مراسم سنتی 'جَغجَغهزنی' در روستای ابیانه + عکس
مراسم سنتی سوگواری اباعبداللهالحسین (ع) در روز تاسوعای حسینی با عنوان «جَغجَغه زنی» در روستای تاریخی ابیانه با حضور اهالی این روستا، گردشگران، اهالی رسانه و غیره برگزار شد.
قانون: نوحهخوانی آغاز میشود و صدای چِکجِک به هم خوردن جَغجَغههای چوبی پس از ترکیب با صدای طبل و سنج و نوحه نوحهخوان، صدای ارکسترگونه زیبایی را پدید میآوَرَد. جادهای نسبتاً طولانی و البته باریک و خطرناک، ما را از کاشان به روستایی میرساند که چندی است، مختصات طبیعی و سنتی آن نامش را بر سر زبانها انداخته است؛ «ابیانه» روستایی در نزدیکی «نطنز» معروف است، برای رفتن به آنجا باید از کاشان به راه افتاد و در مسیر از نزدیکیهای نطنز عبور کرد و پس از حدوداً یک ساعت طیِّ طریق به مقصد رسید.
اگر پیش از رفتن به ابیانه بخواهید از فرهنگ و جامعه آنجا بیشتر بدانید، بیتردید پایبندی به سنتها ترجیعبند همه اظهارنظرها خواهد بود. شنیدههای ما هم از این قاعده مستثنی نبود، یکی از دوستان تاکید داشت که ابیانهایها حتی اگر ساکن خارج از کشور هم باشند، وقتی به روستا میآیند، حتماً لباسهای خود را عوض کرده و پس از به تن کردن لباسهای سنتی وارد میشوند.
همین اطلاعات اجمالی، ما را بیصبرانه به دیدن مراسم سوگواری محرم در چنین روستایی مشتاق میکند و امیدوار میشویم در این وانفسای هیئات رنگارنگ شهرها، یک مراسم مذهبی سنتی و بیآلایش ببینیم، یکی از همان مراسمهای سنتی که این روزها به برکت سیستمهای فوق پیشرفته دوران مدرن کیمیا شده است.
احساس آشنایی که معمولاً در روستاهای کوچک به غریبهها دست میدهد، ما را هم بینصیب نمیگذارد؛ نگاه با تعجب و نهچندان دوستانه چند بومی، در بد ورود کمی توی ذوقمان میزند، اما دیری نمیپابد که این احساس رنگ میبازد. در پیچ اول از زنی کهنسال نشانی محل برگزاری مراسم سنتی «جَغجَغهزنی» را میپرسیم و برخورد مهربانانهاش مطمئنمان میکند که راه را درست آمدهایم، آن صفا و سادگی و صمیمیت که دیگر خیلی جاها نیست، اینجا هنوز نایاب نشده است.
همانطوری که شنیده بودیم، اکثر افراد لباس سنتی روستا را به تن کردهاند. برعکس آقایان که تنها شلوارهای سنتی گشاد و مشکی رنگ به تن دارند، بانوان لباسهای زیبا و متنوعی پوشیدهاند، لباسهایی که رنگبندی متنوع و جذابی دارند. پیش از رفتن، یکی از عکاسان محلی که همراهمان شده، تاکید کرده بود که هیچکس نباید از بانوان روستا عکاسی کند، چرا که اهالی ابیانه به این موضوع خیلی حساس هستند و ممکن است به تندی با عکاس برخورد کنند. به همین دلیل لباسها را میبینیم و تنها افسوس میخوریم.
کوچهها را یک به یک گز میکنیم تا به مسجد «یسمان»-محل آغاز مراسم جَغجَغهزنی- برسیم، در همین حین کم کم رنگ و بوی خوشایند سنّت را در مراودات اهالی روستا مشاهده میکنیم. از همان ورودی میبینیم، در مقابل برخی از خانهها در منقلهای خاص و همشکل، آتشی برافروختهاند و اهالی آن خانه فرشی در مقابل درب پهن کردهاند و روی آن نشستهاند.
سینیهای حلوا و خرمای تزئین شده هم گویا از ملزومات این سنت است. صبح زود به روستا رسیدهایم و هنوز مراسم مخصوص تاسوعا آغاز نشده است. برخی اهالی روستا دسته دسته در کوچهها قدم میزنند و در مقابلی خانههایی که ذکر آن رفت، میایستند و پس از احوالپرسی با خانوادههایی که آتش افروختهاند، با صدای بلند فاتحهای میخوانند و سراغ خانه بعدی میروند. احوالپرسیها به قدری گرم و صمیمانه است که گویی دو طرف سالهاست یکدیگر را ندیدهاند.
از یکی از میهمانان روستا فلسفه این آتشها و فاتحهها را میپرسم، او که به خوبی با روستا و رسوم سنتی آن آشناست، میگوید نام این رسم «پرسهزنی» است و اهالی روستا در صبح تاسوعا و عاشورا، با حضور در مقابل خانههایی که از تاسوعا و عاشورای سال گذشته تا امسال عزیزی را از دست دادهاند، فاتحهای نثار روح مرحوم میکنند و به تدریج به سمت محل برگزاری مراسم «جَغجَغهزنی» میروند. ما هم پس از عبور از کوچههای تنگ و تودرتو به مقابل مسجد یسمان میرسیم. اکثریت اهالی ابیانه بر خلاف روال مرسوم خیلی از روستاها، باسوادند. دبستان اصلی این روستا سال تاسیس 1326 را روی کتیبه خود دارد. ابیانهایها برای خود یک ماهنامه داخلی دارند و هر کدام از اهالی ابیانه در هر کجای ایران و دنیا باشند، اگر بخواهند، میتوانند این نشریه را از طریق پست دریافت کنند. در مقابل مسجد، یکی از اهالی روستا این نشریه که نامش «فاخته» است را میان اهالی توزیع میکند و علیرغم نگاه کنجکاوانه ما، هیچ نسخهای به ما نمیدهد. کمی در غریبنوازی ابیانهایها مردد میشویم که محمّد سر میرسد. او عکاس محلی همراه ما را میشناسد و به گرمی از ما استقبال میکند. از محمد که جوانی حدودا بیست و پنج ساله است در مورد مراسم جَغجَغهزنی میپرسم، میگوید جَغجَغه به اشیاء کوچک چوبی گفته میشود که در ابتدای مراسم در اختیار حاضران قرار میگیرد و سوگواران حسینی با به هم کوبیدن دو تا از آن، در رثای شهیدان کربلا عزادارای میکنند. تاکید ویژهای دارد تا به ما بفهماند، مراسم جغجغهزنی و به طور کلی مراسمهای سوگواری روستای ابیانه، صرفا مذهبی نیستند و از مظاهر همآغوشی سنن ملی و مذهبی به شمار میروند. او که در حال حاضر ساکن کاشان است و برای شرکت در مراسمهای سوگواری به ابیانه آمده،میگوید نوحههایی که در مراسم «جغجغهزنی» خوانده میشود، تماماً در دستگاههای موسیقی ایرانی است. «یکضرب»،«سهضرب» و «پشت سر هم» را به عنوان سه سبک مختلف نوحهخوانی در مراسم جغجغهزنی معرفی میکند و میافزاید نوحهای که در سبک یکضرب و سهضرب خوانده میشود، در دستگاه شور است. جالبترین نکته اما کریخوانی محلات بالا و پایین است که انگار در ابیانه هم به شکلی نهچندان کمرنگ وجود دارد. محمّد که جوان تحصیل کردهای به نظر میرسد نیز انگار از گزند این تعصبها در امان نمانده است. او که اهل محله بالا محسوب میشود، تاکید میکند مراسمهای محله بالا از مراسمهای محله پایین سنتیتر است. میگوید اینجا-یعنی محله بالا- اکثر مردان و زنان با لباس محلی در مراسم شرکت میکنند، اما در محله پایین همه با شلوار جین و لباسهای جدید در مراسم زنجیر زنی شرکت میکنند. میافزاید در محله بالا همه با شور و شوق در مراسم شرکت و نظم را رعایت میکنند، بر خلاف محله پایین که تا پیش از شروع حرکت دسته زنجیرزنی و در حین حرکت آن، نوحهخوان بارها و بارها مجبور میشود، حاضران را به رعایت نظم فرا بخواند. انتظار ما چندان طولانی نمیشود و موعد آغاز مراسم فرا میرسد. هر یک از حاضران به توصیه نوحهخوان از روی پلههای مسجد دو جَغجَغه بر میدارد و بعد از تشکیل صفها مراسم آغاز میشود. برخلاف نکتهای که محمد در مورد رعایت نظم گفته بود، نوحهخوان چندین و چندبار مجبور میشود از پشت میکروفن حاضران را به رعایت نظم دعوت کند. نوحهخوانی آغاز میشود و صدای چِکجِک به هم خوردن جَغجَغههای چوبی پس از ترکیب با صدای طبل و سنج و نوحه نوحهخوان، صدای ارکسترگونه زیبایی را پدید میآوَرَد. کمی از دسته عقب میمانم تا منظره حرکت جَغجَغهزنان را از نمای دور ببینم، بالای سراشیبی میایستم و دسته عزاداران از سراشیبی تند و یخزده کوچه باریک، پایین میرود، همانطوری که انتظار داشتم، اکثر حاضران، حتی خیلی از ابیانهایهای ساکن تهران و سایرشهرها، با حضور در روستا لباس سنتی پوشیدهاند و در مراسم شرکت جستهاند. شلوارهای سیاهرنگ مردها با طرحهای ظریف گلدوزیشده برروی پاچهها، در کنار لباسهای رنگارنگ سنتی زنها که در پشت دسته مردها در حرکت هستند، هارمونی بصری خیرهکننده و نفسگیری را پدید آورده است. دسته از گذرهای باریک و پیچدرپیچ ابیانه میگذرد و در مقابل خانههایی که در سال گذشته عزیزی از دست دادهاند، توقف میکند، مردم بعد از درخواست نوحهخوان، برای شادی روح مرحوم فاتحهای میخوانند. داستان به همین منوال ادامه مییابد و مراسم تمام میشود. گویا عزاداران حسینی در انتهای مراسم، ناهار را میهمان حسینیه ابیانه هستند. در پایان مراسم با یکی از عکاسهایی که برای پوشش تصویری مراسم آمده همکلام میشوم، نظرش را در باب جَغجَغهزنی میپرسم و پاسخ میشنوم که این مراسم سنتی، تنها در بافت جغرافیایی و فرهنگی ابیانه است که معنا پیدا میکند و زیبا میشود، ورنه اگر همین مراسم در تهران و توسط تهرانیها اجرا شود، هیچ جذابیتی برای هیچ کس نخواهد داشت. در صحبت با رضا که جوانی حدوداً سیساله به نظر میرسد و از میهمانان غیربومی مراسم جَغجَغهزنی است نیز سوالم را تکرار میکنم، او معتقد است که این مراسم یک سنت تحمیلی به اهالی این روستاست، استدلال میکند که اهالی روستا بیش از آنکه پاسبان سنن باشند، تظاهر به پایبندی به سنن میکنند، معتقد است انگار حاضران آمدهاند تا صرفاً حضور داشته باشند و به قول معروف مراسم، علیرغم ظاهر زیبا، بیروح است. حرفهایش کمی غیرمنتظره اما قابل تامل است. رضا میگوید پایبندی به سنتها در سخن زیباست و خیلیها شعارش را میدهند اما در عمل چه اتفاقی میافتد؟ بافت خانههای ابیانه که از نقاط قوت این روستا بوده در حال حاضر با ساختوسازهای جدید خود اهالی ابیانه و دیگران در حال از بین رفتن است، ازدواج ابیانهایها با غیرابیانهایها از قدیمالایام کار نکوهیدهای بوده اما امروزه این سنَّت در حال برچیده شدن است، اگرچه فروش زمین به غیرابیانهایها به شکل سنَّتی ممنوع بوده و تا کنون نیز اهالی به آن پایبند بودهاند اما هیچ تضمینی نیست که در سالهای آینده این سنت نیز از بین نرود و شاید این سرنوشت محتوم تمام سنتها باشد. حرفهای رضا مرا به فکر فرو میبرد، مشاهداتم و شنیدههایم بر حرفهای او صحّه میگذارد، یکی از میهمانان حرف قابل تامل و ظریفی میزد؛ وضعیت پوشش سنتی مردهای ابیانه را میتوان نماد گویایی از کمُّوکیف مقاومت این روستا و اهالی آن در مقابل مدرنیته دانست. مردهایی که در پایینتنه شلوار سنتی پوشیدهاند و در بالاتنه لباسهای مرسوم شهرنشینان را به تن دارند و جامعهای که علیرغم مقاومت ستودنی در برابر نمادهای مدرن، ناگزیر متحمل شکستهایی نیز شده است، این یعنی تناظر آدمها و جامعه، آدمهایی که نصف لباسهایشان سنتی و نصف آن مدرن است و جامعهای نیمهسنتی و نیمهمدرن. تاریخ میگوید این مقاومت همیشه بینتیجه بوده، در مورد ابیانه و ابیانهایها هم حتماً تاریخ قضاوت منصفانهتری خواهد داشت.