بیسوادی که در جوار ۷۲ امامزاده حافظ کل قرآن شد
محمد کاظم در میانه راه به سکویی میرسد که کنار امامزادهها قرار داشت؛ بعد از قرائت فاتحه برای امامزادگان و برای رفع خستگی اندکی روی سکوی کنار امامزادهها مینشیند در همین حین ۲ سید عرب زیبارو و با چهرهای نورانی به سوی وی میآیند و بیمقدمه نام او را صدا میزنند و به او میگویند بیا باهم برویم داخل امامزاده فاتحه بخوانیم. محمد کاظم بیخبر از اینکه قرار است چه عنایت بزرگی به وی شود به آنها میگوید من فاتحه خواندهام؛ آن ۲ جوان دوباره به محمد کاظم اصرار میکنند. «محمد کاظم بیا برویم برای فرزندان پیامبر فاتحه بخوانیم» و بالاخره او را راضی میکنند.
شاید آنچه را که میخوانید باور نکنید اما این ماجرا شرح حال فرد بیسواد و روستایی است که ۵۴ سال پیش در نقطهای از این کشور و در جوار ۷۲ امامزاده ظرف چند دقیقه به امر الهی حافظ کل قرآن میشود. حتماً تا به حال در زندگی خود با مشکلاتی مواجه شدید که این مشکلات طاقت شما را طاق کرده است و ناامید از همه جا و همه کس به امامزادگان دور و اطراف محل سکونت خود متوسل شدهاید؛ بر آورده شدن حاجت یکی از معجزات هر چند در نظر ما کوچک است؛ حال ماجرای کرامت یا معجزه بزرگی را با هم میخوانیم که این معجزه در جوارامامزادگان ۷۲ تن ساروق اتفاق افتاد. سال ۱۲۸۶ بود که در روستای ساروق از توابع فراهان در اراک پسری از خانوادهای فقیر متولد شد نام این پسر «محمد کاظم معروف به کربلایی کاظم» بود. این پسر از همان ابتدای بچگی به خواندن و نوشتن علاقهمند بود ولی به دلیل فقر مالی و بیتوجهی به فراگیری سواد از نعمت خواندن و نوشتن محروم شد؛ محمد کاظم دوران جوانی و نوجوانی را به چوپانی و کشاورزی سپری کرد. در روستای ساروق واعظی به نام شیخ صابر به منبر میرفت و محمد کاظم که جوانی ۲۳ ساله شده بود از پامنبریهای پروپا قرص این واعظ به شمار میرفت. شیخ همیشه در نصایح خود مردم را به پرداخت زکات دعوت میکرد؛ محمد کاظم که خیلی علاقهمند به پرداخت زکات بود وقتی میدید که کسی شنوای نصیحت او نیست حتی پدرش، در نتیجه برای کسب روزی حلال ساروق را ترک میکند. بعد از گذشت ۳ سال غربت محمد کاظم دوباره به ساروق باز میگردد و به کشاورزی مشغول میشود. محمد کاظم پس از نخستین برداشت محصول در حال بازگشت به خانه به باغ پشت امامزاده میرود تا برای گوسفندان خود علوفه جمع کند. ۲ سید عرب با چهرهای نورانی محمد کاظم را حافظ کل قرآن کردند محمد کاظم در میانه راه به سکویی میرسد که کنار امامزادهها قرار داشت؛ بعد از قرائت فاتحه برای امامزادگان و برای رفع خستگی اندکی روی سکوی کنار امامزادهها مینشیند در همین حین ۲ سید عرب زیبارو و با چهرهای نورانی به سوی وی میآیند و بیمقدمه نام او را صدا میزنند و به او میگویند بیا باهم برویم داخل امامزاده فاتحه بخوانیم. محمد کاظم بیخبر از اینکه قرار است چه عنایت بزرگی به وی شود به آنها میگوید من فاتحه خواندهام؛ آن ۲ جوان دوباره به محمد کاظم اصرار میکنند. «محمد کاظم بیا برویم برای فرزندان پیامبر فاتحه بخوانیم» و بالاخره او را راضی میکنند. محمد کاظم بیهوش بر زمین میافتد ابتدا آن ۲ جوان به همراه محمدکاظم به بقعه اول میروند که ۲۵ مرد در آنجا دفن شده بودند سپس به بقعه ۴۰ دختران و بعد هم به کنار بقعه عبیدالله بن علی صالح که ۴ نسل به امام سجاد (ع) باز میگردد، میرسند. در کنار این بقعه آن ۲ جوان به محمد کاظم میگویند که کتیبه روی گنبد را بخوان. البته آن موقع آیات روی کتیبه بر اثر دود و شمع استتار شده بود و چیزی نمایان نبود اما با این حال محمد کاظم میگوید «من سواد ندارم». آن ۲ جوان به محمد کاظم میگویند با ما آیات را بخوان و یکی از آن ۲ جوان دست خود را بر روی قلب محمد کاظم میگذارد و بعد محمد کاظم آیه ۵۴ سوره اعراف در خصوص خلقت زمین و آسمان در ۶ روز را میخواند. بعد از این ماجرا محمد کاظم بیهوش میشود و شب را تا صبح در همان جا سپری میکند. صبح که بیدار میشود به خانه میرود؛ خانوادهاش میپرسند که دیشب کجا بودی و او که شوکه شده بود ماجرا را تعریف میکند و یک ماهی هم مریض میشود. ۷۲ امامزاده در یک بقعه امامزادگان ۷۲ تن از نوادگان امام زین العابدین (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام موسی الکاظم (ع) هستند که در زمان امام رضا (ع) میزیستند؛ زمانیکه این امام رضا (ع) به دستور مأمون به اجبار به خراسان سفر میکند، ۷۲ امامزاده به صورت دسته جمعی از کربلا به سوی توس حرکت میکنند تا ایشان را زیارت کنند. هنگامی که مأمون از این ماجرا مطلع میشود مزدوران خود را برای قتل آنها میفرستد و آنها نیز مأموریت خود را انجام میدهند و امامزادگان در همان مکان دفن میشوند؛ هم اکنون نیزبقعه امامزادگان ۷۲ تن در مکان خوش آب و هوایی در ساروق محل زیارت مشتاقان زیادی است. ۲۳ سال قرآن در سینه محمد کاظم پنهان میمانند به مرور زمان و پس از گذشت ۲۳ سال مردم ساروق این معجزه را فراموش میکنند اما محمد کاظم بیکم و کاست قرآن را در سینه خود حفظ میکند تا اینکه در سال ۱۳۰۹ شمسی عازم سفربه کربلا میشود و برسر راه با آیت الله خالصیزاده که از حافظین قرآن بود رو به رو میشود. برحسب تصادف آیت الله خالصیزاده آیهای از قرآن را به غلط تلاوت میکند و محمد کاظم اشتباه او را گوشزد میکند آنگاه برای آیت الله و اطرافیان این سؤال پیش میآید که چگونه یک روستایی میتواند حافظ کل قرآن کریم باشد و آن روز بود که معجزه بزرگ آشکار میشود از آن روز به بعد محمد کاظم از طرف علمای بزرگی مانند سید محسن حکیم، آیت الله میلانی، آیت الله هبت الدین شهرستانی و آیت الله امینی صاحب الغدیر مورد آزمون و امتحان قرار میگیرد. کشف اشتباه المغنی؛ شاهکار محمد کاظم کشف اشتباه عجیب کتاب المغنی از شاهکارهای حیرت آور محمد کاظم بود که در نجف و در حضور علمای شیعه و سنی اتفاق افتاد. کتاب مغنی، تألیف ابن هشام معروف، هفتصد سال است که در حوزههای علمیه تشیع و تسنن تدریس میشود و در طول سال کسی نتوانسته است از آن کوچکترین ایرادی بگیرد. اما یک روز در جمع علما کتاب مغنی را به دست محمد کاظم میدهند و به وی میگویند فلان آیه را از دل این قرآن پیدا کن؛ محمدکاظم با نگاهی به کتاب میگوید این قرآن نیست و ادامه میدهد در این کتاب یک آیه نوشتهاند که به جای حرف «واو» اشتباهاً کلمه «ثمَّ» قرار دادهاند و صحیح آیه را در سوره اعراف تلاوت کرد. قرائت قرآن از آخر به اول از دیگر عنایاتی که به محمد کاظم شد، این بود که میتوانست قرآن را از آخر به اول بخواند یا اینکه وقتی از او پرسیدند کدام سوره از قرآن است که ۷ حرف از حروف عربی در آن نازل نشده است؟ پاسخ میدهد سوره حمد و حروف نازل نشده در این سوره: ث، ج، خ، ز، ش، ظ و ف است. سال ۱۳۳۶، پایان زندگی محمد کاظم و شروع فراموشی معجزه بزرگ محمد کاظم در طول عمر خود به کشورهای زیادی مانند مصرو عراق سفر میکند و بعد از بازگشت از مصر درشهر قم و در سال ۱۳۳۶ شمسی بر اثر بیماری از دنیا میرود و در قبرستان نو روبه روی حرم حضرت معصومه به خاک سپرده میشود. هماکنون ۵۴ سال است که از مرگ محمد کاظم ساروقی معروف به کربلایی کاظم میگذرد ولی کسی از این معجزه بزرگ اطلاعی ندارد اما هنوز امامزادگان بسیاری مانند امامزاده ۷۲ تن در کشور ما هستند اما ما از وجود آنها غافلیم. منبع: فارس