شعر قزوه برای دانشجویانی که از سفارت انگلیس بالا رفتند
ته سیگار «چرچیل» در چاه های نفت را هم حساب خواهیم کرد!
فارس: صورتحساب را خواهیم فرستاد/ برای روباهی/که با دم بریده از ایران رفت/حتی تیری که خورد به پای ستارخان / از سفارت انگلیس شلیک شد/و پارچهای که با آن مدرس را کشتند/ ملحفه شخصی سفیر انگلیس بود/ اینجا همیشه دیگ سفارت میجوشید... به گزارش خبرگزاری فارس، «علیرضا قزوه» مدیر مرکز تحقیقات فارسی و رییس انجمن ادبی بیدل دهلی، روز گذشته و در پی ورود دانشجویان ایرانی به سفارت انگلیسشعر سپیدی سروده است که در پی میآید: این کربلای یک است و کربلای تازه ما از فردا شروع میشود و خاکریز همان حیاط باغ سفارت است جنگ جنوب را همین سفارت به راه انداخت و چندی پیش آن همه درخت را دار زدند شهید همت بالا پرید از دیوار سفارت شهید تهرانی مقدم در صف مقدم این جنگ است یا کافی المهمات مهمات کم داریم تنها امن یجیب بخوان و نترس زیارت عاشورا بخوان و با او باش و فکر نکن به بدمستها که قی میکنند هر شب در صفحههای فیس بوک یا کافی المهمات این کربلای چندم ما بود؟ و کربلای دیگر ما دیروز بود در اجتماع فتنهگران در اینترنت بنا نیست کربلا تمام شود که در حیاط سفارت هر روز تعزیهست دوربینها و جاسوسها دیروز آمدند آنها هر روز با هیأتی تازه از راه میرسند. گاهی از مغازهای فرش فروشی در روبروی سفارت انگار تمام نمیشود این بازی تو فکر میکنی اگر سفارت نروج بسته شود پس ما چگونه به سرزمین اسکیموها برویم؟ و خرس قطبی شکار کنیم اگر سفارت ایطالیا بسته شود پس ما در کجا پیتزای پپرونی بخوریم؟ و برج کج نگاه کنیم اگر سفارت فرانسه بسته شود پس ما برای تعطیلات آخر هفته در کدام شانزه لیزه سرسره بازی کنیم و تیاتر ببینیم؟ ببین چه قشقرقی راه انداختهاند دو قلوهای به هم چسبیده انگلیس و اسرائیل در سایتهایشان اما هنوز بازی ما با انگلیس باقیست بناست دو کشته ما از سال 59 حساب شود بناست هزار کشته ما از جنگهای جهانی دویست شهید بهعلاوه هشتصد شهید تا کودتای شعبان بی مخ همه حساب شود حتی آروغهای چرچیل در خیابان زمان شاهیاش در تهران و ته سیگارهای روشنی را که انداخت در چاههای نفت حتی اجازهای که ندادند به ناصرالدین شاه برای سفر به جنوب تمام را حساب خواهیم کرد و صورتحساب را خواهیم فرستاد برای روباهی که با دم بریده از ایران رفت حتی تیری که خورد به پای ستارخان از سفارت انگلیس شلیک شد و پارچهای که با آن مدرس را کشتند ملحفه شخصی سفیر انگلیس بود اینجا همیشه دیگ سفارت میجوشید و رقاصهها میرقصیدند فرقی نمیکند زن یا مرد آخوند یا کراواتی پلو میدهند همیشه برای کشتن حسین حتی گاهی پرچم سیاه هم میزنند و روضهخوان هم میآورند همین ابن زیادهای معاصر ابن زیادهای نو شمرهای فضانورد حرملههایی که در کره ماه دنبال خون علی اصغر میگردند و همیشه آنلایناند نگاه کن الاغی که پنجهاش شبیه انسان است سر برده در شیره عسل نگاه کن به حیاط سفارت دیروز مجلس تعزیه درخت کشان داشتند آمدهاند اکسیژن انسانیت را بمکند معلوم نیست از زیر درختها به کجا تونل زدهاند به رختخواب جناح سبز به چاههای نفت بصره به خانه شیخ خزعل جدید در خواب لحظهای برادرم قیصر را دیدم از دیوار سفارت بالا میرفت ایستاده بود و فرمان میداد و شاعران که سفارت را اشغال کردند و میرزاده عشقی و شهریار و بچههای لشکر عاشورای شعر سفارت را شعر اشغال کرد وگرنه آنها با قطعنامهای تمام درختها را قطع میکردند درختها همین انسانهایند که ریشه کردهاند در وال استریت و یزید همین مجسمه آزادیست همین آدمهایند که نفسشان بند است به قطعنامهها به جای شش قطعنامه دارند در سینههایشان با هر نفس قطعنامهای سمی صادر میکنند برای زنده و مرده ما قطعنامه دارند اینها به هیچ کس رحم نمیکنند اینها یک درصدند با دویست و بیست بی بی سی بی بی سیهایی که رله میشود به الجزیره گاهی و صدایش شنیده میشود از الریاض همیشه و با ریاضت اقتصادی و نفت شیخها زندهست بی بی سی تبر درست میکند و بلوا بی بی سی هر شب چلوکباب وطنی میدهد در کافه نادری شاهزادهها بی بی سی تا هنوز ارگان نوکران سفارت خانهاست ارگان شاه باجیها میگویی نه نگاه کن که هنوز چیزی نمینویسد از الان و از کسانی که به نیابت از ما به خیابان آمدهاند در تظاهرات بزرگ لندن فریاد میزنند اینها به هیچ کس رحم نمیکنند حتی به مردم خودشان حتی به اعتبار این مجسمه بدبخت آزادی و بچهها از خواندن نماز شکر میآیند می گویند: شکر خدا فتنهگران یتیم شدند! و کربلا از فردا شلوغتر خواهد شد.