روایت قرائتی از آخوندی که پسرش سی‌دی‌های مستهجن نگاه می‌کرد

هر تلفنی كه بابا و ننه‌ات بفهمند گوشی را زمین می‌گذاری، پیداست خیانت است. و گاهی هم گول می‌زنند. ممكن است عكس سكس باشد، رویش عكس مداح می‌چسبانند.

کد خبر : 176143

برنا: آخوندی به من گفت. یك سی‌دی بود من فكر كردم پسر من حزب اللهی است. از دستش افتاد. من گذاشتم دیدم اوه... اوه... چه عكس‌هایی است. حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن این هفته در تلویزیون درباره "حق و باطل و شناخت وظایف" سخن گفته است. این واعظ مشهور همچنین در ادامه سخنانش درباره "سرچشمه حق، سخن خدا و پیامبران و امامان معصوم(ع)" ، "حقانیت علم و عقل و بطلان ظنّ و گمان " ، "شناخت حق و پیروی از حق " ، "شناخت باطل و دوری از یاری باطل " و ... سخن گفته است. آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از سخنان این استاد حوزه علیمه و دانشگاه است: به باطل تكیه نكنیم. حق را با لباس باطل نپوشانید. «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل‏» (بقره/42) گاهی حق است با باطل قاطی می‌كنند. یعنی باطل است، لباس حق به آن می‌پوشانند. گل رنگ است، به اسم زعفران می‌فروشد. مغازه‌اش را یك طوری رنگ‌آمیزی می‌كند كه مشتری كه می‌آید آن رنگ روی جنس اثر بگذارد، فكر كند این جنس، جنس درستی است. حضرت امیر در بازار راه می رفت دید یك كسی یك جنس كنار بازار می‌فروشد. دستش را زیر جنس كرد، گفت: ببین آمده‌ای در سایه می‌فروشی كه بدی جنست پیدا نباشد. برو جنست را در آفتاب بفروش كه مشتری‌ها بفهمند چه چیزی می‌فروشی. ما آدم‌هایی داریم كلاس یواشكی می‌گذارند. حتی ممكن است كلاس تفسیر هم بگذارند. در را می‌بندند برای دانشجوها یا برای دبیرستانی‌ها تحلیل سیاسی می‌كنند. ببینیم تو حرفت حق است یا باطل؟ حق است؟ خوب اگر حق است در را باز كن بگذار دیگران هم بیایند گوش بدهند. بگذار نوارش را هم پخش كنیم. نه من راضی نیستم كسی نوار بگیرد. من راضی نیستم كس دیگر بیاید. خوب پیداست می‌خواهی یك چیزی بگویی كه حق نیست. اگر حق است علنی بگو. چرا یواشكی می‌گویی؟ یك آخوندی بود منحرف بود الحمدلله اعدام شد. ما زمان شاه با ایشان آشنا شدیم. این جوان‌ها را جمع می‌كرد یك بیانی می‌كرد، یك آیاتی از قرآن را به كار می‌برد، اما فكرش هم فكر كمونیست‌ها بود. یعنی قاطی می‌كرد بین حق و باطل. مثل آنهایی كه پرتقال پوسیده‌ها را زیر می‌گذارند و پرتقال‌ خوب‌ها را رو. انار كوچك‌ها را زیر می‌گذارند و انارهای خوب را رو. خوب من ده سال قبل از انقلاب تقریباً برای جوان‌ها جلسه داشتم. به این گفته بودند: تو قرائتی را كشف كن. برو با قرائتی این حرف‌ها را بزن این شهر به شهر برای جوان ها پای تخته سیاه كلاسداری می‌كند. یك روز من او را دیدم. گفت: آقا من دنبال تو هستم. به من هم گفتند: ایشان یك فكر جدیدی دارد. بالاخره در همان خیابان كه همدیگر را دیدیم یك آشنا پیدا كردیم، در خانه‌اش رفتیم. تقریباً دو سه ساعت حرف‌هایش را به من گفت. من حرف‌هایش را كه گوش كردم، گفتم: خیلی خوب من حرف‌های شما را گرفتم. شب جمعه آقای مطهری، می‌آید منزل ما مهمان است. اجازه بده همه‌ی حرف‌های شما را به مطهری می‌گویم. اگر او گفت: حرف شما حق است من شهر به شهر سخنرانی می‌كنم. گفت: مگر تو با مطهری رابطه داری؟ گفتم: من شاگردش نیستم، ولی مریدش هستم و از نظر علمی شاگردش هستم. كتاب‌هایش را خواندم. نوارهایش را گوش می‌دهم. گفت: تو با مطهری رفیق بودی من این حر‌ف‌ها را زدم؟! خائن! به من گفت: خائن! گفتم: عجب! این معلوم می‌شود یك چیزی از كمونیست‌ها دارد، یك چیزی از اسلام، یك مكتبی، فرقه‌ی‌ جدیدی می‌خواهد درست كند، مكتب جدید می‌خواهد درست كند، می‌خواهد مطهری نفهمد. من كه سوادم كم است، من را گول بزند، من هم جوان‌ها را گول بزنم اما مطهری نفهمد. ما آنجا فهمیدیم كه این می‌خواهد فرقه درست كند. هر جلسه‌ای كه در را بستند پیداست یك چیزی در آن است. امام رضا فرمود: هرچیزی را كه در نماز جمعه نمی‌توانید بگویید پیداست كه یك چیزی در آن است. این معامله را بتوانید در نماز جمعه بگویید. بگو: آقا من این خانه را خریدم، به این قیمت. من اگر یك انگشتری دستم است كه نرخش را نگفتم پیداست خیانت است. نرخ انگشتر، آقای قرائتی انگشترت چند است؟ بگویم: مثلاً این مقدار. اگر نترسیدم پیداست درست است. اما اگر قیمت انگشتر من یك قیمتی بود كه گفتم: حالا شما به قیمت این كار نداشته باش. اگر طفره رفتم پیداست این انگشتر قیمتی است و من می‌خواهم مردم را از قیمت این مطلع... خانه‌تان كجاست؟ اگر رویم نشد بگویم خانه‌ام كجاست، پیداست این خانه خیانت است. امیرالمؤمنین فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ بِأَشْمَالِی هَذِه‏» (بحارالانوار/ج40/ص325) من با همین زندگی وارد شدم، اگر بعد از اینكه از حكومت كنار رفتم، زندگی من فرق زیادی داشت، اصلاً اگر فرق داشت، نه فرق زیاد، اگر فرق داشت پیداست از بیت‌المال سوء استفاده كردم. كار خوب این است كه آدم بتواند در تلویزیون بگوید. هرچیزی را كه در تلویزیون رنگ شما می‌پرد... با یك كسی رابطه پیدا می‌كنی تلفن می‌كنی كه اگر آقایت بفهمد فوری گوشی را زمین می‌گذاری. پیداست این تلفن خیانت است. هر تلفنی كه بابا و ننه‌ات بفهمند گوشی را زمین می‌گذاری، پیداست خیانت است. و گاهی هم گول می‌زنند. ممكن است عكس سكس باشد، رویش عكس مداح می‌چسبانند. پدر می‌گوید: الحمدلله بچه‌ی من خیلی مذهبی است. شب‌ها تا صبح پای مداح‌ها می‌نشیند. آخوندی به من گفت. گفت: یك سی‌دی بود من فكر كردم پسر من حزب اللهی است. از دستش افتاد. من گذاشتم دیدم اوه... اوه... چه عكس‌هایی است. این برای اینكه پدرش را گول بزند، بنابراین به هیچ چیز اطمینان نكنید. خدا، پیغمبر، امام، مرجع تقلید، عقل، منطق. كلاس‌های یواشكی، سی‌دی‌های یواشكی، تلفن‌های یواشكی، اینها را همه باید مواظب باشیم. خدایا خودت همه‌ی ما را حفظ بفرما. كمتر از آنی ما را به خودمان واگذار مكن.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: