روایتی تکان دهنده از فروش مخدر شیشه در تهران
از او میپرسی، شنیدم میگن اینا خطرناکه! بلافاصله تو حرفت میپره و میگه» اینایی که خطرناکه تو همین آشپزخونههای تهرون درست میکنن، جنس ما کار درسته. در مورد قیمتش که میپرسی میگوید: هر سوت شیشه ۲. ۵ تا ۳ هزار تومنه، کراک هم از بستهای ۲۵۰تومن گیر میاد. پایپشم مهمون خودم، برات ردیفش میکنم.
زمستان است، هوا جوری سرد است که نمیتوانی دستهایت را از جیب بیرون بگذاری اما در این شب زمستانی جمع دوستان در پاتوق همیشگی کنار دستشویی پارک جمع است با پایپهایی که بیپروا بینشان رد و بدل میشود. ساعات پایانی شب جمعه برای اینکه هوایی تازه کنی و با خود خلوت کنی به پارک ...در خیابان نبرد میروی. وارد پارک که میشوی دلت بدجوری از برهنگی بوتهها و شاخههای درختان از جور زمستان سرد و سوزان میگیرد البته خالی بودن پارک از صدای هیاهوی بچههایی که در زمین چمن و بازی پارک حضور ندارند نیز مزید علت میشود.
تنهایی تو و سرمای هوا دست در دست هم میدهند تا در خود فرو بروی و متوجه اطرافت نشوی. یقه کاپشنت را تا جایی که امکان دارد بالا میکشی و ناخداگاه دستانت را درون جیبهایت فرو میکنی تا سوز سرما نفوذ نکند.
قلیان خاموش وارد شوید
ورودی پارک این تابلو را میبینی که: «شما به پارک بدون دخانیات وارد میشوید، لطفاً با خاموش نمودن سیگار و قلیان به خود و دیگران احترام بگذارید». این متن به بخشی از ماده ۱۳ قانون کنترل دخانیات اشاره میکند که با دیدن آدمهای سیگار بهدست در پارک بیشتر به یک لطیفه میماند!
چند نفری را میبینی که در مرکز پارک کنار حوض گرد و سرویسهای بهداشتی مشغول صحبتند و دور هم به صورت عجیبی جمع شدهاند. بدت نمیآید جلو بروی و سر از کارشان در بیاوری.
نزدیکشان که میشوی، انگار که از نزدیک شدن یک غریبه خوشحال نیستند. جوری به تو نگاه میکنند که در مییابی اینجا جای تو نیست و نباید به حریمشان وارد شوی. عنان اختیار ذهنت را کنجکاویت در دست گرفته و به تو اصرار میکند که جلوتر برو ببین این جماعت چه میکنند.
حالا دیگر حسابی به آنها نزدیک شدهای. در دستان بعضیهایشان لولههایی مانند لولههای آزمایشگاه، البته با تهگرد میبینی. با خود میگویی، خدایا این لولهها چیست؟ یادت میافتد که لولههایی که این افراد آنها را بیپروا در دست گرفتند، در برنامههای تلویزیونی دیدهای، اسمش «پایپ» است. پایپهایی که به وسیله آن افراد مواد مخدر صنعتی، یا اصطلاحاً شیشه را مصرف میکند.
رقص پایپها در خلوت شب پارک
نگاه متعجبت در دستان آنها گره خورده. حواست به کلی پرته آن پایپها و داستانهای مرتبت با آن. که صدای خشن و زمختی تو را به خود میآورد. «آی عمو با توام دنبال چی میگردی»، فهمیده با تعجب به دستش نگاه میکنی، نگاهت را از دستانش میدزدی و سرت را بالا میآوری ۷ یا ۸ نفر نزدیکت هستند اما یکی از آنها نزدیکتر از بقیه است.
از دیدن چهره سیاه و خوفناکش دلآشوب میشوی آرام و با کمی طمأنینه میگویی، جانم بامنی، چشمانش را درشت میکند و با حالت پرخاشگرایانه میگوید «مگر کسی به غیر از تو اینجا هست، میگم دنبال چی میگردی، جنس میخوای یا علافی؟
گیج و مبهوت از عباراتی که به کار میبرد یکه خوردهای با خود میاندیشی، جنس؟!؛ نه فکر نکنم آخر مگر مواد را همین جوری به هر کسی میفروشند یا به او پیشنهاد میدهند یا مگر...
ظرف چند ثانیه خودت را جمع و جور میکنی و با دستپاچگی میگویی جنس؟! چه جنسی و او که میفهمد تو حسابی از مرحله پرتی میگوید «بهت نمیخورد دنبال جنس باشی»، بعد خودش میگوید، «نه بابا تو خیلی پاستوریزهای قیافت اصلاً به اینکارها نمییاد، نکنه مأمور کلان (کلانتری) هستی».
سیگار ۱۰۰تومانی در فروشگاه سیار پارک نخی ۵۰۰ تومن
احساس خطر میکنی، در فکر راه فراری تا از این مخمصه و از بین این آدمها که ظاهراً نمایندشان برای شناسایی تو آمده خارج شوی. کمی خودت را قرص نشان میدهی و این بار لرزش صدایت را باها کردن میان دو دستت، گردن سرما میاندازی و سعی میکنی با لحنی کوچه بازاری با او سخن بگویی. میگویی، نه بابا جنس چیه، مواد کدومه ما همین سیگار رو هم به زور میکشیم، بیشتر دارم ادا در میآرم.
او که انگار میخواهد تو را بیازماید که واقعاً سیگاری هستی یا نه میگوید، «سیگار داری بده بکشیم» و تو که اصلاً سیگاری نیستی و برای از سر باز کردن او همین طوری یک چیزی گفتهای، هنگام وارسی کردن جیبهایت میگویی، آخ آخ دیدی چی شد سیگارم تموم شده.
اینجاست که آن غریبه خشن با تعارف سیگار به تو با طعنه میگوید «ما فروشگاه سیاریم و همه چی داریم، پول که داری، آتیش بدم یا آتیش هم نداری!» و تو با زبان طنز پاسخ میدهی، بابا دمت گرم تو دیگه کی هستی و پول یک نخ سیگار را به او میدهی با خودت میگویی، تا حالا سیگار به این گرونی نخریده بودم! حالا یک نخ سیگار ۱۰۰تومانی را ۵۰۰ تومان خریدهای!
وقتی سیگار را برایت روشن میکند با ضربهای آرام به پشت دستش میزنی، این کار را از فیلمها یاد گرفتهای، معنای آن هم در بین سیگاریها تشکر بیکلام از فردی است که به تو سیگار یا آتش میدهد.
حالا دیگر او با این حرکت کمی به تو اعتماد میکند، پوک اول سیگار را که میزنی یکی دو تا سرفه مختصر چاشنیاش میشود. باز هم این سرمای هواست که به کمکت مییاد تا لو نروی و غریبه درنیابد که تو سیگاری نیستی.
کنجکاوانه میپرسی، راستی گفتی جنس، منظورت همون مواد بود دیگه! خندهای میکند و میگوید «آره عمو، گاگول میزنی، البته ما بیشتر تو کار شیشهایم. این برو بچ هم همه شیشهبازن». میپرسد: «این وقت شب تو پارک چی کار میکنی واسه چی حیرونی؟» با کمی عصبانیت میگویی: «تو خونه با بابام بحثم شد، زدم بیرون یکم به کلم هوا بخوره یه سیگارم هم بکشم بلکه آروم شم».
غریبه که حالا با تو روی میله بالای تکیهگاه صندلی وسط پارک نشسته میگوید: «واسه چی آمار میگیری تو که چیزی نمیزنی»! و تو دلیلش را صرفاً کنجکاوی بیان میکنی و میگویی: سردتون نیست تو این هوا اینجایید؟! همیشه شبها که از این خیابان رد میشم میبینم اینجا چند نفری جمعند.
هنوز معتاد نشدم، چون جنبه دارم!
مرد سیهچرده که حالا به تو اعتماد کرده شروع به صحبت میکند و میگوید: ما اینجا آمار همه رو داریم، پشهرو رو هوا میزنیم. پاتوقمون اینجاست، اولش که دیدمت حیرونی فکر کردم دنبال جنسی بعد فهمیدم اینکاره نیستی، اینجا بروبچ دور هم جمعند هر کی یه حرکتی میزنه، یکی شیشه بازی میکنی یکی تو کار خونبازیه یکی هم کراک میزنه.
از او میپرسی: خودت تا حالا کراک زدی؟ میگوید: «نه کراک خوب نیست، بافتهای بدنرو شل میکنه، خودم تفریحی شیشه میزنم. میپرسی، معتاد نمیشی؟ و او با قیافه حق به جانب میگوید: معتاد! الان ۶ ساله مواد میزنم هنوز معتاد نشدم، جنبه داشته باشی معتاد نمیشی. وقتی شیشه میزنی، انرژی زیادی بهت میده، اگر بهت بگن این پارک رو جارو بزنی یه تنه همه پارک رو جارو میزنی، برای رفیقات صحبتهای شر و ور زیاد میکنی و داستانهای زندگیتو از سیر تا پیاز برای بقیه تعریف میکنی، خلاصه که خیلی حال میده! دفعه اول یه سوت (واحد شیشه) میکشی حال میده اما اگه میخوای دو مرتبه بهت حال بده باید زیادش کنی و بچهبازی در نیاری.
قیمت کراک به اندازه ۲نخ سیگار
ساعت نزدیک به یک بامداد است. ورود یک دختر جوان تنها به جمع آنها حسابی تو را شوکه میکنه اما جرئت نمیکنی از او راجعبه دختر جوان بپرسی، چون احساس میکنی خط قرمز او سؤال از حضور این دختر در جمع جماعت پایپ به دست است.
از روی صندلی پایین میپری و سرما را بهانه رفتنت میکنی، چند قدمی تا نزدیک آبخوری همراهیت میکند و تو ابتدا این را پای بامرامیش میگذاری اما سریع متوجه میشوی آمده نزدیک شیرآبخوری تا پایپش را بشورد.
در راه بازگشت از پارک یاد تابلوهای هشدار دهنده «پارک بدون دخانیات» میافتی و پیش خود تصور میکنی اگر به جای ممنوعیت سیگار و قلیان عبارت «استعمال شیشه ممنوع است» استفاده میشد شاید با مسمیتر میشد.