فیزیکدان کارتن خواب در تهران!

سخن گفتن از معضلاتي مثل كارتن خوابها آن قدر ارزش ندارد كه براي مسئولي از مديران دولت دهم كه براي برپايي عدالت شب و روز نمي‌شناسند مهم باشد. مهم اين است كه متاسفانه خيابان خوابها در هيچ يك از معادلات اين آب و خاك سهمي ندارند حتي جايي براي خوابيدن. زخم ناسور خيابان خواب‌ها در تمام جهان وجود دارند. زخمي كه هيچ وقت درمان نشده است.آنها به راحتي مصاحبه مي‌دهند و از اين بابت منتي هم نمي‌گذارند. فخري هم برايشان باقي نمانده تا به ما بفروشند. حرفي ندارند

کد خبر : 178026

تهران امروز: کارتن خوابها! گاهي لغت‌ها به بدترين شكل ممكن بر زبان و قلم جاري مي‌شوند. فكر مي‌كنم در دنيا لغتي به این نازيبايي وجود نداشته باشد. تفاوت بار مفهومي كارتن خواب‌ها با بي‌خانمان‌ها فراتر از آن چيزي است كه حتي بتوانيم تصورش را بكنيم. آنهايي كه به اشتباه كارتن خواب مي‌خوانيم بي‌خانمان‌هايي هستند كه خانه و سرپناهي براي ماندن ندارند. مجرم نيستند اما زمينه‌هاي جرم در ميان آنها بسيار وجود دارد. آنها فقط بي‌خانمان هستند و مشكلات اقتصادي، مشاغل فصلي، نبود كار در شهرستان، بي‌پولي، اعتياد و... باعث شده تا از بد روزگار همگي زير يك سقف كه گرمخانه مي‌نامندش جمع شوند و كارتن خواب نام بگيرند. اكثر آنهايي كه در گرمخانه «همخانه» هستند يك نقطه مشترك دارند. بيشتر فصل‌هاي زندگي كساني كه در اين محل سكنا گزيده‌اند با اعتياد نوشته شده است. سكانس اول: مهمانان شبانه گرمخانه‌ها واژگاني استقراضي‌اند كه از ينگه دنيا بر پيشاني شهر چسبيده‌اند. مكان‌هاي اجتماع وسيع و گروه گرايي كه در آمريكا، آلمان، انگلستان، آمريكاي لاتين و حتي چين هم وجود دارد. خيابان خواب‌ها در طول روز اينقدر از بالا تا پايين شهر را پرسه مي‌زنند تا شب چادر سياهش را بر سر شهر پهن كند و بعد آرام و بي‌سر و صدا و فقط براي اين كه در سرما نميرند به گرمخانه پناه مي‌آورند و تا سپيده در آن بيتوته مي‌كنند و صبح دوباره روز از نو و روزي از نو. در ميان جمعي كه به گرمخانه پناه آورده‌اند همه نوع آدمي را مي‌تواني پيدا كني. كارتن خوابهاي شهر ما يكي فوق ليسانس فيزيك دارد و ديگري كارشناسي مديريت، يكي خلبان است و اعضاي خانواده رهايش كرده‌اند و به ينگه دنيا رفته‌اند و ديگري بعد از ورشكست شدن و دادن طلب طلبكارها خودش مانده و لباس‌هاي تنش. يكي از سر ناچاري و بي‌پناهي به گرمخانه پناه آورده و ديگري به اجبار. اما مهم اين است هيچ كس در گرمخانه احساس غربت نمي‌كند يا ظاهرا اينطور به نظر مي‌رسد كه افرادي كه در اينجا شب‌ها را دركنار هم به روز مي‌رسانند با هم غريبه نيستند چون همه آنها در يك مسئله با هم تفاهم دارند. همه بي‌خانمان هستند و هيچ چشمي منتظر بازگشت آنها نيست. فرقي نمي‌كند كارتن خواب‌ها در كجاي شهرمان روزهاي سياه را مي‌گذرانند. مهم اين است كه كارتن خوابها گوشه‌اي از ذهن ما را به خود مشغول كرده‌اند و دم به دقيقه با تلنگري تلاش مي‌كنند ما را از خواب زمستاني كه فرو رفته‌ايم بيدار كنند. در گرمخانه سهم هر كس از خوشبختي يك جفت دمپايي پلاستيكي آبي، يك وعده غذاي گرم، يك دوش آب گرم و جايي براي خوابيدن است. بخاري‌هاي بزرگ، كپسول‌هاي آتش‌نشاني، يك تلويزيون بزرگ به همراه تعداد زيادي بي‌خانمان، اعضاي ثابت و متغير گرمخانه‌ها را تشكيل مي‌دهند. سكانس دوم: مصوبه بي‌حاصل ساماندهي بي‌خانمان‌ها نيازمند يك عزم ملي است و همكاري و تعامل همه نهادها و دستگاه‌هايي را كه به نحوي با اين مسئله مربوط مي‌شوند را مي‌طلبد. ساماندهي كارتن خواب‌ها از سال 78 تاكنون مصوبه شوراي عالي اداري بوده و در اين فاصله زماني اتفاقات زيادي افتاده است. از ابتداي راه‌اندازي گرمخانه‌ها در سال 84 قرار بود وزارت رفاه و تامين اجتماعي، شهرداري و بهزيستي، نيروي انتظامي، ‌كميته امداد،‌سازمان فني و حرفه‌اي، وزارت كار، صدا و سيما، قوه قضائيه و... در جمع‌آوري، نگهداري و تحت پوشش قرار دادن اين افراد با هم همكاري كنند اما ظاهرا بعد از گذشت مدتي مسئوليت اين كار به عهده شهرداري و نيروي انتظامي افتاد و ديگر سازمان‌ها و نهاد‌ها از انجام اين مسئوليت شانه خالي كردند. سكانس سوم:‌ فيزيكدان كارتن خواب قهر روزگار مرد را كه حالا در سن 49 سالگي به پيرمردهاي 60 ساله مي‌ماند در بند خود گرفتار كرده است. از قهر روزگار و نامرادي دنيا مي‌نالد براي من كه مي‌خواهم با سماجت از چند و چون زندگيش سر در بياورم صحبت كه نه درد دل كرد به اين اميد كه شايد در پس ضبط صوت و قلمي كه دارم بتوانم امثال او را از اين نوع زندگي نجات دهم. هر چه بيشتر مي‌گفت، كمتر باورم مي‌شد. مرد بي‌خانمان كه نشسته بود و آرام و با وقار حرف مي‌زد فوق ليسانس فيزيك داشت و مدرس يكي از آموزشگاه‌هاي خصوصي كنكور بود. اما شب را در گرمخانه سپري مي‌كرد. مرد با پيروزي انقلاب و تعطيل شدن دانشگا ه‌ها مثل بسياري ديگر از دانشجويان موقتا ترك تحصيل كرد و دوباره در سال 67 براي ادامه تحصيل به دانشگاه رفت و فوق ليسانس فيزيك گرفت و بعد از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه دست به همه كاري زده بود. براي امرار معاش معلم حق‌التدريس شده بود اما به علت حقوق كم عطاي تدريس را به لقايش بخشيد و به كار واردات دستگاه‌هاي كپي مشغول شد اما به مرور نتوانسته بود در بازار واردات همتاي رقبايش پيش برود و ورشكست شد. مرد زندگي آرامي داشت اما دست روزگار تقدير ديگري برايش رقم زد. چند سال قبل در يك درگيري خانوادگي باعث مجروح شدن طرف مقابل شده بود و دادگاه برايش 23 ميليون ديه و چند ماه زندان بريد. تقاضاي همسرش بعد از زندان رفتنش، طلاق بود. مرد مجبور بود بعد از آزادي از زندان خيابانگرد شود. در همان شبهايي كه در خيابان‌ها مي‌خوابيد مداركش را از دست داد و شروع دردسر زندگيش از همان جا بود. مرد مدتي در خيابان‌ها سرگردان بود شايد به دنبال نيمه‌گمشده زندگيش و بعد توسط چند خيابان گرد ديگر با محلي به اسم گرمخانه آشنا شد. مرد هنوز با وجود خيابان گردي حاضر نمي‌شود دست تكدي جلوي رهگذران دراز كند و براي اين كه حقوق بخور و نميري داشته باشد سه ساعت در هفته را در يك آموزشگاه كنكور براي بچه‌هاي پشت كنكوري تدريس مي‌كند و پولي را كه از اين راه به دست مي‌آورد براي خرجي دختر 9 ساله‌اش مي‌فرستد. از آرزو - دخترش - مي‌پرسم كه با تمام شدن امتحانات خرداد حضانتش به مرد سپرده مي‌شود، مي‌گويد: آخرين بار توي دادگاه ديدمش و ماهي صد هزار توان براي خرجي به مادرش مي‌دهم.مي پرسم اگر يك روز در اين وضعيت ببيندتان... موزاييك‌هاي زمين را با چشم‌هايش مي‌شمارد. ضرب و تقسيمشان مي‌كند چند بار دهانش را بي‌صدا باز مي‌كند و بعد در حالي كه سعي مي‌كند از زير بار نگاهم فرار كند، قبل از رفتن مي‌گويد: ضربه روحي سنگيني مي‌خورد،‌خيلي سنگين.... سكانس چهارم:‌عدالت كجاست؟ اگر با چشم‌هاي خودم او را در محوطه گرمخانه نديده بودم باور نمي‌كردم كه يك بي‌خانمان است. شايد شما هم اگر روزي او را در يكي از خيابان‌ها ببينيد حتي به مخيله تان هم خطور نمي‌كند فردي كه مي‌بينيد براي اين كه از سرما نميرد به گرمخانه پناه مي‌برد. سر و وضع مرتب و لباس‌هاي تميزش حكايت از زندگي مرفه گذشته‌اش دارد. زندگي‌اي كه سال‌هاست اثر آن را در خاطراتش جست‌وجو مي‌كند. دو سال كارتن خوابي بدترين روزهاي زندگي او را تشكيل داده است. كارشناس مديريت بازرگاني است. سال‌هاي سال در شركت تالبوت انگلستان كارمند بوده و همزمان قطعات يدكي ماشين آلات را به ايران وارد مي‌كرده اما امروز براي اين كه امرار معاش كند و پولي براي خريد لباس داشته باشد مجبور است به دار الترجمه برود و به آنها بگويد كه در كار ترجمه اسناد و مدارك به زبان انگليسي تبحر دارد. برق عجيبي در چشم‌هاي سبزش خانه كرده انگار اشك صدها سال در گودي چشمانش مرداب شده و آنقدر گريه نكرده كه حالا سبزي جلبك‌هاي ته چشمش زده است بيرون. براي اين كه متوجه برق اشك در چشمانش نشوم چشم به زمين مي‌دوزد و آهسته مي‌گويد بعد از بي‌خانمان شدن تنها دنبال يك چيز بودم:‌ عدالت. اما هر چه بيشتر جست‌وجو كردم كمتر يافتم. سهم مرد از دنيايي كه روزي با رفاه تمام در آن زندگي مي‌كرده در حال حاضر فقط يك دست لباس است و يك كيف كوچك كه صبح به صبح تمام بدبختي‌هايش را در آن مي‌ريزد و تا غروب با خود حمل مي‌كند. از مرد كه حالا از ناراحتي در خود مچاله شده و با انگشتان دستش بازي مي‌كند از زندگي‌اش مي‌پرسم و بچه هايش. مرغ خيالش را تا بوشهر پرواز مي‌دهد.سري به خانه‌اش كه حالا پنج سالي مي‌شود از آن خبري ندارد مي‌زند، از حال و روز بچه‌ها پرس و جو مي‌كند و بعد كه خيالش از بابت زندگي‌اش راحت شد، مي‌گويد:‌ برادرم براي گسترش كارش دست مردم چك داشت و براي اين كار به ضامن احتياج داشت. به حكم بزرگ‌تري و برادري ضمانتش كردم اما برادرم بعد از مدتي كه نتوانست جواب طلبكارها را بدهد خودكشي كرد و من ماندم و يك دنيا طلبكار كه ضامن بازگرداندن پولشان شده بودم. شب و روز از دست طلبكارهايي كه براي وصول طلبشان مراجعه مي‌كردند آب خوش از گلويم پايين نمي‌رفت. تمام زار و زندگي‌ام را فروختم اما فقط توانستم طلب تعدادي از آنها را بدهم و براي خودم جز فرش زمين و روكش آسمان چيزي باقي نماند. پنج سال است فقط از طريق تلفن احوال بچه‌هايم را مي‌پرسم. سرمايه دار ديروز و گرمخانه خواب امروز مي‌گويد:‌ دو سال آزگار در يك مسافرخانه در خيابان سعدي زندگي مي‌كردم و بعد كه ديگر پولي براي كرايه اتاق نداشتم مجبور شدم به خيابان پناه ببرم. اما براي اين كه از خيابان گردي راحت شوم خودم را به كلانتري معرفي كردم و آنها مرا به گرمخانه فرستادند. اعتياد، وجه مشترك بي‌خانمان‌ها دكتر رضا جاگيري،‌معاون اجتماعي سازمان رفاه و مشارکت‌هاي اجتماعي شهر تهران با اشاره به اين نكته كه در حال حاضر دو گرمخانه درتهران فعال هستند و همزمان دو مركز شبانه روزي نيز به خدمات دهي به بي‌خانمان‌ها مشغولند به تهران امروز مي‌گويد: گرمخانه‌هاي خاوران و بهمن هر كدام با 400 و 200 نفر ظرفيت در مواقع عادي و 600 و 250 نفر در مواقع اضطراري مسغول خدمات دهي به متقاضيان هستند.به گفته وي 70 درصد افرادي كه در گشت‌هاي شهرداري جمع‌آوري مي‌شوند معتاد هستند. وي يكي از علل عمده بي‌خانماني اين افراد را اعتياد دانست و گفت اين افراد به دليل معتاد شدن از پايگاه حمايتي خود طرد شده و ناچار به خيابان خوابي مي‌شوند كه 7 تا 10 درصد آنها را خانم‌ها تشكيل مي‌دهند. به گفته وي در چند سال گذشته سن بي‌خانماني پايين آمده است. اگر چه قرار بر اين بوده كه 11 سازمان و نهاد در جمع‌آوري و ساماندهي اين كارتن خواب‌ها همكاري كنند اما دكتر جاگيري مي‌گويد: به غير از نيروي انتظامي، شهرداري و قوه قضائيه هيچ كدام از اين سازمان‌ها به مسئوليت خودشان عمل نمي‌كنند و شهرداري و نيروي انتظامي را در اين راه تنها گذاشته‌اند. به گفته وي بهزيستي و كميته امداد به دليل اين كه اكثر اين افراد اوراق هويتي ندارند از پذيرش آنها سر باز مي‌زنند. اين درحالي است كه با ورود اين نهادها به چرخه جمع‌آوري و اسكان كارتن خوابها نياز به توسعه فضاهايي همچون گرمخانه‌ها و مراكز نگهداري كمتر مي‌شود و افراد جديد كمتري در اين مراكز پذيرش مي‌شوند. حق بعضي شهروندان پايمال شده پروفسور حسين باهر، بنيانگذار مكتب رفتار شناسي ايران و جامعه‌شناس نيز در گفت‌و‌گو با تهران‌امروز با اشاره به اين موضوع كه فقر در بخشي از جامعه بيداد مي‌كند، ‌گفت:‌ اين نكته را نمي‌توان ناديده گرفت كه حق درصد‌هايي از دهك‌هاي پايين جامعه به وسيله دهك‌هاي بالاي جامعه پايمال شده و تعدادي از اين افراد مجبور به كارتن‌خوابي شده‌اند. اين استاد دانشگاه تصريح كرد:‌در عين حال عده‌اي از افراد هم به دليل نداشتن كار و امكانات اشتغال از رده‌هاي درآمدي خارج مي‌شوند و به سمت فقر و سرانجام كارتن‌خوابي كشيده مي‌شوند. باهر از اعتياد به عنوان سومين عامل براي دور افتادن از خانه و خانواده‌ نام برد و گفت:‌اين افراد در گوشه و كنار شهر تجمع مي‌كنند و امنيت اجتماعي شهر را زير سوال مي‌برند. وي با اشاره به اين نكته كه بايد با از بين بردن فقر در جامعه از افزايش تعداد اين افراد جلوگيري كنيم، گفت: مسئولان بايد با ايجاد اشتغال در جامعه از گسترش كارتن‌خوابي جلوگيري كنند. وي در عين حال تصريح كرد: مجبور كردن كارتن‌خواب‌ها به انجام كارهاي اجباري با پرداخت دستمزد مي‌تواند راهكار مناسبي براي كاهش تعداد اين افراد باشد. باهر با انتقاد از كم كاري‌هايي كه در عرصه‌هاي اقتصادي و اجتماعي جامعه صورت مي‌گيرد، افزود: اين كم‌كاري‌ها باعث شده تا تعداد افراد كارتن‌خواب زياد شده و چهره كلانشهر‌ها نازيبا شود. پروفسور باهر تصريح كرد:‌در تمام كشورهاي پيشرفته دنيا محل‌هايي براي كمك به كارتن‌خواب‌ها و بي‌خانمان‌ها زير نظر مراكز ديني فعاليت مي‌كنند و خدماتي از قبيل يك وعده غذاي گرم، مددكاري و معاينات پزشكي كه به اين افراد ارائه مي‌شود شبيه خدماتي است كه در گرمخانه‌هاي كشورمان به كارتن‌خواب‌ها ارائه مي‌شود. سكانس آخر: كارتن خواب‌ها نمي‌خندند كارتن خوابها نمي‌خندند. خيابان خوابها نمي‌دانند خنده چيست، شايد كه سرما را هم ديگر حس نمي‌كنند. كارتن خوابها ديگر به سرماي كشنده زمستان و گرماي تابستان عادت كرده‌اند و برايشان مهم نيست كه شب را در كوچه پس كوچه‌هاي مسگر آباد و مشيريه و دولت آباد بخوابند يا در زمهرير زعفرانيه و محموديه و كامرانيه شب را به صبح برسانند. زمان براي بي‌خانمان‌ها تصوير خامي است از تكرار روزها وشب‌هايي كه در تعقيب و گريز عقربه‌هاي ساعت و غبار فراموشي از ياد مي‌روند. همشهريان فراموش‌شده حرمان زده در دوزخ پايتخت در حالي شب‌هاي سرد زمستان زودرس را به صبح مي‌رسانند كه سرما از هفت جانشان مي‌گذرد تا به جانشان رخنه كند. كارتن خوابها، فراموش شدگان زندگي اجتماعي امروزند كه هيچ كس آنها را به خاطر نمي‌آورد. تنها بايد يك كارتن خواب باشي تا كارتن خوابها را درك كني. فقط يك شب كه در سرماي زير صفر در جه در خيابان با يك پيراهن نم دار بخوابي و جز حرير آسمان رو اندازي و جز زمين سخت تشكي نداشته باشي مي‌تواني ادعا كني كه درد كارتن خواب‌ها را حس مي‌كني.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: