تختی را ساواک کشت یا خودکشی کرد؟
چطور میتوان پذیرفت که یک آدم به شدت سرشناس که از دست شاه، بازوبند پهلوانی گرفته و حتی سرش را پیش او خم نکرده، تصمیم به خودکشی میگیرد و میرود به هتل آتلانتیک درست کنار یکی از مقرهای ساواک، برای چند روز یک اتاق میگیرد. شهربانی هر روز باید آمار مسافران هتل را به ساواک میداده. چطور است که در هیچیک از پروندههای شهربانی هیچ اسمی از غلامرضا تختی برده نشده؟! ساواک هم دنبال سوژهای بود که تختی را تخریب کند. بعد سه روز او را رها کردهاند و یکی از کارکنان هتل متوجه میشود که از اتاق تختی هیچ صدایی نمیآید؟ حتی کارکنان هتل این ماجرا را اصلا به شهربانی نگفتهاند و مستقیما به ساواک اطلاع دادهاند؛ یعنی شهربانی هم در ماجرا حضور نداشته.
بهزاد کتیرایی رئیس اسبق فدراسیون کاراته و مدیرکل اسبق حراست سازمان تربیت بدنی در یادداشتی در هفته نامه پنجره نوشت:
بعضی فکر میکنند تختی آدم سادهای بود که نمیدانست کیست؟ ورزشکاری بوده که یکسری خصلتهای جوانمردانه هم داشته، ولی جایگاه و موقعیت خود را نمیدانسته است. اگر کسی فکر کند تختی به موقعیت خودش واقف نبوده، خیلی سادهلوحانه فکر میکند. تختی خودش را خوب میشناخت، میدانست که در جامعه الگوست و مورد توجه قشر عظیمی از افراد جامعه قرار دارد بنابراین از خودش مراقبت میکرد.
مرحوم عدل که آن سالها کاپیتان تیم ملی والیبال بوده، به من میگفت: ما با تختی در خیابان راه میرفتیم به یک جوی پهن رسیدیم، من از جوی آب پریدم، اما دیدم تختی آنقدر کنار جو راه رفت تا به یک پل برسد و از روی پل رد بشود. دلیل این کارش را پرسیدم، گفت ما ورزشکاریم و الگوی جامعهایم. باید مراقب راه رفتن خود هم باشیم. چون مردم ما را میبینند.
ما این خصوصیات را در تختی میبینیم. خیلی از حرفها را نمیشود زد، چون ممکن است به برخی شخصیتهای امروز بر بخورد؛ مثلا در یکی از سفرهای خارجی تختی یکی از همدورهایهایش که الان هم شاید زنده باشد، به صورت او سیلی میزند.
چرا؟ چون نمیتوانستند بزرگی او را تحمل کنند، اما تختی هیچکاری نمیکند و فقط سرش را پایین میاندازد. این شخصیت یک بزرگمرد است که در اوج قدرت میگذرد.
تختی چیزی در ردیف پوریایولی است و ما باید ابعاد شخصیتی، جوانمردی و معنویت او را حفظ کنیم و پرورش دهیم و بگذاریم الگوی خوبی برای ورزشکاران ما باشد.
اگر ما بخواهیم ورزشکاران امروز را با تختی مقایسه کنیم، به بیراهه میرویم. چون ابعاد روحی و شخصیتی تختی از نظر فرهنگی بسیار بزرگ بود. به شکلی که به جامعه خود، آموزش میداد. در زمان حیات تختی، من 9 ساله بودم و ماجراهای آن زمان را به یاد دارم. چون آنموقع تلویزیونی وجود نداشت و رادیو هم خیلی گسترده نبود، قشر عظیمی از مردم هم بیسواد بودند و عملا کمتر کسی روزنامه میخواند. وقتی مرگ تختی اتفاق افتاد، ساواک یکسری روزنامه فوقالعاده چاپ کرد و در محلهها پخش کرد.
هنوز چهره روزنامهچی را که در محله ما داد میزد: «تختی خودکشی کرد» بهخاطر دارم. به این ترتیب ساواک از این طریق در جامعه القا کرد که تختی خودکشی کرده است. اگر بگوییم تختی خودکشی کرد؛ یعنی همان تحلیلی که سازمان اطلاعات و امنیت ملی شاه میخواست قبول کردهایم. همین را الان عدهای از روشنفکران ما مطرح میکنند که البته خیلی ابلهانه است. مرگ تختی در واقع یک اعدام نرم بود، میخواستند بیسر و صدا او را از میان بردارند.
اتفاقا چون نگران بودند گفتند خودکشی. اگر میگفتند تختی کشته شد یا تختی را زدند، قیامت میشد. یکسری جوان بیباک به خیابانها میریختند و اوضاع بههم میریخت.
بنابراین ساواک تحلیل کرد و گفت چرا ما خودمان را درگیر مسألهای کنیم که به این راحتی حل میشود؟ نقشه کشیدند و مسأله را اینگونه مطرح کردند که تختی مشکل خانوادگی داشته و به هتل رفته. در حالیکه هتل «آتلانتیک» آنموقع دقیقا کنار مقر ساواک قرار داشت.
مشخص نیست کدامیک از عوامل شاه در این مسأله دخیل بودند؛ چون سندی هم وجود ندارد؛ ولی خیلی دقیق کار شده.
تختی قبل از مرگ روی کاغذ یادداشت هتل، وصیتنامه نوشته است. کسیکه برنامه خودکشی و اعتقاد به وصیتنامه دارد؛ روی کاغذ هتل این کار را نمیکند. تازه کسیکه اعتقاد به وصیتنامه دارد، هیچوقت خودکشی نمیکند. وصیتنامه هم یک وصیتنامه مالی بوده. بدهکاری و طلبکاریهایش را نوشته. کسیکه در زندگی خودش مو را از ماست بیرون میکشد آیا نمیداند خودکشی کار بدی است؟ مگر تختی آدمی بود که اطلاعات دینی کمی داشته؟
با خانواده آقای طالقانی مراوده داشت. یعنی این آدم بهشدت مذهبی که اینقدر به ادای دین مقید است نمیداند خودکشی حقالناس است و راه توبه ندارد؟
تختی اسطوره بزرگی است و خیلیها به این دلیل که ابعاد شخصیتی او را نشناختهاند، دنبال این هستند که چهره او را خدشهدار کنند.
تختی یک آدم سیاسی و جزو جبهه ملی بود. محبوبیتی داشت که آنموقع بعضی از روحانیون مبارز هم نداشتند؛ مردم بسیار دوستش داشتند.
در مسابقهای با یک کشتیگیر خارجی به پای مصدوم این کشتیگیر دست نزد. این چیزها موجب شد تختی محبوب شود. کمک به زلزلهزدگان بوئینزهرا و هزار کار مهم دیگری هم انجام داده که در جایی ثبت نشده است.
البته میدانید آن زمان هرکس وارد کارهای سیاسی میشد، در سیستم امنیتی شاه کد میگرفت. مثلا در پروندهاش نوشته بودند که آقای تختی با رژیم شاه مقابله میکند. البته مقابله افراد مختلف با رژیم پهلوی شدت و ضعف داشت. تختی جایگاه خودش را بهخوبی میشناخت و آگاهانه وارد مسائل سیاسی شده بود. مسائل مذهبی، مسائل جامعه، فقر و غنای جامعه و... همه اینها را درک میکرد. بنابراین به شخصیتی تبدیل شد که برای رژیم شاه خطرناک بود.
تختی اخلاص داشت، اخلاص بود که تختی را بزرگ کرد و به اینجا رساند. شاید کمکهایی که دیگران به زلزلهزدگان کردند، خیلی بیشتر از تختی بود، ولی این نام تختی بود که ماندگار شد.
ریشه محبت و عشقی که همه مردم به تختی داشتند، همین اخلاص بود. اخلاصش هم بهدلیل اعتقادات مذهبی بود. اعتقاد به دین، خدا، ائمه و نمازی که میخواند.
همسرش بعد از مرگ تختی حتی ازدواج هم نکرد. در صورتیکه اگر مشکلی بین آنها بود، اینقدر به تختی وفادار باقی نمیماند.
به خانواده تختی ظلم شد. خدا خودش گفته ما انسان را در رنج آفریدیم. همه کم و بیش رنج و سختی دارند. این تعبیر غلطی است که بگوییم چون تختی در زندگی مشکل داشته، خودکشی کرده. البته فاصله طبقاتی بین آنها وجود داشته، همچنین همسر تختی دانشجو بوده. اختلافهایی از این دست داشتند، اما اینها دلیل خودکشی شخصیتی به این بزرگی نمیشود.
خودکشی چیزی بود که ساواک شایعه کرد و اولین کسانیکه این ادعای هدفدار ساواک را قبول کردند، روشنفکران آنموقع بودند. اما کسی مثل جلال آلاحمد این خودکشی را تکذیب کرده و قبول نمیکند، اما بعضی از روشنفکران قبول کردند.
چطور میتوان پذیرفت که یک آدم به شدت سرشناس که از دست شاه، بازوبند پهلوانی گرفته و حتی سرش را پیش او خم نکرده، تصمیم به خودکشی میگیرد و میرود به هتل آتلانتیک درست کنار یکی از مقرهای ساواک، برای چند روز یک اتاق میگیرد. شهربانی هر روز باید آمار مسافران هتل را به ساواک میداده. چطور است که در هیچیک از پروندههای شهربانی هیچ اسمی از غلامرضا تختی برده نشده؟! ساواک هم دنبال سوژهای بود که تختی را تخریب کند. بعد سه روز او را رها کردهاند و یکی از کارکنان هتل متوجه میشود که از اتاق تختی هیچ صدایی نمیآید؟
حتی کارکنان هتل این ماجرا را اصلا به شهربانی نگفتهاند و مستقیما به ساواک اطلاع دادهاند؛ یعنی شهربانی هم در ماجرا حضور نداشته.
بنابراین کاملا مشخص است که همه اینها هدایتشده بوده و قتل تختی، یک اعدام نرم بهحساب میآید که دستگاه امنیتی شاه کاملا با برنامه انجام داد و بسیار دقیق و متأسفانه کسانیکه باید اصل این موضوع را افشا میکردند، اولین کسانی بودند که این دروغ را باور کردند، اما مردم باور نکردند؛ هر فرضیهای را مطرح میکردند، اما خودکشی را نه.
متأسفانه در برخی نوشتههای جبهه ملی هم به این مسأله اشاره شده و آنها هم قضیه خودکشی را باور کردند.این کارشان هم ناآگاهانه نبود. کاملا آگاهانه این شخصیت را زایل کردند. بهجای اینکه از تختی که همسوی جبهه ملی بود حمایت کنند، دروغ خودکشی او را باور کردند. جبهه ملی رسما اعلامیه داد که تختی خودکشی کرده؛ اما مردم باور نکردند. تختی در قلب مردم همان تختی پهلوان باقی ماند؛ امروز هم هست و از این پس نیز خواهد بود.