد و برای یک کارگردان ادامه آن کار بدون بازیگر که منوط به تغییر بسیاری از چیزهاست. بله. در آن لحظه این اتفاق پیشبینی نشده بود و من و سایر گروه در موقعیت انجام شده قرار گرفته بودیم. نیاز داشتم تا روی فیلمنامه کار
کنم و آن را با توجه به شرایط تغییر دهم. گاهی این اتفاقها پایان خوبی نخواهد داشت و به خسارتهای جبرانناپذیری ختم میشود. جای خالی فرخنژاد را چطور توانستید پر کنید، بعد از فیلمنامه، به امید این بودید که این تغییرات را در تدوین فیلم بیشتر انجام دهید؟ با تدوین نمیتوان چنین ضرری را که فیلم داشته را جبران کرد. آن زمان که اولین روزهای این اتفاق بود، مجبور شدیم سکانسهایی دیگری را که فرخنژاد حضور نداشت را بگیریم. با این کار میخواستیم هم به سرمایه گذار فرصتی داده باشیم و هم به بازیگر. به این امید بودیم که شرایط دوباره مثل سابق شود اما در همان لحظه هم به
این فکر میکردم که امکان بازنگشتن بازیگر وجود دارد، چون او هم نمیخواهد با بازی در این فیلم خسارتی ببیند و فیلمنامه را به شکل همزمان تغییر دادم. میدانستم امکان این که سرمایهگذار و فرخنژاد به توافق نرسند هم بالاست و در نهایت هم این اتفاق افتاد. چنین اتفاقی چقدر روند کاری شما را تغییر داد؟ یکی دو روز متوقف شدیم و در آن روزها هم کارهای دمدستی را انجام دادیم. قرار بود، نقش حمید فرخنژاد را فریبرز عربنیا بازی کند، از اینکه الان با او همکاری نکردهاید ناراحت نیستید؟ من نمیدانستم که قرار است، چنین اتفاقاتی رخ دهد. بر اساس شخصیتهای فیلمنامه بازیگران
را چیدیم. هنگامه قاضیانی از ابتدا انتخاب شده بود و وقتی که با او به توافق رسیدیم، فیلمنامه را بر اساس شخصیت ایشان پیش بردیم. همزمان با حمید فرخنژاد و فریبرز عربنیا برای اجرای این نقش به توافق رسیدیم، اما چون با فرخنژاد زودتر از عربنیا صحبت کرده بودیم، با او قرارداد بستیم. با دیگر بازیگران هم یا قبلا کار کرده بودم یا اینکه از قبل آنها را میشناختم. اما آن 4 بازیگر اصلی برایمان مهمتر بودند. این روزها، انتخاب سوژهای با مضمون سینمای دفاع مقدس، کمتر رایج شده و ذائقه مخاطبان تغییر کرده. با چنین رویکردی رایجی در سینمای ایران، از ارتباط برقرار نکردن مخاطب
با چنین سوژهای با نگران نبودید؟ نگرانی برای انتخاب سوژه نباید داشت. ما تاریخ یک کشور را چگونه میتوانیم ثبت کنیم؟! قدیم بر سنگها مینوشتند و کتیبه میساختند و مقایع را به یادگار میگذاشتند. این هنر ار میتوان در سینما داشت. میتوان با سینما تاریخ را ثبت کرد. ما در این 8 سال دفاع مقدس اتفاقات و وقایع بسیاری داشتیم که به درد این روزهایمان میخورد. زمانی بر تاریخ دست میگذاریم که بهدرد بخور باشد. روزهای زندگی هم داستان یک زن و شوهر است. داستان روزهای سختی که این دو دارند. در شرایط عادی و خوب از عشق نمیگذرند و در شرایط سخت و طاقتفرسا هم عواطفشان از
بین نمیرود. چیزی که نیاز امروز ماست. هرکسی می تواند با دیدن این شخصیتها خودش را در این فیلم ببیند. مثل یک فیلم تاریخی. در فیلم تاریخی هم خودمان را پیدا میکنیم. روزهای زندگی برای من بیشتر به این دلیل جالب بود. با این نگاه آن را ساختم و اگر هم ارتباطی برقرار کرده به همین دلیل است. فیلمبرداری روزهای زندگی در کجا انجام شد؟ در تهران، شهرک سینمایی دفاع مقدس با امکاناتی زیر صفر و مجتمع درمانی عمل. چر ا زیر صفر؟ قبل از اینکه شهرک سینمایی دفاع مقدس بوجود بیاید. امکانات بیشتری و بهتری در اختیار سینماگران قرار میگرفت. آن زمان تیپها و لشکرها موظف بودند به سینماگران
کمک کنند. امکاناتی که در اختیار ما قرار میگرفت سالم و تمیز بود. اما وقتی شهرک سینمایی دفاع مقدس در اختیار سینماگران قرار گرفت، دیگر تیپها و لشکرها مبا سینماییها همکاری نمیکردند و فیلمسازان را به شهرک ارجاع میدادند. و ما ماندیم و جایی به نام شهرک سینمایی دفاع مقدس که این روزها انبار ادوات و خودروهای فرسوده شده که توانایی سرویسدهی ندارند. شهرک موظف است به سینماگران کمک و نباید خنثی عمل کند. الان شهرک سینمایی دفاع مقدس فقط در آمدزایی میکند و هیچ امکاناتی نمیدهد. جالب بود ما برای فیلم روزهای زندگی یک ساختمان ساختیم و وقتی خواستیم آن ساختمان را برای
صحنهای در فیلم تخریب کنیم، به ما اجازه این کار را نمیدادند. در نهایت هم بعد از اینکه ما ساختمان را تخریب کردیم، 40 میلیون تومان از ما خسارت گرفتند. به همین دلیل است که من همیشه به دوستان می گویم، در این شرایط انتظار نداشته باشید تا راههای خوبی را طی کنیم. الان با تمام این اتفاقات، برای روزهای زندگی جایزه گرفتهاید، جایزهای از جشنوارهای که یکی از مهمترین جشنوارههای سینمای ایران تلقی میشود، با این اتفاق کارتان سختتر میشود. من همیشه توقعم از خودم بالا بوده. چون دنبال رضایت مردم هستم، مردم حق دارند توقع داشته باشند، سعی دارم هم به مردم و سلایق
آنها برسم و هم توقعات معنوی و ساختاری یک ملت را انجام دهم. باید به اندازه و درجهای برسیم که همه دنیا فیلمهای ایرانی را بپسندند. من فیلمهایی داشتهام که در جشنوارههای خارج بیشتر از جشنواره های داخلی مورد توجه قرار گرفته. مثل پشت پرده مه و سینه سرخ که جایزههای بسیاری گرفت. اما این تقدیرها و جوایز مسئولیت من را بیشتر و سنگینتر میکند. امیدوارم روزی نرسد که این تشویقها باعث شود من بیانگیزه شوم و همهچیز از من دور شود. امیدوارم مدیران سینمایی به ما افتخار کنند چون جوایز برای من نوعی نیست برای سینمای یک کشور است. افتخار یک فرد محسوب نمیشود.
مدیران برای فیلمهای خوب، باید در مقابل اکران آنها پاسخگو باشند، باید تلاش کنند تا به این تواناییها بپردازند. اما خیلیها معتقدند جایزه پرویز شیخطادی اصلا از آن او نبوده و باید به افراد دیگری تعلق میگرفت. برای داوری و قضاوت جشنواره باید بررسیهای بسیاری انجام شود. بعد از اهدای جوایز از سوی داوران هم میتوان جلسهای برگزار کرد. جلسهای که شامل حضور سینماگران و داوران باشد. داوران دلایل انتخاب خود را از فیلمها بگویند. می توانند آسیبهای سینما را بررسی کنند و ببینند بعد از این آرا سینما به کجا میرود و این راهها چه تاثیری بر محتوای سینما
میگذارد. با این بررسی ها میتوان حق و ناحق را تشخیص داد. وقتی وارد بحثهای سلیقهای و رقابتی میشویم، رفتاری از خودمان نشان می دهیم که در شان یک هنرمند نیست و چرایی آن هم توصیف نمیشود. بعد از جشنوارهها میتوان یک نشست 5-6 روزه با داورها و اهالی سینما گذاشت و دلایل انتخاب را پرسید اما ما این اتفاق را نداریم. در هیچکجای جهان چنین چیزی معنا ندارد، داور برترین را انتخاب میکند، دلیل انتخابش هم باید با داوریاش مشخص باشد. اما گاهی برترینها کنار گذاشته میشود و سلیقه و رفاقت جایش را به انتخاب برترین میدهد، بعد از عدم انتخاب چه دلیلی وجود دارد و
میتواند توجیهپذیر باشد؟! ایران فرق میکند. اگر ما این کار را نمیکنیم، دلیل بر غلط بودن این ایده نیست. به نظر من برای بالا بردن سطح داوری هم به این جلسات نیاز است. حرکت شما و اهدای جایزهتان به ابوالقاسم طالبی هم کار عجیبی بود. در شرایطی که همه سینماگران برای داشتن سیمرغ کشمکش دارند. شما سیمرغ خود را به طالبی میبخشید. علت این کارتان چه بود؟ خیلی دوست داشتم که خودمان را با جشنواره های دیگر مقایسه نکنیم. بعضی از جشنوارهها انسانیتر و زیباتر از جشنواره سیام هستند چرا که کسی روی سن بیاحترامی نمیکند و رفتار زشت انجام نمیدهد. پیش تر وقتی کسی جایزه
ای میگرفت، آن را به شهدا و خانواده شهدا اهدا میکرد اما این روزها این سنن کنار رفته. حالا می توان به ارزش های دیگری جایزه را اهدا کرد. قلاده های طلا به کارگردانی آقای طالبی میتوانست در شرایط دیگری در جشنواره حضور داشته باشد و حداقل در 3-4 رشته کاندیدا شود اما ایشان به خاطر تهیهکننده که دبیر جشنواره هم بود؛ فیلمش را از جشنواره بیرون کسید. اکبر عبدی حرف خوبی زد، گفت گاهی آدم با این سن و سال دلش میگیرد و دوست دارد دیده شود. من هم به دلیل مظلوم بودن طالبی در چنین شرایطی دوست داشتم، کاری کنم تا کارش دیده شود. اگر او نبود و هر کس دیگری هم بود و چنین کار بزرگی
انجام میداد هم چنین کاری را میکردم. برخی ها معتقدند که ضرورتی ندارد حتما یک جایزه گرفته شده را به کسی تقدیم کرد. .. بله، اما ای کاش در جشنواره سیمرغ اخلاق را هم میدادند. مثلا کارگردان و بازیگر یا هر سینماگر دیگر با اخلاق را معرفی میکردند. کاش این رسم را بگذاریم. بازیگری که روی سن میآید و خیلی زیبا تشکر میکند و بازیگر دیگری که روی سن میآید و انتقاد میکند اما آن هم به زیبایی است، با بازیگری که رفتار زشتی را نشان میدهد و خشمگینانه تشکر میکند، خیلی متفاوت است. در یک جشنواره من برای یکی از فیلم هایم 7 کاندیدا داشتم که در هیچرشته ای موفق به دریافت
جایزه نشدم، یکی از داوران من را بعد از اختتامیه کنار کشید و گفت: «پرویز چون در جشنواره کودک همه جایزهها را گرفته بودی، خواستیم فرصت خوشحال شدن را به دیگران بدهیم.» این کار شاید غیر حرفهای باشد اما اخلاق ایرانی است. من هم با بغض و کینه با این مسئله برخورد نکردم. ما مردم کینهتوزی نیستیم، کاش دوستان تاریخ را بیشتر بخوانند و بدانند که حتی کورورش کبیر هم کینهتوز نبوده است.. داشتن یک سیمرغ از داشتن اخلاق و خوش رفتاری ما ارزشمندتر نیست.