گزارش ويژه روزنامه "کریستین ساینس مانیتور" از حاجي بخشي
تصاویر دو سرنشین ماشین و فرزندان و برادر بخشی که در جنگ شهید شدهاند در اتاقی آویزان است، اتاقی به نام «اتاق عشق». بخشی دو روز پس از آن واقعه به جبههها بازگشت تا شایعات مرگ خود در آتش را خاموش کند.
جوان آنلاین: تابستان ۱۳۹۰ روزنامه کریستین ساینس مانیتور در گزارش ويژه خود مینویسد: فدایی ریش سفید ایرانی، قدرت نمایش را میداند. برای بیش از نیم قرن است که ذبیح الله بخشی، جلودار و هسته تمامی اقدامات انقلابی و یا راهپیماییهای حمایت از نظام بوده است. وی در ایران، یک نهاد است، یک رهبر سیاسی شاد کننده و شبهه نظامیای حرفهای. نشانههای جنگیدن وی، شامل چندین زخم بر جای مانده از جنگ ایران و عراق است. شخصیت وی، ابزاری مناسب و پراستفاده برای اصولگرایان ایرانی است وی نشانهای از تعهد به انقلاب اسلامی است. حاجی بخشی میگوید: «در جنگ، تبلیغات و روحیه مهمترین چیزهاست. اگر به من اکنون بگویند که باید به تظاهرات برویم، من این دمپاییها را در میآورم و پای پیاده میدوم. به خاطر اینکه انقلاب ماست. بخاطر اینکه کشور ماست. کسی که ملتش را، کشورش را دوست نداشته باشد، انسان نیست.» بخشی به دههها فعالیت اش افتخار میکند. امروزه تمرکزش بر تهدیدات از سوی واشنگتن است، جایی که دولت بوش، امکان حمله نظامی علیه ایران را رد نکرده است. بخشی میگوید: «بگذارید آقای بوش این را بداند... اگر حمله کنند، ما از زمین و آسمان به آنها حمله میکنیم. زمانی که مردمانی مثل من و ۲۰ میلیون داوطلب دیگر هستند که آماده بستن بمب به خودشان میباشند و با قایقهای تندرو به سوی کشتیهای آمریکاییها بروند؛ مردم آمریکا از این چیزها خوششان نمیآید» حاج بخشی در طول جنگ ایران و عراق در جبهه ها، بلندگو به دست به تقویت روحیه رزمندگان میپرداخت. تصویر مشهوری از وی موجود است که وی را در حال خاموش کردن ماشینش با یک پتو پس از حمله یک تانک عراقی نشان میدهد. علی رجبی، عکاس آن تصویر میگوید: «وی آهنگهای ملی از افتخار و قدرت ایران برای اینکه مردم احساس بهتری داشته باشند میخواند.» وی واقعه سوختن ماشین را یادآوری میکند که وی حرارت آتش را احساس میکرد اما بخشی بدون توجه به آن، مشغول نجات دو مسافر ماشین بود. رجبی میافزاید: «آنها مرد عمل بودند نه حرف، مثل آنهایی که پشت جبههها بودند نبودند. تصاویر دو سرنشین ماشین و فرزندان و برادر بخشی که در جنگ شهید شدهاند در اتاقی آویزان است، اتاقی به نام «اتاق عشق». بخشی دو روز پس از آن واقعه به جبههها بازگشت تا شایعات مرگ خود در آتش را خاموش کند. وی میگوید: «بچهها روحیه خود را از دست داده بودند... رادیو بغداد اعلام کرده بود که حاجی بخشی را کشتهاند. من به صدام حسین گفتم که از دنیا دیگر آمدهام تا او را با خودم ببرم.» دست چپ بخشی باندپیچی است. وی در سالگرد انقلاب ایران، دستش مجروح شد. محافظان رئیس جمهور احمدی نژاد به خودرو وی دستور داند که ماشین اش را کنار بزند. راننده هم عجله کرد و ترمز سختی کرد و بخشی به زمین افتاد. این تنها زخم مبارزات بخشی نیست. اولین زخم در جریان جنگ جهانی دوم هنگامی که نه ساله بود رخ داد. زمانی که یک افسر انگلیسی، دوست وی را کشت. وی به روحانی محل گفت: «من او را میکشم.» بخشی برای انتقام از افسر انگلیسی، زمانی که دید آمریکاییها با استفاده از دینامیت به ماهیگیری مشغولند، برای آنها ماهیگیری کرد و ماهی از آب میگرفت. کم کم اعتماد آنها را جلب کرد و با آنها دوست شد. پس از یک ماه، توانست دو دینامیت بدزدد، دینامیتهایی که زیر ماشین افسر انگلیسی کار گذاشت.