فعالیت اقتصادی برای زنان جایز است؟
پیش از ظهور اسلام، زنان از نظر اقتصادی سهمی در جامعه و در میان خاندان خود نداشتند و از حق ارث محروم بودند.در زمان جاهلیت نه تنها به زنان ارث نمیدادند؛ بلکه خود آنها را نیزمانندسایراموال متوفی به ارث می بردند.
شبستان: سنت های ریشه دار اجتماعی، دینی و فرهنگی حاکم در جامعه ما، زنان را به حضور در جمع خانواده و حفظ ارکان آن دعوت می کند، اما هنجارها و تبلیغات دنیای متجدد، آنان را با اصرار به حضور فعال در عرصه اشتغال در جامعه میکشاند. اما آیا اسلام نظر مساعدی به اشتغال و حضور زنان در عرصه درآمدزایی دارد؟ در صورت به خطرافتادن خانواده یا حضور اجتماعی زنان، اسلام به حفظ کدامیک اولویت می د هد؟
زن؛ عضوی کلیدی در جامعه
مشارکت و حضور زنان در عرصه فعالیتهای اقتصادی اعم از تولیدی یا خدماتی، عمری به قدمت زندگی اجتماعی انسان دارد. زنان به عنوان نیمی از جامعه نقش مؤثری در ایجاد تمدنهای بشری داشتهاند؛ هر چند در برهههایی از تاریخ نقش آنها در کنار مردان کمرنگ، نامرئی و یا در قالب کارهای خانگی بوده است، اما همواره اشتغال زنان همراه با مردان در مزارع و در خانه امری عادی تلقی میشد. یکی از مهمترین و پذیرفتهترین نقشهای زن نیز، نقشی است که در خانواده ایفا میکند. خانواده یکی از ارکان مهم جامعه انسانی است و زنان به عنوان همسر و مادر عضو کلیدی آن به شمار میروند.
امروز در فرهنگ غرب، نقش مادری و همسری زن در خانواده تحت الشعاع دیگر ارزشها قرار گرفته است و در برخی موارد یکی از موانع و مشکلات زنان در برابر اشتغال محسوب میشود، اما در فرهنگ اسلامی با توجه به جایگاه زن در جامعه اسلامی و نگاه و جهانبینی خاص اسلام به انسان، این سؤال مطرح میشود که آیا اسلام اشتغال و فعالیت اقتصادی را برای زنان جایز میداند؟ در صورت جواز، آیا این امر در برابر انجام وظایف مادری و تربیت نسل آینده و مدیریت خانه ارجحیت دارد و ما می توانیم الگوی اشتغال زنان در غرب را بپذیریم؟ در پاسخ باید گفت؛ اسلام اصول مشخصی را برای شخصیت زن ترسیم نموده است که بررسی حقوق زنان در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باید بر پایه این اصول باشد.
اسلام و تساوی زن و مرد
از دیدگاه قرآن، زن و مرد در ارزشهای انسانی یکسان هستند، هر چند در یک نگرش غایت مدارانه، زن و مرد به تناسب خصوصیات و ویژگیهای خاص خود در راستای آن غایت تفسیر میشوند؛ ولی در اصول کلی اسلام تفاوتی میان زن و مرد نیست.
1. تساوی در اصل آفرینش؛ در داستان آفرینش که خداوند از جانشینی، سجده فرشتگان، دمیدن روح، تعلیم اسماء، وسوسه شیطان، دریافت کلمات الهی و توبه سخن گفته است، زن و مرد را یکسان دانسته و در آیات مربوطه از واژه هایی مثل «انسان» و «بشر» و «بنی آدم» استفاده کرده است.(1)
2. غایتمندی حیات و آفرینش؛ خداوند هدف آفرینش آدمیان را که عبودیت،(2) امتحان الهی(3) و شناخت قدرت الهی(4) است، به صورت عام مطرح کرده است.
3. تساوی زنان و مردان در وصول به بالاترین مراتب کمال و معنویت؛ قرآنکریم میفرماید: (مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنّهُ حَیاةً طَیِّبَةً )(5)؛ «هر مرد و زن مؤمنی که عمل شایسته انجام میدهد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای حیات میدهیم» این مطلب بیانگر تساوی زن و مرد در رسیدن به بالاترین مرتبه کمال و معنویت است.
4. تساوی در استعدادها و امکانات؛ خداوند استعدادهای درونی مانند برخورداری از روح الهی،(6) تسویه و تعدیل در خلقت،(7) داشتن فطرت الهی،(8) وجدان اخلاقی(9) و امانت(10) را به هر دو متعلق دانسته و در امکانات بیرونی مانند وجود راهنما و پیامبر(11)و تنزیل کتاب(12) نیز به زن و مرد یکسان نگریسته است.
5. استقلال اقتصادی زنان و مردان؛ آیه شریفه: (لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبْنَ )(13) نشان از اهمیت و ارزشمندی استقلال اقتصادی زن و مرد در آیین اسلام دارد. البته باید توجه داشت که اولویت و ارزشمندی حضور زنان در امور خانواده است و اشتغال به طور کلی در مرتبه دوم قرار میگیرد که پس از انجام مسئولیتهای خانوادگی مطلوبیت می یابد.
اسلام و جایگاه اقتصادی زن
قبل از ظهور اسلام، زنان به طور معمول از نظر اقتصادی سهمی در جامعه و در میان خاندان خود نداشتند و از حق ارث محروم بودند. در زمان جاهلیت نه تنها به زنان ارث نمیدادند؛ بلکه با توجه به آیه (یا أیّهَا الّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهً )(14)؛ خود آنها را هم مانند سایر اموال متوفی به ارث میبردند. این سنت جاهلی حتی امروز نیز در قانون مدنی برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه که قانون اساسی آن جزء کاملترین قوانین اروپایی است، دیده می شود که اداره کلیه اموال زن اعم از اینکه قبل از پیمان زناشویی تحصیل شده یا پس از آن، به مرد محول گردیده است.(15) در مبانی اسلامی اصل استقلال مالی زن و اختیار اداره و تصرف او در اموال خود از اصول مسلم فقه شیعه است که دلایلی نیز برآن اقامه می شود: از جمله الف) آیات قرآن (لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبْنَ )(16) (لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأقْرَبُونَ )(17) شأن نزول آیات فوق مربوط به مسائل مالی زنان و مردان است. پس از نزول آیه ارث، زمزمههایی به وجود آمد و زنان آرزو میکردند که مثل مردان سهم بیشتری میبردند. از اینرو خواست خود را نزد پیامبر(ص) بیان کردند و در همین زمان این آیه نازل شد و خداوند ضمن نهی از چنین درخواستهایی، فرمود: «مردان و زنان هر کدام از کوشش و تلاش و موقعیت خود بهرهای دارند. خواه موقعیت طبیعی باشد (مانند تفاوت دو جنس با یکدیگر) یا تفاوت به خاطر تلاش و کوششهای اختیاری باشد».(18)
ب) قاعده تسلیط
قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم» که به قاعده تسلیط معروف گشته است، از قواعد پذیرفته شده نزد فقهای شیعه است. کلمه «الناس» به معنای همه مردم، اعم از زن و مرد است؛ زیرا «ال» آن از نوع استغراقی است و افاده عموم میکند. از این قاعده چنین استفاده میشود که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت به اموال خود، حق هر گونه تصرفی را دارند و در این حال هیچ تمایزی میان زن و مرد نیست.
علاوه بر این قاعده، روایاتی نیز وجود دارد که بر استقلال اقتصادی زنان دلالت میکند؛ مانند «لایحِلُ مالُ امرءٍ مُسلمٍ إلا بِطیبٍ مِن نَفسِهِ(19)؛ تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست». این روایت دلالت بر یک قاعده عام دارد و آن، اینکه در اموال هیچکس ـ اعم از مرد یا زن ـ نمیتوان بدون رضایت او تصرف کرد؛ بنابراین تا وقتی که تخصیصی وارد نشده است که به شوهر اجازه تصرف در اموال زن را بدهد، طبق این قاعده مرد حق هیچ گونه دخالتی در اموال زن را ندارد. همچنین اسلام با تشریع سهم الارث، مهر و نفقه و حق مطالبه اجرت در مقابل کارهای خانگی، بر استقلال اقتصادی زن نیز تأکید کرده و مردان را موظف به رسمیت شناختن این حقوق نموده است؛ حتی در روایات ادا نکردن حقوق زنان از جمله مهریه، نوعی دزدی به شمار می رود.(20) در انواع مختلف حقوق، مالکیت و استقلال در تصرف اموال منقول و غیر منقول سایر شئون تابعه آن از تجارت، عطیه و بخشش، رهن، قرض، صلح، شرکت، مضاربه و سرمایه گذاری، حواله، کفالت، وقف، قوانین افلاس و محجوریت، اجاره، کشاورزی و مزارعه، باغداری، مساقات، ضمان، عاریه، وصیت و واگذاری اموال به اشخاص، شفعه، قراردادهای بازرگانی و غیر آن، جعاله و احیای اموات، برای زنان و مردان تبعیضی وجود ندارد و آنان در این حقوق مساوی هستند.(21)
دلایل اجازه اشتغال زن
پس از اثبات استقلال اقتصادی زن در اسلام و بررسی دیدگاه اسلام در زمینه اشتغال زنان و حضور آنان در اجتماع که بستر شکلگیری اشتغال آنها است، برخی از آیات و روایات مرتبط در این زمینه را ذک رمی کنیم که از آنها میتوان به جواز فعالیتهای اقتصادی زنان و شرایط و ویژگیهای آن پیبرد.
الف) قرآنکریم و اشتغال زن
خداوند، در سوره قصص از دختران حضرت شعیب(ع) نام می برد که به کار چوپانی اشتغال داشته اند. آنها به علت کهولت سن پدر، جایگزین او در کار نگهداری از گوسفندان شده بودند که برای سیراب کردن گوسفندان خود نیز همیشه تا پایان کار دیگر چوپانان صبر می کردند و سپس به گوسفندان خود آب می دادند: (قالَتا لا نَسْقی حَتّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ )(22)؛ «گفتند ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند». دختران حضرت شعیب(ع) به دلیل عفاف و تحجب خود تا پس از رفتن چوپانان مرد، از سیراب کردن گوسفندان خودداری می کردند تا اینکه حضرت موسی(ع) گوسفندان آنها را سیراب نمود. آن دو این داستان را برای پدرخود بازگو کردند و حضرت شعیب(ع) تصمیم گرفت برای جبران خدمت موسی(ع) او را به خانه اش دعوت کند؛ به همین منظور یکی از دختران خود را به نزد موسی(ع) فرستاد: (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ )(23)؛ «پس یکی از آن دو به سراغ او آمد، در حالی که در نهایت حیا گام بر میداشت». خداوند در بیان این آیات، به خوبی کیفیت حضور زنان در اجتماع و برخورد با مردان بیگانه را تشریح کرده است.در آیه دیگری نیز آمده است: فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما فَعَلْنَ فی أنْفُسِهِنّ بِالْمَعْرُوفِ(24)؛ «باکی بر شما نیست، در آن اموری که زنان در رابطه با خود و از روی معروف انجام میدهند». اطلاق و عموم این آیه، شامل اتخاذ شغل نیز میشود؛ یعنی اگر زنان بخواهند در بخشی از زندگی خود که فارغ از انجام حقوق دیگران است، فعالیتهای اقتصادی یا اجتماعی داشته باشند، مانعی ندارد؛ به شرطی که طبق فرموده قرآن بر اساس معروف یعنی اصول عقلانی و انسانی و عرف جامعه باشد. برای مثال شغلی که منافاتی با حیثیت خانوادگی و وظایف زندگی مشترک نداشته باشد.
ب) اشتغال زن در روایات
روایاتی که در آنها به حضور زنان در اجتماع اشاره شده است،دو دسته هستند: اول روایاتی که به شکل مستقیم از اشتغال و سرپرستی زنان نهی کردهاند و دسته دوم که به طور مستقیم از حضور زنان در خارج منزل نهی نکرده اند؛ بلکه در آنها بیشتر به نحوه حضور توجه شده است. در اینجا به برخی از روایات اشاره میکنیم. دسته اول روایاتی است که به طور مستقیم در آن از اشتغال و سرپرستی زنان نهی شده است: «عن ابی عبدالله(ع) قال فی رسالة امیرالمومنین(ع) إلی الحسن(ع): لاَتُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنَ الأمْرِ مَا یُجَاوِزُ نَفْسَهَا فَإنَّ ذَلِکَ أنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أرْخَی لِبَالِهَا وَ أدْوَمُ لِجَمَالِهَا فَإِنَّ المَرْأةَ ریحانَةٌٍ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرِمَانَةٍ(25)؛ به زن بیش از حد و توانش کار واگذار مکن و این، برای حال او بهتر است و برای زندگی او مناسبتر است؛ زیرا زن ریحانه است و قهرمان نیست». این روایت که نهی ارشادی است، به وضع روحی و جسمی زنان اشاره دارد و بیانگر آن است که آنها باید وظایفی را بر عهده گیرند که با وضعیت جسمانی و عاطفیشان متناسب باشد و آسایش و آرامش آنها را برهم نزند. پس اگر امروزه با استفاده از دانش و تکنولوژی، بسیاری از مشاغل سختی و مشقت گذشته را از دست دادهاند؛ به گونه ای که حتی معلولان جسمی نیز به حدی از توان دست یافتهاند که به مشاغل و فعالیتهای گوناگون بپردازند، زنان نیز میتوانند با تحصیل دانش، توان علمی و عملی خود را برای پرداختن به مشاغل گوناگون افزایش دهند؛ زیرا بسیاری از حرفهها و مشاغل امروزی از مصادیق «ما یجاوز نفسه» نیستند و با لطافت جسمی و روحی زنان منافاتی ندارند. در دسته دوم روایات نیز به طور مستقیم منعی برای فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی زنان وجود ندارد؛ بلکه این روایات بیشتر ناظر بر نحوه حضور زنان در جامعه است، برای مثال آنها را از اختلاط با مردان بیگانه باز می دارد و به رعایت عفاف و پوشیدگی دعوت میکند؛ مانند این روایت که میفرماید: «أمَا تَسْتَحْیُونَ وَ لاتَغَارُونَ نِسَاءُکُمْ یَخْرُجْنَ إلَی الأسْوَاقِ وَ یُزَاحِمْنَ العُلُوج»(28)
در زمینه روابط کلامی نیز که زمینه ای برای برقراری روابط عاطفی عمیق است، توصیه هایی به زنان شده است، مانند اینکه با لحن نازک و تحریکآمیز سخن نگویند.(29) به طور کلی این دسته از روایات، به رعایت حد و مرزها سفارش میکنند؛ بنابراین اگر اشتغال زنان موجبی برای مفسده نباشد، با حفظ عفت و اخلاق عمومی جامعه بلامانع است.
ج) سیره پیامبر اکرم(ص)
تاریخ بیانگر آن است که در زمان رسول خدا(ص) زنان زیادی به فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی مشغول بودند و نه تنها پیامبر(ص) آنها را منع نمیکرد؛ بلکه در مواردی نیز آنها را راهنمایی مینمود. حضرت خدیجه(س) که از زنان بزرگوار و برگزیده است، خود تاجری ثروتمند بود که تجارت می کرد و پیامبر(ص) نیز برای مدتی از جانب ایشان به تجارت مشغول بود. در روایتی آمده است که رسول خدا(ص) به زنان جوان اجازه میداد تا در مراسم عید فطر و قربان از منازل خود خارج شوند و برای تهیه روزی بساط بگسترانند.(30) «حولاء»، زنی عطر فروش بود که پیامبر(ص) او را موعظه میکرد و میفرمود: «هرگاه عطر میفروشی، جنس سالم و با قیمت مناسب تحویل مردم بده و هرگز در جنس خود تقلب روا مدار؛ زیرا معامله سالم پاکتر است و سبب خیر و برکت میشود».(31) «سمراء»، دختر نهیک، هم از کسانی بود که متصدی امر به معروف و نهی از منکر در بازار بود و جزء محتسبین (مأموران انتظامی) به حساب می آمد(32). همچنین در جنگهای پیامبر(ص) همیشه عده ای از زنان حاضر بودند که وظیفه آبرسانی و پرستاری از زخمی ها را بر عهده داشتند؛ مانند «لیلی غفاری» که بارها در میدان های نبرد حضور یافت و از بیماران و مجروحان جنگی پرستاری و آنان را مداوا و معالجه کرد.(33) «ام عطیه» و «امسلمه» نیز در غزوات متعددی شرکت داشتند و از مجروحان پرستاری می کردند.(34).
پینوشت :
1. نساء (4) : 1؛ اعراف (7) : 27- 10.
2. ذاریات (51) : 56.
3. ملک (67) : 2.
4. طلاق (65) : 12.
5. نحل (16) : 97.
6. حجر (15) : 29 ـ 28.
7. انفطار (82) : 6 و 7.
8. روم (30) : 30.
9. شمس (91) : 7 و 8.
10. احزاب (33) : 72.
11. سبأ (34) : 28.
12. انعام (6) : 91 و 92.
13. نساء (4) : 32.
14. همان: 19.
15. بررسی فقهی حقوق خانواده، مصطفی محقق داماد، ص 317.
16. نساء (4) : 32.
17. همان: 7.
18. تفسیر نمونه، ج 3، ص 364.
19. عوالی اللآلی، ج 1، ص 222.
20. بحارالانوار، ج 103، ص 349.
21. حقوق زن در اسلام و جهان، یحیی نوری، ص 64 .
22. قصص (28) : 23.
23. همان: 25.
24. بقره (2) : 234.
25. اصولکافی، ج 5، ص 510.
26. سنن نسایی، ج 8، ص 227.
27. مجله پیام زن، شماره 4، تیر1371، ص17.
28. وسائل الشیعة، ج 20، ص 235، باب کراهة خروج النساء؛ اصولکافی، ج 5، ص 536.
29. احزاب (33) : 32.
30. التهذیب، ج 3، ص 287.
31. فروعکافی، ج 5، ص 151.
32. معجم الکبیر طبرانی، ج 24، ص 311.
33. ریاحین الشریعة، ج 5، ص 595.
34. المیزان، ج 4، ص 69.