جواب متلک های سیاسی معلم ها
من شرط می گذاشتم که هر چی من گفتم شما باید تکبیر بگید و خلاصه تریبون رو میگرفتم و جواب حرفهای سیاسی معلم ها رو که سر کلاس می گفتن تو صبحگاه می دادم و بچه هام تکبیر می گفتند.
فارس: مسعودده نمکی کارگردان سینما در وبلاگ خود به انتشار خاطراتی کوتاه و خواندنی از دوران دفاع مقدس می پردازد. جدیدترین خاطره او چنین است: بالاخره یه شب بعد از شام جلسه تشکیل دادند و برادر مهدی پور گفت : با توجه به اینکه تعدادمون تو دسته زیاد شده و بعضی برادرها السابقون السابقون هستند و اجازه نمی دهند نوبت ثواب تو کارها و خدمت به رزمنده ها به همه برسه به خاطر همین ما می خوایم برای انجام کارهای خدماتی دسته نوبت تعیین کنیم. بنده خدا ها انگار از قبل هم هماهنگ کرده بودند که همه این نظر رو تایید کنند و کارها رو نوبتی کنند و ما هم مجبور بشیم کار کنیم. همه موافق این حرف بودند اما من شروع کردم به صحبت و مخالفت با نوبتی شدن کارها!! گفتم:برادرها! اردوگاه محل تمرینه ایثاره و شب عملیات محل امتحان ایثار اگه ما نتونیم تو این چادر ایثار کنیم چطور شب عملیات ایثار کنیم. زشته برای این دسته که کارها رو نوبتی کنه در حالی که برای یه لشکر الگو شده این دسته و بچه هاش. دهن همه وامونده بود. حیرت کرده بودند از استدلالهای من.لابد با خودشون می گفتند این بابا اگه لالایی بلده چرا خوابش نمی بره؟ چرا خودش ایثار نمی کنه و دست به سیاه و سفید نمی زنه؟ خلاصه قرار شد کارها دوباره ایثارگری باشه و ما سه تایی هم برای اولین بار ایثار کنیم. بعد از جلسه هم یه دست کتک مفصل از محسن خوردم که این چه سخنرانی بود حالا خودت تنهایی ظرفها رو بشور تا حالت جا بیاد... نمی دونم چرا با این سخنرانی یاد خاطرات دبیرستانمون افتادم. زنگ اول ها که امتحان داشتیم بعضی بچه ها از خداشون بود صبحگاه ها طول بکشه و معلم از درس پرسیدن منصرف بشه. بعضی وقتها به من التماس می کردند تا من بعد از قرآن صبحگاهی سخنرانی کنم و وقت کلاسها رو بگیرم. من هم شرط می گذاشتم که هر چی من گفتم شما باید تکبیر بگید و خلاصه تریبون رو میگرفتم و جواب حرفهای سیاسی معلم ها رو که سر کلاس می گفتن تو صبحگاه می دادم و بچه هام تکبیر می گفتند. آخه وقتی تو کلاس جواب متلک های سیاسیشون رو میدادم بیرونم می کردند...