خبرآنلاین: این چیرو است که روبری مان نشسته. او که هموطنانش این لقب را برایش انتخاب کردند چون بزرگترین افتخار فوتبالی شان را برای آنها رقم زده و بی دلیل نیست که صدایش کنند:« قهرمان». اینجا در تهران هم روزگاری او یک قهرمان بود؛«چیرو» ، « شیرو » شاید هم « هیرو». قهرمان قصه اما باخت . درست مثل قهرمان های موفق اول قصه . یکی مثل ناپلئون که آخر قصه را بد باخت. باخت و سیاه شد و اسمش شد سیاه باز.
پیرمرد اما حتی اگر سیاه بازش بخوانند ، حتی اگر مطمئن باشی در پس خنده ملیحش ، بعضی از حرفهایش را فقط برای این می زند تا شیفته رفتارش شوی ، این قدر دوست داشتنی هست که غرق در کلامش باشی. پیرمردی که عادت دارد فحش هایش را چنان شیرین ادا کند که راهی غیر از خنده باقی نمی ماند .زمین و زمان را بی نصیب نمی گذارد. او شیرین است مثل علی پروین. مصاحبه اش هم باید مثل مصاحبه های سلطان پر شود از «...» هایی که به صلاحدید شما خوانندگان می توانند با جملاتی مترادف پر شود. چیرو در این گفت و گو خیلی از فوتبال نگفته. او که روزگاری کاندیدای ریاست جمهوری کشورش بوده از علایق سیاسی اش برای مان گفته از مواضع ضد استکباری اش.
*شما که می خواستید برگردید ایران، لابلای خاطرات تان در فوتبال ایران که ورق می زدیم، یک خاطره جالب بود. رفتن به خواستگاری برای رضا چلنگر. دوست داریم خودتان برایمان از اول تعریف کنید. اوه،( دستی لای موهایش می کشد) این حساسترین ماموریت زندگی من بود. نخندید، به خدا، باور کنید. رضا من را متقاعد کرد و گفت به جای بابام باید بروی خواستگاری. به سختی قبول کردم و رفتیم. در که باز شد ، من زیباترین دختر در تمام زندگی ام را دیدم، همان جا گفتم آقا جان ماموریت من با شکست مواجه شد، رضا بیا برگردیم! به رضا نگاه می کردم و بعد به به خانمش. اصلا به هم نمی خورند. رضا خیلی زشت بود!(دوست خوب مان رضا چلنگر بعد از سال ها امشب باری دیگر مترجم چیرو شده و این مصاحبه را خودش ترجمه می کند. او ری اکشن های بلاژ را در حین تعریف قصه خواستگاری اش برای من تکرار می کند و این چاره ای نمیگذارد غیر از خندید با صدایی بلند.) و همسرش خیلی زیبا. من که فکر نمی کردم این وصلت سر بگیرد! *واقعا اگر خودتان دختری داشتید به رضا می دادید که برایش رفتید خواستگاری دختر مردم؟ «می خندد»رضا روح دارد، رضا روح دارد. رضا عشق
دارد.با همین جمله ها همسرش را هم فریب دادم! همه اینها را به همسرش گفتم. او برگشت و گفت هر چی خدا بخواهد همان می شود. من گفتم خدا همیشه تبلیغ عشق را می کند. همان جا دخلش آمد. گفتم خدا الان می خواهد این پیوند برقرار شود و چند روز بعد رفتیم عروسی! *باز هم یک سوال می پرسیم که پای رضا در میان است. فکر کنیم او تنها مترجمی است که هر چه می گوئید ترجمه می کند، مخصوصا حرف های سانسوری شما را ! (خنده) من قول شرف می دهم رضا در کرواسی معروفتر از ایران است.(خنده جمعی) گزارش های مختلفی از او تهیه شده و پخش شده. وقتی تیم ملی ایران را قبل از بازی های مقدماتی جام جهانی به اردو برده بودم، یک گروه از خبرنگاران آمدند اتریش و یک گزارش از رضا تهیه کردند . (از جایش بلند می شود و شروع می کند اتفاقات آنروز را اجرا کردن) من سیگار می کشیدم، رضا سیگار می کشید. من فحش می دادم، رضا فحش می داد! من سرم را گرفته بودم، رضا هم سرش را گرفته بود. من کله ام را با دست می گرفتم، رضا هم می گرفت...(خنده) *یک بار برانکو از روزهای اول حضور در ایران که تعریف می کرد، از شما حرف های زیادی نقل می کرد. اینکه اولین بار در تعطیلات
شب عید به ایران آمدید و در هتل تنها مانده بودید و هیچ کس از فدراسیون سراغ تان نمی آمد. اینکه شما گفته بودید : برانکو؛ آمدیم سربازی! هیچ راه فراری هم نداریم. این خاطره که می گویی خیلی قدیمی است. من پیر شده ام. 10 سال گذشته. یادم نیست زیاد. حتما چیزهایی به او گفته بودم. من کلا زیاد حرف می زنم! برانکو هم فقط نگاه می کند! ( می خندد) خوشحالم از اینکه برانکو موفق شد بالاخره خاطره خوبی از خودش در فوتبال ایران باقی بگذارد. شما با برانکو مشکل دارید؟ نه. چطور مگه؟ پس چرا شما حرف هایی درباره او زده بودید؟ انگار منتقد برانکو بودید. خبرنگار برگشت به من گفت برانکو در مخالفت با من چیزهایی گفته، به او گفتم هی پسر، باورم نمی شود ولی اگر پاسخی می خواهی، من دارم که پاسخ حرف های برانکو را بدهم. ولی رابطه ما دوتا مثل پدر و پسر است. با هم در ارتباط هستید؟ بله، هر روز *چه به هم می گویید؟ بیشتر درباره ایران حرف می زنیم. برانکو برمی گردد به ایران، فاز بعدی کارش در ایران خواهد بود. فعلا در عربستان است. خودش به من گفت بعد از عربستان در تهران است.
*شما وقتی آمدید یک اسطوره برای فوتبال ایران بودید، به خاطر هیجانی که داشتید، مردم شما را دوست داشتند. من هم آنها را دوست دارم . این را از صمیم قلبم همه جا گفتم که ایران زیباترین کشور دنیاست و با بهترین آدم هایی که تا به حال دیده ام! * با همه محبوبیتی که داشتید، ناکام شدید ولی برانکو که خیلی سرد بود و محبوبیتی نداشت، آمد و بزرگترین افتخار فوتبال ایران را به دست آورد. فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ تیم محبوبتر ما نرفت جام جهانی ولی تیمی که خیلی کمتر محبوب بود، تاریخی شد! ...(!) این یک واقعیت است. (خنده جمعی) اگر این موردی که گفتید واقعیت داشته باشد که شاگرد استادش را پشت سر گذاشته، پس دخل من آمده. باید بگویم..... ببین کار من به کجا رسیده که شاگرد تنبلم می آید و من را پشت سر می گذارد... ( حسابی می خندد و ادامه می دهد) ولی خوشحالم چونکه موفقیت او، موفقیت من هم هست. به هر حال برانکو 10 سال دستیار من بود و به طور قطع خیلی از موارد را از من یاد گرفت. تیم من باید به جام جهانی می رفت. هر بار که از آن روزها حرف می زنید قلبم درد می گیرد. خوشتان می آید من پیرمرد را اذیت کنید؟
*اما این هم بخشی از تاریخ است! خوشحالم از اینکه برانکو موفق شد ولی من در یک زمینه دیگر موفق شدم. برد من کم از موفقیت او نداشت. نمی دانم آن روزها را چقدر یادتان هست؟ روز بازی با عربستان یا ایرلند؟ حتی روز بازی با امارات. آن بازی ها یادتان هست؟ من موفق شدم کل ملت ایران را بیاوریم ورزشگاه و بسیج کنم تا تیم ملی را تشویق کنند. مردم ایران، محبت و عشق من را به خودشان تشخیص دادند. آمدند و پاسخ عشق و محبت من را دادند.(اشک در چشم هایش حلقه می زند و آرامتر ادامه می دهد) کار من در ذهن مردم ایران و پاسخ آنها در در رفتار من تا ابد می ماند. هنوز هم آن عشق را در وجود شان می بینم. هرجا که می روم ، می بینم که دوستم دارند و به یادم هستند. خیلی خوشحالم که الان دوباره اینجا هستم. دست به هر اقدامی خواهم زد تا در ایران بمیریم. واقعا این رویایم است که همین جا بین مردم ایران بمیرم. *شما فرقی بزرگ با برانکو دارید. این را هم گفته بودید. که برانکو یک مربی خوب است اما نفر اول خوبی نیست چون هیجان رهبری را ندارد! این کدی ژنتیکی است که تاثیرگذار می شود. باید رهبر بودن در وجود یک مرد اول باشد. برانکو یک
مربی آموزگار است ولی من یک رهبرم در فوتبال. نمی توانم بگویم، چیزی که من دارم بهتر است چون برانکو موفق شد و من نشدم. ولی این تفاوت که گفتید بین ما هست. این ویژگی است که مربی ها را به دو دسته تقسیم می کند. گروهی مثل من و بخشی هم مثل برانکو. اینجا در ایران من ناکام بودم و او به موفقیت رسید. *ولی مردم کسی را دوست دارند که بیشتر هیجان دارد؛ مارادونا، تراپاتونی و... مردم ، همه احمق ها را دوست دارند! (خنده جمعی) من همیشه همین طور بودم . همیشه خواستم هدایت کنم. شعار نمی دهم. اصولا همین طور هستم. اما وقتی یکی با ویژگی های شما شکست می خورد ، می شود سیاه باز یا رویا فروش . حتی اگر فقط برای یک تک به تک که علی کریمی از دست داد به جام جهانی نرفته باشید! تبریک می گم(بلند می شود و با خبرنگارما دست می دهد) .....حافظه ات را! (باز می خندد) آن حرف ها شما را ناراحت می کرد یا نه؟ کدام حرف ها؟ سیاه باز ، رویا فروش ، دروغگو... حالا خوب گوش کن به حرف من. پسر خوب، تو عینک داری، من هم دارم. تو خوب می بینی من هم خوب می بینم ولی وقتی به تو می گویند کوری جواب می دهی
برو پیکر کارت! به گور بابای هر کسی که غیر از این فکر می کند ( خنده) به من چه مربوطه، طرف آن چیزی من را صدا می زند که نیستم؟!هان؟ من که خودم می دانم سیاه باز نیستم و سر کسی کلاه نگذاشته ام ، ... هر کسی که طوری دیگر درباره من فکر می کند! من سعی کرده ام همیشه به مردم کمک کنم. در فوتبال الویت من شادی مردم است. در کرمان، متاسفانه زندگی خاصی وجود ندارد. من می خواهم به جوانهای ایرانی از طریق فوتبال شادی را هدیه بدهم . شما نامردها در تهران همه چی دارید ولی در کرمان، هیچی. یک کافی شاپ هم برای جوان های هم سن و سال تان نیست تا چند ساعتی بروند در کنار هم باشند. *این چیروی قهرمان که می گوید حرف منتقدین برایش اهمیتی ندارد ، به جایی رسید که شما گفتید من پوست کرکودیل ندارم... باز رجوع می کنم به قبل و می گویم حافظه ات را!(خنده جمعی) دهان من را صاف کردی! چقدر گذشته خوب در ذهنت مانده. ( خنده از روی لبش نمی رود) من کرکودیل کوچولوئه هستم. این آرم لاکوست که روی لباسهاست! خیلی دوست داری خاطرات بدم را به یادم بیاوری؟ *شبی که شما به برنامه 90 رفتید ، خیلی از مردم شکست یک فرمانده را دیدند. فرماندهی که
دارد فرار می کند. چه انتظاری داشتی؟ چه کار باید می کردم؟ *من دوست داشتم مردی که مدام شعار از پیروزی می داد ، می ایستاد و می جنگید و کار را خودش تمام می کرد. نه اینکه برود تا برانکو مسئولیت نیمه کاره اش را تمام کند. اشک های روز بازی ایران و ایرلند یا شب باخت به بحرین را باید بلاژ از دل هواداران در می آورد نه برانکو. چیزی که می گویی بزرگترین حسرت زندگی من است. فکر می کنی من خواستم از ایران فرار کنم؟ ... نه فقط دوست داشتم که خودم این ماموریت را تمام کنم ، بلکه آرزویش را داشتم ولی موفق نشدم انجامش بدهم. هنوز لعنت می فرستم به آن روزها. (همراه با حسرست) آن اتفاق مثل یک لکه سیاه ماند در زندگی من. ولی پسر، من چیکارش کنم؟ این سرنوشت ما مربیان است، همه مربیان. بگذار یک چیز برایت بگویم. الان خیلی خوشحالم که اینجا هستم. وقتی این عشق مردم را می بینم نسبت به خودم، از بچه های کوچک تا پیرمردها...در کرواسی به من می گویند ایرانی. آقای شریف خدایی سفیر ایران در کرواسی بار آخر من را صدا زد و گفت تو داری بهترین تبلیغ را برای ایران می کنی در خارج از کشور. بهترین مردمان دنیا ایرانی ها هستند، بهترین ها.
با بزرگترین روح و شجاعت در قلب شان. «ما ایرانی ها» را کسی نمی تواند تهدید کند. این جوان ایرانی هر کسی بخواهد دست به ایران بزند، دهنش را صاف می کنند و حالشو می گیرن! *شما هم مواضع تان مثل ماست ؛ مثل یک ایرانی می گویید انرژی هسته ای حق مسلم ماست؟ بله بدون شک هم انرژی هسته و هم قدرت رسیدن به تکنولوژی هایی که آمریکایی ها می ترسند شما آنها را داشته باشید. من که فکر می کنم ایرانی ها خیلی زود به آنچه می خواهند ، می رسند. شاید هم همین حالا هم داشته باشندش. احمدی نژاد قوی است، به نظرم این کار را می کند. ایران به هدفی که دارد می رسد. احمدی نژاد جلوی همه می ایستد. آمریکا جلوی ایران حرفی برا ی گفتن ندارد. من مناسبات سیاسی را به دقت دنبال می کنم. همین حالا هم می گویم به رغم همه تلاش هایی که برای تحریم ها می کنند ، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. *رضا می گفت بعد از ماجرای 11 سپتامبر هم حسابی خوشحال بودید! از حمام آمدم بیرون، رضا گفت رئیس ببین چه شده. فکر کردم کسی مرده. ترسیدم . دیدم یک هواپیما خورد توی یک برج ، دومین هواپیما هم همین طور... سی ان ان داشت صحنه ها را پخش می کرد. حوله ام
را پرت کردم، کلی ذوق زده شدم و کلی هم به آمریکایی ها فحش دادم! عین خودشان که دنیا را می ریزن به هم، یکی هم کشور شان را ریخته بود بهم! بت آمریکا آن روز شکست. البته از اینکه افراد زیادی در آن قصه کشته شدند ، ناراحت هستم اما به هر حال کشوری که این قدر همه را اذیت می کند ، خوب حالش گرفته شد. الان هم می بینید همه کاری برای انزوای ایران می کند اما باسیاست های درست ما ، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، تا زمانی که چین با ماست و متحد ماست ، همه موش های دنیا مثل آمریکا و بقیه خیلی کوچک هستندو کاری از دست شان بر نمی آید. *شما ظاهرا به سیاست علاقه زیادی دارید، مخصوصا سیاست های خارجی ایران. من احمدی نژاد را خیلی دوست دارم چون می زند پدر این آمریکا و هم دستانش را در می آورد! او هم مثل من با جرات است! *با این هیجانی که حرف می زنید فکر کنیم قصد شرکت در انتخابات را دارید!؟! (خنده) بیا جلو، یک چیز جالب برایت تعریف کنم. یک بار در کرواسی کاندیدای ریاست جمهوی شدم. همه می گفتند این باید رئیس جمهوربشود . خبرنگارها دورم را گرفته بودند و مدام برایم نوشابه باز می کردند. من هم باورم شده بود که
واقعا خبری است. انتخابات که شروع شد، به همه رای رسید به من ... کوفت!(خنده جمعی) *خیلی شما را خسته نمی کنیم، از روزهای گذشته دو سه تا سوال داریم.از بازی ایران و بحرین. آنها را که بعد از مرگم می فهمید! *اخیرا مصاحبه ای داشتید و قضیه مربوط به علی کریمی را عوض کردید . قصه مک دونالد در زاگرب. اینکه تیم را برگرداندید تا علی ساندویچ بخورد! من دروغ نگفتم. بگذار یکبار دیگر قصه را برایت بگویم. (از جایش بلند می شود و بالای سر رضا چلنگر می ایستد) علی دایی به من گفت او نمی خواهد غذا بخورد چون غذای هتل طعم غذای ایرانی را نمی دهد. خدا بیامرز رنجبر آمد و گفت این نمی خواهد غذا را بخورد. من هم همین کار را کردم. ببین پسر، قشنگ نگاه کن با او چیکار کردم، چشمهایت را باز کن. دیدم کریمی غذا را عقب و جلو می کند. (گردن چلنگر را می گیرد و جوری خم می کند که می ساید روی میز) صورتش را چسباندم رو میز و گفتم بخور. وقتی من رفتم، کریمی را بغل کردم و او شروع کرد به گریه کردن. *کتاب خاطرات تان تمام نشد؟ دوست داریم از بازی بحرین بدانیم... پسر، داغ من را تازه نکن. نشسته ایم و با هم می خندیم،
خوش می گذرد. شب من را خراب کن. مردم خودت همه چیز را می فهمی. فقط یک اتفاق افتاد که دردم را تسکین داد و آن 6 گل. وقتی بازی تمام شد، انگار تازه متولد شدم. کیف کردم، هی می گفتم بچه ها دمتان گرم. بحرین له شد. اگر من سرمربی ایران بودم سکته را می زدم! *قبل از بازی استقلال گفتید، من تا به حال در آزادی نباخته ام. ولی شما بدون باخت در تهران حذف شدید... ولی من نباختم. *آن نتیجه باعث عدم صعود ایران بود. الان که داری در چشمم نگاه می کنی و اصرار داری، اینجا (با دست قلبش را نشان می دهد) خیلی درد می گیرد. *این روزها خبرهایی درباره برکناری شما شنیده می شود. چقدر درست است؟ کی گفته من قرار است برکنار شوم؟ * رسانه ها نوشته اند. نه اصلا اینطور نیست. من به این شایعات نمی پردازم. اینها اخباری هستند بدون پایه و اساس. من دوست دارم در مس بمانم و به هدف هایی که دارم برسم. می خواهیم به رده های بالای جدول برسیم.
در حاشیه مصاحبه -خداداد عزیزی با همه مخالف است، من مستثنا نیستم. ولی دوستش دارم. بدون او، فوتبال ایران جالب نمی شد، مثل حضور خود من. فوتبال بدون جنجال به چه درد می خورد؟ -چطور به من می گویند که مخالف بوسنی هرزگوین بودم که سرمربی بوسنی شدم؟! واقعا چطور می شود؟ ظاهرا او اطلاعاتی نداشته و ندارد. -خداداد عزیزی را می بخشم با اینکه خیلی علیه من حرف زد. او روحیه یک ورزشکار را هم نداشت! -با کروش به رویاهایتان می رسید. مربی بزرگی است. من او را دوست دارم و با هم ارتباط داریم. در پلی آف جام جهانی با بوسنی دو بار به کروش و پرتغال باختم. او یک رهبر است، یک رهبر بزرگ. -به نظر من پرسپولیس این فصل قهرمان لیگ برتر می شود! دنیزلی را خیلی دوست دارم و امیدوارم موفق شود. من شک ندارم بازیکنان پرسپولیس سرشان را برایش می دهند